نام پدر : مسلم
تاریخ تولد :1341/11/26
تاریخ شهادت : 1362/02/30
محل شهادت : مریوان

وصیت نامه

*وصیت‌نامه شهید حسینعلی قلیپور*

 

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ

آیا چنین پنداشتيد بصرف اینکه گفتند ایمان آوردیم آزمایش نمی‌شوید (هرگز چنین نیست)

وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ

 

بلکه شما را سختیها چون ترس و گرسنگی نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم و بشارت و مژده آسایش از ان سختيها از آن صابران است آنان که چون به حادثة ناگوار برخوردند صابر باشند و گویند از آن خداییم و به سوی او رجعت می‌کنیم.

خدایا! چقدر سخت است امتحان تو و چقدر سنگین است آتش عذاب تو. خدایا چه طور می‌توانم خود را در مقابل تو هر وقت حقير ندانم در حاليكه پرونده ام مالامال سیاه و کدر است به جز اطاعت از نفس خبيث عماره چیز دیگری در خود نیافتم.

عزیزان! اي امت شهیدپرور! من حتی خود را در مقابل عظمت تان کوچک می‌شمارم و خدای حسین(ع) در این ایام عزیز عاشورا شاهد است که خود را لایق نمی‌دانم که وصیت نامه بنویسم زیرا من رو سیاه چقدر می‌توانم از حریم عدالت خارج گردد و شما را موعظه کنم درحالی‌که خود هيچگونه عملی به خير نداشتم و خدای تو شاهدی من ازدرگاه باعظمت تو خوف دارم که نام شهید را بر خود نهم از زمانی که وارد منطقة کردستان شدم به هر لحظه به آینده مینگرم چیزی جز اطاعت از نفس در خود نیافتم. چه در غرب و چه در جنوب انسان در محضر خداست چه بسا امدادهای غیبی خداوند گواه می‌باشد.

خدایا! بیامرز گناهانی که بدرند پرده‌ها را و بیامرز گناهانی را که فرو بارند بدبختی ها را.

خدایا! چقدر شیرین است دانشگاه حسینت و چقدر گواراست لحظه پیوستن به لقاءالله آنجا که در گوشه سنگی گلوله خصم دون بر قلب می‌نشیند است و ان لحظه‌ هيچ نگويم جز الهی و ربي و من لي غيرك.

خدایا! جز تو کسی را ندارم. خدایا، تو خود فرمودي بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را، خدایا، اینک رزمندگان تو را می‌خوانند و مهديت را می‌خواهند و حسينت را می‌طلبند. عزیزان اسلام، من از دل سنگرهای سردسیر کردستان با شما سخن می‌گویم آنجا که دژخیم شب در کمین عزیزانتان نشسته. آنجا که پاسداران قطعه‌ قطعه می‌گردند. آنجا که بسیجی بی‌کفن می‌باشد و آنجا کربلای ثانی حسین(ع) زمان می‌باشد.

شما اي دژخیمان! ای حامی ظلمات! آیا نمی‌دانید که ما یاران حسینیم؟ اي منافقین کوردل! آیا نمی‌دانید که خوني كه از محراب شهادت جاری می‌سازید با حضور رزمندگان در جبهه ادغام می‌گردد و در امتداد خط سرخ حسین(ع) درحرکت است آنجا که در کربلا به هم رسند و در کربلا به لقاءالله روند؟ آيا سرورم اباعبدالله حسین با يزيد سازش کرد که رزمندگان با شما مصالحه نمایند؟ ننگ باد.

 سازش که هیهات من الذله زندگی که در پناه خدای عزیز نباشد اسارت است و ذلت.

من سفارشی ندارم که به پدر و مادر عزیزم کنم جز يك دنيا شرمندگی. 

پدر جان! گرچه فرزند خوبی برایتان نبودم امیدوارم که حلالم نمایید و اجر زحمات چندین ساله را از خدا دریافت نمایید.

مادرجان! می‌دانم که عاشق زیارت کربلا می‌باشید من که تاکنون نتوانستم ذره‌ای از دریای بیکران زحماتت را جبران نمایم امیدوارم که خونم تذكره کربلایت گردد.

غمگین مباش که رسالت خون شهدا با شماست.

از خواهرانم شرمسارم که برادری خوب برایشان نبودم ولی انتظار دارم حجاب‌ را معیار اصالت خویش بدانید. نماز‌هایتان را سروقت به جا آورید و همچون زینب(س) عزیز پیام بر خون شهیدان راه خدا باشید.

برادر جان! من همواره خود را در مقابل شما کوچک می شمردم. بعد از من تو اميد پدر و مادرم می‌باشید عاجزانه از تو می‌خواهم که هر چه زودتر ازدواج نمایی و ان‌شاءالله اولین فرزندت اگر پسر بود احترام سرور رزمندگان و سالار شهیدان نامش را حسین اگر دختر بود به احترام عظمت و رشادتهای بزرگ زن آزادگان و پیام بر شهیدان کربلا نامش را زینب بگذار.

