نام پدر : علیرضا
تاریخ تولد :1346/03/04
تاریخ شهادت : 1367/04/04
محل شهادت : جزیره مجنون

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید غریب قلی زاده*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام خداوند متعال و قادر وصیت نامه ام را آغاز می کنم از آنانی که تمام استکبار جهانی و تمامی کفر دست به دست هم دادند که تا اسلام را از بین ببرند ما پاسداران حریم قرآن اجازه نخواهیم داد که حتی یک لحظه خواب راحت را ببینند عزیزان زیاد نبود که وصیت نامه بنویسم لذا از همۀ شما معذرت می خواهم وصیت نامه به امت حزب ا...ای برادران و خواهران و مادران این دنیا بی اعتباراست حضرت علی می فرماید: دنیا مثال ماری است که هر کسی به آن دل ببندد آن زهرش زند و می کشد ای برادران بسیجی و ای امت حزب ا... دست از امام بر ندارید. به شما امروز حسین صدای هل من ناصر ینصرونی من دهد وحدت و برادری خودتان را حفظ کنید که دشمنان اسلام هیچ غلطی نمی کنند. پدر و مادر من از شما معذرت می خواهم که نتوانستم زحمات شما را جبران کنم مخصوصاً مادر گرامی آن شیری که تو مرا دادی و من کف پای شما را می بوسم حلالم کن و اما همسرم خیلی متأسفم که نتوانستم در زندگی شما را خوشبخت کنم و مقدارت خداوندی خواست که من به این راه بروم.

والسلام و علی من التبع الهدی


زندگی نامه

شهید غريب قلي­ زاده اله­ چالي

فرزند: علیرضا

روي سنگ قبر كمي آب ريختم و گرد و غبار آن را پاك كردم. شمعي روشن كردم و روي سنگ گذاشتم. نگاهي انداختم به عكس غريب. توي شيشه داشت به من لبخند مي­زد. دلم مي­خواهد هر روز بيايم و با پسرم، غريب حرف بزنم و درد و دل كنم. هر وقت اين­جا مي­آيم، احساس مي­كنم كه سبك مي­شوم. بارها اتفاق افتاد كه در زندگي دچار مشكل شده­ام و بين دوراهي عجيبي گير افتاده­ام، امّا وقتي كمي با غريب حرف زدم، مشكلم حل شد.

پسرم متولد چهارم خرداد 1346 است. ما شش فرزند داريم؛ او فرزند اول من و حليمه بود. من از راه كشاورزي معاش خانه را تأمين مي­كردم. غريب ابتدايي را در دبستان دوستي يوسف اوليايي گذارند و پس از گذراندن دوره­ي راهنمايي در مدرسه آيت­الله سالكي ترك تحصيل كرد و رفت براي گذراندن دوره آموزش نظامي.

نماز اول وقت­اش ترك نمي­شد. در كلاس­هاي قرآن شركت مي­كرد و در مراسمات سينه­زني سالار شهيدان حضور داشت. برخوردش با من كه پدرش بودم و مادرش خيلي خوب بود. علاقه­اي به دنيا و متعلقات­اش نداشت. مخالف سرسخت بي­حجابي بود. در بحبوحه­ي انقلاب سنّي نداشت كه بتواند در فعاليت­هايش اعم از راهپيمايي­ و پخش اعلاميه حاضر شود.

پس از انقلاب سال 62 با ربابه چالي­نژاد شفيعي ازدواج كرد. حاصل اين ازدواج يك فرزند پسر بود به نام محمد. جنگ كه شروع شد، دلش يك جا بند نبود. نمي­توانست در چاله­پي بماند و دوستانش در جبهه باشند. هميشه سعي مي­كرد در جبهه­ها حضور داشته باشد. از 9/7/65 تا 20/6/66 به عنوان پاسدار افتخاري از وطن دفاع كرد تا اين­كه در تاريخ 21/6/66 به عضويت سپاه درآمد. يك بار از ناحيه كمر دچار موج انفجار شد و مدتي نتوانست به جبهه برود. عمليات كربلاي 5 در سال 1365 در شلمچه آغاز شده بود. او هم يكي از رزمندگاني بود كه با اشتياق تمام در اين عمليات شركت كرده بود. پيروزي­هاي اوليه بچه­ها باعث شد عراق از سلاح شيميايي استفاده كند. او پس از اين عمليات در تب شهادت مي­سوخت؛ چرا كه بسياري از يارانش را در عمليات كربلاي 5 از دست داده بود و آرام و قرار نداشت. تا اين­كه در تاريخ 4/4/67 در عمليات تك دشمن جزيره مجنون بر اثر جراحات به بدن به آرزويش رسيد و آرام گرفت. پيكر پاك­اش 9 سال مهمان جزيره مجنون بود تا اين­كه سال 75 به آغوش پرمهر خانواده بازگشت و به انتظارها پايان داد و در مسجد جامع روستاي اله­چال براي هميشه قرار گرفت. روحش شاد.