دوران كودكي شهيد :
طلبه شهيد عبدالجبار قلي زاده ، در سال 1344 هجري شمسي در روستاي آغوزبن شهرستان بابل ، در يك خانواده مذهبي و متدين و مستضعف و زحمتكش ديده به جهان گشود .
او با آمدنش ، دنيايي از صفا و عشق و شادابي را براي اهل خانه آورد ، همه عشق ديدارش را داشتند . وقتي خبر تولدش به پدرش رسيد ، از اين كه خداوند تعالي به او پسري عطا كرده است ، مراتب شكرگزاري را به جاي آورد .
از اين رو خانواده اش ، يكي از صفات و نامهاي الهي (جبار) را براي او انتخاب كردند و اسمش را « عبدالجبار » ناميدند .
او از ابتداي تولدش با شنيدن نداي ملكوتي قرآن و اذان و اقامه در گوشهايش ، با رقه اي از ايمان و اعتقاد ناب در وجودش ، تابيدن گرفت و نور اميد در ديدگانش ، تابيدن و آشكار گرديد .
شهيد بزرگوار ، در آغوش پر محبت و گرم والدين مهربان و زحمتكش و فداكارش پرورش يافت و در كنار اهالي روستايش ، الفباي محبّت و صفا و صميميت با يكديگر را آموخت .
در دوران كودكي ، علاوه بر بازي با همسالان خود در روستا ، همراه خانواده اش در امر كشاورزي نيز مشغول مي شد .
«شهيد نظر مي كند به وجه الله »
دوران تحصيلي شهيد :
او دوران ابتدايي را در دبستان روستاي خود مشغول به تحصيل شد و با هوش و استعداد و علاقه اي كه به تعليم و تحصيل داشت ، توانست اين دوران را با موفقيت كامل به اتمام رساند و وارد مقطع تحصيلي راهنمايي شود . آن دوران رانيز در مدرسه راهنمايي روستاي خود با موفقيت پشت سر گذراند .
سپس براي ادامه تحصيل به شهرستان بابل رفت و دوره دبيرستان را در آن شهر مشغول به آموختن شد .
شهيد بزرگوار ، در دبيرستان و همچنين در محل زندگاني و تولدش ، براي عظمت و تداوم انقلاب اسلامي ، فعاليت به سزايي داشت . در انجمن اسلامي و بعدها در گروه مقاومت به فعاليت مشغول بود و در راهپيمايي ها و ايام بزرگداشت دهه فجر شركت چشمگيري داشت و لحظه اي در اين راه سستي به خود راه نمي داد و نمونه و سرمشق همكلاسي هاي خود بود .
طلبه شهيد عبدالجبار قلي زاده ، علاقه وافرا به كسب معرفت الهي و علوم ديني و حوزوي داشت ، هنوز يكسال به اتمام دوره دبيرستانش مانده بود كه احساس كرد حضور در كلاس و درس كلاسيك معمولي برايش كوچك است و روح و روانش را قانع نمي سازد ، از اين رو تصميم گرفت به حوزه علميه برود .
«ما شهادت را فوز عظيم مي دانيم »
ايشان با برادر بزرگوارش ، مشورت كرد و تصميم خود را با او در ميان گذاشت ولي برادرش او را متقاعد كرد كه دوران تحصيلي دبيرستان را به اتمام برساند وپس از آن به حوزه برود .
او سال آخر تحصيلي را در هنرستان شهيد حسين خيري مقدم در شهرستان ساري گذراند و همزمان با آن ، در حوزه علميه ساري هم مشغول درس حوزوي شد تا اين كه پس از آن كه مدرك ديپلم را گرفت ، براي ادامه تحصيل حوزوي خود به حوزه علميه جعفريه رستمكلا رفت و از اساتيد بزرگوار آن حوزه ، بويژه حضرت آيت الله ايازي كسب فيض نمود .
او قصدش اين بود علاوه بر آن كه بتواند شايستگي سربازي امام زمان ارواحنا له الفداه را بدست آورد ، با آموختن علوم ديني ، نيز بتواند در پاسداري و حراست از دين، با بصيرت و روشن بيني بهتري ، نقش آفرين گردد.
شهيد بزرگوار، با جديت و تلاش خاصي ، حدود سه سال مشغول تحصيل دروس حوزوي در رستمكلا بود ، او سعي ميكرد سرمايه عمر گرانقدر خود را بيهوده به هدر ندهد و از لحظه لحظه اوقات خود به بهترين وجه استفاده ببرد ، از اين رو ايامي كه در حوزه بسر مي برد برايش همچون سكوي پرتاب و پرش به سوي كسب ارزش هاي والاي اسلامي و انساني بود و به خوبي از اين موقعيت بهره برد .
