نام پدر : شعبان
تاریخ تولد :1343/03/01
تاریخ شهادت : 1362/07/28
محل شهادت : مریوان

وصیت نامه

 

 

*وصیت نامه شهید اکبر قلی پور*

 

ولا تقولو  المن یقتل فی سبیله الله اموات احیاء واکن لا تشعرون

کسانیکه در راه خدا کشته می شوند مرده نگویید بلکه آنان زنده اند ولی شما درک نمی کنید. ( بقره -  155 )

یا ولی المومنین یا غایة آمال العارفین یا غیاث المثتقثین  یا حبیب  قلوب الصادقین و یا  اله العالمین.

 ای خوشا با فرق خونی در لقای یار رفتن سرجدا پیکر جدا در محضر دلدار رفتن.

 درود بر امام خمینی

ای صاحب اختیار مومنان! ای نهایت آرزوهای عارفان! ای فریاد رس فریاد خواهان! ای محبوب دل های راستگویان! و ای خدای جهانیان! گواه باش در این دنیا به ظاهر در تنهایی زیستم ولی تورا بهترین دوستها و آمال ها و عشق ها یافتم. پس مرا به سوی خودت فرا خوان.

شاهد باش که از تمامی مظاهر مادی بریدم تا به تو بپیوندم. خدایا! شاهد باش به عشق تو در مسیر تو حرکت می کردم و اینک فقط پیوستن به تو را انتظار دارم. خدایا! من خواهان شهادتم  نه به این معنی که از زندگی خسته شده ام و یا خواسته باشم که از این دنیا فرار کنم بلکه می خواهم گناهانی که انجام داد ه ام بوسیله رنج کشیدن در راه  تو با ریختن خونم بخاطر تو پاک گردد.

می خواهم شهید شوم تا اگر زندگی ام موجب رشد کسی نشده است خونم بتواند این موضوع را جبران کند . درخت  انقلاب را آبیاری نماید.

 می خواهم شهید شوم تا خونم به علی علیه السلام و حسین علیه السلام گواهی دهد که رهرو راهشان بوده ام.  ای بهترین دوست ها و یارها! عیب های مرا دریاب.

من جوانی گنهکار و غافل هستم؛ از دیار عاشقان خسته می آیم که شاید مرا بپذیری.

ای معشوقم! مرا فراخوان که دیگر نمی توانم صبر کنم چه سخت است آنگاه که بین دوست صمیمی جدایی بیافتد؟

چه سخت است آن لحظه که بین عاشق ومعشوق فاصله می افتد؟و چه سخت است آن موقعی که یک رهبرو به مقصدش نمی رسد پس خدایا! این سختی ها را از دوش من بردار.

مادرم زمان شهادتم گریه نکن، همچون زینب (س) شجاع باش.

و ای همسر عزیز! شما هم، هم چون دیگر همسران شهدا شجاع باش و برایت افتخاری بزرگ باشد نه تنها خودت نباید گریه زاری نمایی بلکه مادرم را دلداری دهی.

مادرم، پدرم، همسرم! و شما ای خواهران عزیز! اگر نتوانستم شمارا ببینم مرا حلال کنید. و از شما معذرت می خواهم که نتوانسته ام وظیفه ام را نسبت به شما عزیزان انجام دهم و همچنین در این لحظات آخر احساس می کنم که دیگر بین شما برادران و خواهران نخواهم بود. خیلی دلم می خواست که یک بار دیگر حرم امام رضا(ع) را زیارت می کردم.

 دیگر وقت عزیز و گران بهای شما برادران و خواهران عزیزم را بیش از این تلف نمی کنم چرا که وظایفی که بعهده هریک از شماها نهاده شده  باید با تمام و کمال انجام دهید. همواره در راه اسلام و انقلاب اسلامی ما گام مثبت بردارید.

 اگر من شهید شدم با لباس فرم سپاه در بهشت فاطمه دفنم کنید.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

و در آخر دعای همیشگی  خودمان را بخوانیم.

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی  خمینی را  نگهدار از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا.


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید اكبر قلي­پور رباطي*

 

نام پدر: شعبان

در خرداد 1343 در کاشانه زوجی به نام «شعبان و سیده‌بانو» در بهشهر به دنيا آمد.

پدرش در شهرداري کار می‌کرد.

«اكبر» دانش‌آموز پایه پنجم ابتدائی در دبستان دولتي «فارابي» بود که به خاطر علاقه به جوشکاری ترک تحصيل كرد. شايد او احساس مي­كرد که در خانه، بیشتر به وجودش براي كار و تأمين معاش نياز است و نبايد پدر و مادر را در چنين شرايطي تنها بگذارد.

مادرش از تقیدات دینی وی چنین مي­گويد: «از همان اوان كودكي، به نماز علاقه نشان مي­داد. وقتي پدرش به نماز مي­ايستاد، در كنار او حالات نماز خواندنش را تقليد مي­كرد. او حتی به همراه پدرش برای نماز جماعت به مسجد مي­رفت. اکبر در مراسم دسته­روي و سينه­زني سالار شهيدان نیز حضور داشت.»

«زهره» خلق‌وخوی برادرش را این‌گونه به زبان می‌آورد: «از لحاظ اخلاق و رفتار، نه تنها در خانواده، بلكه در بين كل فاميل زبانزد بود. فردی آرام و فروتن بود. هرگز در برابر پدر و مادر، صدايش را بلند، و  پاهاي خود را جلوي آن­ها دراز نمي‌كرد.»

در روزهای انقلاب، با انجام توزیع پوستر، تشکیل جلسات سیاسی و دینی، و حتی حضور در راهپیمائی‌ها به جمع انقلابیون پیوست.

با تشکیل بسیج و عضویت در پایگاه شهید بهشتی محل، فعالیت‌هایش را در قالب شرکت در کلاس‌های آموزشی، اردوهای فرهنگی، مانور و کوهپیمائی ادامه داد.

در  1/2/61 به عضويت سپاه گنبد در آمد و در واحد انتظامات آن‌جا مشغول خدمت شد. اگرچه، در سپاه کلاله و گالیکش نیز فعال بود.

در 30 اردیبهشت 1362 به عنوان فرمانده قله، راهی مناطق نبرد شد تا کنار دیگر برادران مبارز خود به دفاع از وطن بپردازد.

به گفته دوستش «محمد فلاح»، «اکبر معتقد بود که جنگ عراق علیه ایران، نبرد کفر با اسلام است. از این‌رو جوانان و کسانی که توانایی جنگیدن دارند، باید عاشقانه وارد میدان شوند و از اسلام و میهن دفاع کنند.»

و سرانجام، اکبر در سال 1362، طی عمليات والفجر 4 در مریوان، به فیض عظیم شهادت نائل آمد. پيكر پاكش نیز بیست روز بعد، در گلزار شهداي «بهشت فاطمه» زادگاهش به خاك سپرده شد.