خدایا! تو خود میدانی که تنها حلاوت شیرینی شربت شهادت می‌تواند کامم را سیراب گرداند و شيرين ‌سازد. چرا که شهادت در راهت والاترین اوج تکامل انسان است بسويت رجعت نمائیم که رفیق اعلایت نامند.

از شما عزیزان و امت اسلامی و شهید پرور می‌خواهم که پشتیبان خط ولایت فقیه باشید چرا که ولایت رسول‌الله است امام عزیزمان را مبادا تنها بگذارید که می‌دانم نمی‌گذارید و همواره پیرو اسلام فقاهت و روحانیت اصیل اسلامی آنان که بر سر دار رفتن را پذیرفتن ولی حاضر نشدن یک لحظه کلمه آري بر زبان آورند، باشید که رستگار شوید.

عزيزان اسلام! قدر خانواده‌های شهدا مخصوصاً قدر جگر گوشه‌های شهدا را بدانید مبادا چشمان معصومشان به اشك ديده اغشته گردد، كه گریه و ناله يتیم بخصوص عزیزان شهدا عرش رحمان را به لرزه در می‌آورد همواره دلجویی از خانواده شهدا نمایید.

نمازهای جمعه و جماعت را هر چه با شکوهتر و مستحکمتر برقرار سازید که شهیدان محراب خونبهاي اين نمازها می‌باشند.

و شما اي پاسداران عزیز! در تزکیه نفس بکوشيد تا رستگار شوید که رهایی از ظلمات مهذب بودن از پلیدی‌ها می‌باشد اطاعت از ولایت امر و فرماندهی را سر لوحه امور قرار دهید که تنها شما لیاقت و شایستگی آن را دارید كه بازوی مسلح ولایت فقیه باشید.

گرچه نه لایق پاسداری بودم و نه مفید برای اسلام عزیز و دیگر برادرانم امیدوارم که حلالم نمایید.

 

مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا

بامید پیروزی کامل رزمندگان اسلام برقوای کفر صدامی به سرکردگی شیطان بزرگ آمریکا.

 

مقر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سقز

خدمتگزار حقیر اسلام حسینعلی قليپور   1361/8/9

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی حتي کنار مهدی خمینی را نگهدار.


زندگی نامه

*زندگی نامه شهید حسين­علي قلي­پور*

 

نام پدر: مسلم

در 26 بهمن 1341 در کاشانه «مسلم و صدیقه» به دنيا آمد.

پدرش در شهرداري کار می‌کرد.

این زوج متدین، بچه ­هاي­شان را از همان كودكي با سنن مقدس اسلام آشنا كردند.

«حسین‌علی» بچه درس­خواني بود و تا ديپلم، خدمات بازرگاني پيش رفت.

در بیان خلق‌وخوی او باید گفت که نسبت به والدین مودب و متواضع بود. با دیگران نیز، با ملاطفت و گشاده‌روئی رفتار می‌کرد.

به گفته خانواده، «او در انجام واجبات و ترك محرمات، كوشا بود. تا جايي كه امكان داشت، در نماز جماعت شركت مي­كرد. او حتی توصيه مي­كرد كه در نماز جماعت شركت كنيم. تا  مي­توانست مستحبات را به جا مي‌آورد. قرآن را نیز زيبا تلاوت مي‌كرد.»

با شنيدن زمزمه­­ هاي انقلاب، وارد عرصه فعاليت­هاي سياسي شد. هم در پخش اعلاميه­ ها فعّال بود و هم براي حضور در راهپيمائي­ها، به خارج از بهشهر مي­رفت.

در سرکوبی اقدامات منافقین نیز کوشا بود.

خواهرش «راضيه» مي­­گويد: «به حق­ النّاس اهميت مي­داد و توجه ويژه­اي نسبت به بيت­المال داشت. زمان انقلاب، مسئول پخش نفت بود. آن زمان، نفت سهميه­ بندي و كم بود. عموي من يك روز پيش او رفت و گفت: براي پسرم نفت مي­خواهم. گفت: نمي­شود عمو! نمي­توانم حق ديگران را ضايع كنم.»

حسين­علي در 61/2/10 به عضويت سپاه در آمد و در واحد اطلاعات ـ عملیات بهشهر، مشغول خدمت شد.

او وقتي وضعيت جنگ را ديد و دريافت كه به امثال او نياز فوري است، در قبال جنگ، خود را مسئول مي­دانست. از این‌رو، به عنوان تک‌تیرانداز گردان جندالله، راهی بوکان شد.

و سرانجام، او در آخرین اعزامش، به اسارت نيروهاي كومله در آمد و پس از سه ماه تحمل شكنجه، در  30 اسفند 1362 به  فیض والای شهادت نائل آمد. پيكر پاکش نیز، سیزده روز بعد در «بهشت فاطمه»زادگاهش به خاك سپرده شد.