« خون ما رنگين تر از خون شهداي كربلا نيست »
اخلاق و صفات شهيد :
تزكيه همراه تعليم
طلبه شهيد عبدالجبار قلي زاده ، در كنار تعليم و آموزش ، از تزكيه روح و تربيت نفس خود ، غافل نمي شد و سعي مي كرد خود را به اخلاق و آداب متعالي اسلام متخلق سازد و يك « انسان مكتبي » به تمام معنا شود .
او مي دانست پيراستگي از رذايل اخلاقي و آراستگي به هر يك از فضايل اخلاقي ، گامي است به سوي كمال انساني و هر كس در هر موقعيت و مرتبه اي قرار دارد ، ضروري است كه اين راه را طي كند و هر چه بيشتر خود را به قلّه ي كمالات نزديك نمايد و هر چه فرد در جبهه ي كسب خوبي ها و دوري از زشتي ها ، بيشتر تلاش كند ، از امتيازات بهتري بهره مند خواهد شد .
برنامه ريزي در زندگي
از اين رو براي نظم و انضباط اهميت ويژه اي قايل بود و براي خود برنامه اي داشت ، ايام و ساعات شبانه روزي را تقسيم بندي كرده بود و براي هر ساعت ، كاري و براي هر كاري ، ساعت مخصوصي در نظر گرفت .
« ملتي كه شهادت را آرزو دارد ، پيروز است .»
عبادت عامل كمال و تربيت روح
او بهترين اوقات خود را براي اعمال عبادي قرار داد ، زيرا مي دانست كه «عبادت» از عوامل مهمي است كه موجبات كمال روحي آدمي را فراهم مي سازد و آن مكتب عالي تربيت روح آدمي است و انسان در پرتو عبادت خداوند تعالي ، انديشه اش بيدار و فكرش متوجه كمال بي نهايت مي شود وگرد و غبار گناه و غفلت را از دل و جانش مي شويد و صفات الهي را در روحش پرورش مي دهد .
انجام واجبات و ترك محرمات
از اين رو اهتمام خاصي به انجام و اجبات و ترك محرمات داشت و مواظبت مي كرد كه در عمل از اين امر مهم ، غفلت نورزد .
دائم الذكر
ذكر و ياد الهي را در دستور كار خود قرار داده بود و به ياد اين سخن گهربار اميرالمومنين علي عليه السلام بود كه فرمود: « اَلْمُؤمِنُ دائِمُ الذّكر »
انس به قرآن
انس و علاقه و عشق به قرآن كريم داشت ، هم به قرائت قرآن و هم به تلاوت و تفسير و تدبر قرآن مي پرداخت .
« خون شهيدان ما ، امتداد خون پاك شهيدان كربلاست »
اهتمام به نماز اول وقت و جماعت
او كه از دوران كودكي به نماز خواندن علاقه داشت ، در بر پا داشتن نماز جماعت و اول وقت خواندن آن ، اهتمام مي ورزيد .
نماز را « معراج مؤمن » و «وسيله تقرب به خدا » مي دانست . از اين رو به نوافل و نمازهاي مستحبي – بويژه به نماز شب – توجه خاصي داشت و از دعا و نيايش و راز و نياز به درگاه معبود بي نياز ، غافل نمي شد .
بزرگداشت شعائر الهي
همچنين توسل به چهارده معصوم عليهم السلام را يكي از شروط موفقيت در كارها مي دانست ، فلذا در مراسم هايي كه در عزاداري هاي ماه محرم و صفر و ايام شهادت امامان معصوم عليهم السلام و ايام تولدشان ، برگزار مي شد ، شركت چشمگيري داشت و بزرگداشت اين ايام را از « شعائر الهي » بشمار مي آورد .
قناعت و پرهيز از زياده خواهي
به آن چه داشت قانع و از حرص و آز و زياده خواهي ، بَري بود ، قناعت را گنجي بي پايان مي دانست ، از پوشيدن لباسهاي نو و شيك ، با داشت و لباس هايش ساده ، اما تميز و مرتب بود . مي گفت :
« مي خواهم با فقيرترين و مستضعف ترين افراد جامعه يكسان باشم و درد و رنج آنها را احساس كنم .»
«قلبها هستند كه شهيد پرورند»
حفظ عزت نفس
در زندگي و همه ي كارها ، تكيه و توكلش به خداوند متعال بود و سعي مي كرد با بي نيازي و عدم درخواست از ديگران ، عزّت نفس را براي خود كسب كند و خود را در نظر و نزد ديگران خوار نسازد ، بلكه هر درخواست و نيازي را به درگاه خالق بي نياز برده و از او مدد و ياري جويد .
كسب رضاي الهي
سعي مي كرد كارها و اعمالش طوري باشد كه رضايت خداوند در آن است و هَمّ و غَمَش « كسب رضايت خدا » بود . فلذا اگر احساس مي كرد ، سخني يا عملي از او ، شايد مورد رضاي خدا نباشد ، فوراً از آن دست مي كشيد و ترك و رها مي كرد .
همكاري و خدمتگزاري
كارهاي شخصي اش را خودش انجام مي داد و از اين نظر باري بر سر ديگران نبود ، در عين حال روحيه تعاون و همكاري با ديگران داشت و تا آن جايي كه از دستش بر مي آمد به ديگران كمك مي كرد و گره اي از مشكلات افراد را باز مي كرد و همچون خدمتگزاري ، در خدمت محتاجان بود ، يكي از مصاديق اين شعر بود كه :
تا تواني به جهان ، حاجت محتاجان ده
به دمي يا درمي يا قدمي يا قلمي
« هر چه انقلاب اسلامي دارد ، از بركت مجاهدت شهدا و ايثارگران است .»
حفظ حرمت و آبروي ديگران
سعي مي كرد هنگام مشكل گشايي ، آبروي افراد را حفظ كند و ديگران را از آن با خبر نگرداند تا حرمت آنان شكسته نشود ، همچنين كارگشايي و گره گشايي اش بدون منّت بود.
اخلاص و دوري از ريا
خانه دلش را از ريا و مظاهر دنيوي ، خالي كرده بود و كارهايش را از روي اخلاص انجام مي داد .
خوشرويي و خوش زباني
در بر خورد با افراد مختلف با خوشرويي و خوش زباني مواجه مي شد و با صفا و صميميت خاص ، همه را شيفته ي اخلاقش مي كرد .
متواضع و فروتن
اوآن قدر متواضع و فروتن بود كه نه عوام از او فاصله مي گرفتند و نه خواص از مصاحبت او ناراحت و آزرده خاطر مي شدند . نه به ثناي خود لب مي گشود و نه مي گذاشت زمينه هاي ستايش از او فراهم گردد .
امروزش بهتر از ديروز
روح بلندش گنجايش هر خوبي و كمالي از عالم كمالات را داشت ، هيچگاه نبود كه فرداي او با ديروز زندگي اش يكنواخت و مساوي باشد ، بلكه درجهت تلاشي مستمر بر سازندگي وجودش ، قرار داشت تا جبران
« دفاع از حق و اسلام از بزرگترين عبادات است »
هر نقص و هر كوتاهي را به نيروي ايمان و اراده اي قوي به راحتي به انجام برساند .
عامل به امر به معروف و نهي از منكر
او به فريضه «امر به معروف و نهي از منكر » اهميت زيادي قايل بود و خود بدان عمل مي كرد ، در وصيت نامه اش كه «سراسر امر به معروف و نهي از منكر است» ، چندين بار به اين امر مهم گوشزد نمود .
اجتناب از پرگويي
شهيد بزرگوار ، از پر گويي و بيهوده گويي اجتناب و دوري مي كرد ، كم حرف بود اما سخنانش رسايي داشت و از پختگي خاصي برخوردار بود ، سعي مي كرد در جلسات مختلف ، ديگران سخن بگويند و با گذشت و ايثار از حق خود ، به افراد جلسه اولويت مي داد ، طرح ها و پيشنهادات خود را پس از جلسه به مسئول جلسه مي گفت و از مطرح كردن خود پرهيز مي كرد .
پرهيز از غيبت و عيب جويي
از غيبت و تهمت و بدگويي و عيب جويي شديداً اجتناب مي كرد ، كساني كه با او مراوده و معاشرت داشتند گواه خوبي بر اين مطلب هستند و هرگز از او غيبت پشت سر كسي يا تهمت و نسبت ناروا به ديگران دادن يا بدگويي افراد و عيب جويي يا عيب تراشي ، نشنيدند و نديدند .
« يك كشوري وقتي آسيب مي بيند كه ملتش بي تفاوت باشد »
متانت در برابر دشنام ها
در برابر گستاخي يا دشنام يا اهانت ديگران ، او يا بزرگواري و متانت برخورد مي كرد و ناديده مي گرفت .
موفق در جذب جوانان
سجاياي اخلاقي و صفات پسنديده اش چنان بود كه افراد را جذب و شيفته خود مي ساخت بويژه در جذب جوانان و هدايت و راهنمايي آنان با رفتار خويش ، اهتمام خاص داشت و در اين مورد ، موفقيتهايي را كسب كرده بود .
دوران انقلاب و جنگ
انقلاب گري فعال
نسبت به انقلاب اسلامي و حفظ آن ، بسيار علاقمند بود و علاوه بر فعاليت در انجمن اسلامي ها و شركت در راهپيمايي ها و نماز جمعه ، با شعار نويسي بر روي ديوارها كه قبلاً رضايت صاحبان آن منازل را كسب كرده بود ، به تداوم انقلاب و تبليغ براي آن ، وظيفه خود را به نحو احسن انجام مي داد .
شب ها تا پاسي از شب ، در جلسات انجمن اسلامي و نوشتن شعار و كارهاي ديگر كه در جهت تداوم انقلاب، بيدار بود و فعاليت مي كرد و هرگز از اين كارها ، خسته نمي شد .
« رمز پيروزي شما ايمان و وحدت كلمه بود . »
مطيع و پيرو عاشق امام خميني
طلبه شهيد عبدالجبار قلي زاده ، نسبت به بنيانگذار جمهوري اسلامي– حضرت امام خميني- ارادت و علاقه خاصي داشت و خود را مقلد و سربازي مطيع و فرمانبر ايشان مي دانست و از اين كه در عصر و زماني بسر مي برد كه رهبر و پيشوايش ، آن حضرت است ، افتخار مي كرد و ديگران را نيز به پيروي و تبعيت و اطاعت از امام ، تشويق و ترغيب مي كرد، زيرا ايشان را نايب امام زمان حضرت مهدي ارواحنا له الفداه مي دانست .
به خدا دست ز دامان امامم نكشم
اگرم دست ببرّند و برآرندم پوست
طلبه اي مجاهد
هنگامي كه آتش جنگ شعله ور شد و دشمنان با تحميل جنگ و هجوم به ميهن اسلامي ، قصد نابودي انقلاب را داشتند ، او بر خود لازم و واجب دانست تا در « جهاد في سبيل الله » شركت كند و در جبهه حق عليه باطل حضور يابد و به رزمندگان در دفاع از اسلام و كشور ، ياري رساند .
بايد از فيض شهادت ، دين حق احيا كنم
مي روم كفار را با خون خود رسوا كنم
« هيچ اسلحه اي با ايمان نمي تواند مقابله كند . »
سه بار حضور در جبهه
از اين رو سه بار به جبهه رفت و در مواقع و عمليات مختلف ، دوش تا دوش رزمندگان ، با دشمنان دين و وطن جنگيد .
اولين بار در تاريخ 15/4/1364 شمسي از طريق سپاه بابل بعنوان امداد گر به جبهه غرب كشور اعزام شد و در يكي از پايگاه هاي اطراف مريوان به مدت 4 ماه بدون مرخصي انجام وظيفه نمود و در تاريخ 12/9/1364 به شهر خود بازگشت و به ادامه تحصيل در حوزه علميه پرداخت .
مجروحيت در عمليات فاو
بار دوم در تاريخ 6/1/1365 در عمليات فاو شركت كرد و پس از آن كه مورد اصابت تركش قرار گرفت و مجروح شد در يكي از بيمارستان هاي اصفهان بستري گرديد ، سپس به منزل بازگشت و سعي كرد والدينش از آن مطلع نشوند ولي چون مقداري مي لنگيد ، اعضاي خانواده پي به مجروحيت او بردند و حدود يكماه در منزل و در بيمارستان اميركلا تحت درمان بود .
يا ما سر خصم را بكوبيم به سنگ
يا او سر ما به دار سازد آونگ
القصه در اين زمانه ي پر نيرنگ
يك كشته به نام به كه صد زنده به ننگ
« گمان نمي كنم عبادتي بالاتر از خدمت به محرومين وجود داشته باشد »
در خواست ويژه از خدا
شهيد بزرگوار به دعاي روز سه شنبه توجه خاصي داشت بويژه اين قسمت از آن را تكرار مي كرد :
« اَللّهُمَّ اجْعَلني مِنْ جُنْدِكَ فَاِنَّ جُنْدَكَ هُمُ الْغالِبُونَ . وَاجْعَلْني مِنْحِزبَكَ فَاِنَّ حِزبِكَ هُمُ المُفْلِحوُنَ وَ اجًعَلني مِنْاَوليائِكَ فَاِنَّ اَوليائَكَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزنُونَ . »
« خدايا ، مرا از سربازان و سپاه خودت قرار بده كه تنها سربازان و سپاه تو پيروز و غالبند و مرا از حزب خودت قرار بده كه حزب تو رستگارند و مرا از دوستان خودت قرار بده زيرا كه دوستان تو هيچ ترس و غم و اندوهي در دل ندارند . »
حضوري فرهنگي رزمي
او علاوه بر كارهاي رزمي ، در اموات فرهنگي و تبليغي نيز در جبهه شركت مي نمود و مسائل احكام و اعتقادات را براي همرزمانش شرح مي داد و با رفتار خود ، درس اخلاق عملي به آنان مي داد . آنان نيز او را «الگويي» براي خود مي دانستند و نماز را پشت سر او به جماعت مي خواندند .
سومين و آخرين حضور در جبهه
او بار سوم در تاريخ 24/10/1365 قبل از عمليات كربلاي 5 به جبهه رفت تا در آن عمليات بزرگ ، شركت كند .
دوستان و همرزمانش از رشادت ها و دلاوري هاي او سخن ها و خاطرات زيادي به ياد دارند و او را طلبه اي مجاهد و نستوه و نترس
« قلم ها هستند كه شهيد پرورند .»
و دلاور مي دانستند كه حضور در جبهه و سختي هاي آن او را خسته نمي كرد .
بيا جبهه بين رزم شيران برادر
سپاه خدا را در اين صحنه بنگر
همه فكر و ورد زبانش حسين است
فروغ روان و توانش حسين است
مصمم به جنگ است چون كوه آهن
چو شير ژيان حمله آرد به دشمن
در اين حمله از لطف حق ديده اعجاز
خوشا گر شهادت وار شد مقدر
شهادت ، بزرگترين آرزو
آرزوي بزرگ او ، شهادت در راه خدا بود و خداوند نيز او را به آرزويش در اين عمليات ، رسانيد .
رسول خدا (ص) مي فرمايد :
« مَنْ سَأََلَ اللهَ الشَّهادَهَ بِصِدْقٍ بَلَّغَهُ اللهُ مَنازِلَ الشُّهَداءِ وَاِنْ ماتَ عَلي فِراشِهِ .»
« هر كس صادقانه از خداوند شهادت را در خواست كند ، خداوند او را به مقام شهيدان مي رساند ، هر چند در بسترش بميرد .»
( ميزان الحكمه حديث 9788 )
او با شور و شوق بسيار در كارهاي رزمي شركت مي كرد و هر جا كه به او نياز داشتند با جان و دل در آنجا حضور مي يافت و آن كار را خالصانه
« هر چه انقلاب اسلامي دارد ، از بركت مجاهدت شهدا و ايثارگران است .»
انجام مي داد ، از امداد گري تا كار تبليغي و فرهنگي ، و از مُبلّغ تا يك آرپي جي زن ، در جبهه فعاليت مي كرد .
اصابت تير به محل سجده گاه
سر انجام اين طلبه رزمنده در تاريخ 8/11/1365 هجري شمسي در عمليات بزرگ كربلاي 5 كه با گلوله هاي آرپي چي ، بارها به دشمنان آسيب رسانده بود ، با تير مستقيمي كه به پيشاني اش اصابت كرد ، مرغ دلش را از كربلاي شلمچه به سوي عرش پرواز داد و به آرزوي ديرينه ي خود يعني شهادت دست يافت و به جاودانه هاي تاريخ پيوست .
دوازده سال دور از وطن
اما جسم خاكي اش ، حدود 12 سال دور از خانواده ، در محل شهادتش باقي ماند ، تا اين كه توسط گروه تفحص سپاه از دل خاكهاي سرزمين شلمچه بيرون آورده شد و پس از تشييع باشكوهي كه در شهر بابل و روستايش انجام گرفت ، در زادگاهش به خاك سپرده شد .
ولي بطور يقين ، تابش نور او تا ابد در آسمان خاطره هاي خانواده و دوستانش و آيندگان باقي خواهد ماند .
روحش شاد و يادش در دل هاي عاشق و صادق ، جاودان و گرامي و ورودش به باغستان هاي همواره شاداب بهشت مبارك باد.