نام پدر : دوست محمد
تاریخ تولد :1345/06/03
تاریخ شهادت : 1363/12/23
محل شهادت : هورالعظیم

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید علی قلندری*

 

بسمه تعالي

به نام الله ياري دهنده روح الله

ز فراغت آتش غم كشد از دلم زبانه                                ز كجا بجويمت من ز كه پرسمت نشانه

به كدام حسرت آخركشم آه و اشك ريزم                         كه غمت بود چو درياي عميق بي كرانه

و هم اينك وصيت نامه: شهيد

با درود فراوان به ساحت مقدس ولي عصر امام زمان(عج) و با درود فراوان برنائب برحقش خميني كبير و سلام برخانواده هاي محترم شهدا كه فرزندان خود را در امر جنگ فدايي اسلام كردند.

آري خداوند چنين مي فرمايد كه هر كس به من عشق بورزد من هم به او عشق مي ورزم ان شاءا... ما هم از عاشقان خداوند باشيم و جان خود را فداي اسلام و انقلاب عزيز بكنيم.

خدايا چگونه شكرگزار باشم تو را كه مرا به راه راست هدايت كردي و بزرگترين نعمت را به من عطا فرمودي كه جانم را در راه تو بدهم.

خدايا! بنده شايسته ات نبودم كه بر من منت گذاري كه در راه تو جان دهم.

خدايا! به سر بيجانم چگونه به خود بقبولم با اين سادگي در راه خدا خونش از پيكرش جدا و روحش به جميع بندگان شايسته پيوسته باشد.

گويا محمودم مرا فرا مي خواند، گويا رسيده زمان حركت و راه پيمودن، زمان ايثار جان و زمان پيوستن به امام حسين است. گويا معبودم مرا صدا مي زند.

گويا مي شنوم صداي هل من ناصرأ ينصرني را و ميبينم تيرهاي سه شعبه ای كه به سوي مولايم پرتاب مي كنند. بله همه ما بايد به ياري امام حسين بشتابيم و به صداي هل من ناصرأ لبيك گوئيم.

پدر! من راه خود را انتخاب كردم، از شما مي خواهم كه اصلا براي من ناراحت نباشيد و از شما خواهشي دارم كه در تشييع جنازه ام سخنراني كنيد و بگوئيد كه اين فرزندم را فداي امام و انقلاب نمودم و من در آخرت خوشحال خواهم بود.

و تو اي مادر من، مي دانم كه با من داغ فرزندت را به سينه گرفتي و ما بايد كشته شويم و چه مي داني كشته شدن در راه خدا چه لذتي دارد.

و تو برادرم عبدالكريم مي خواهم راهم را ادامه بدهي و هميشه پشتيبان انقلاب باشي و تمام صداميان را نابود كني، سعي كنيد هميشه در جبهه باشيد نمي دانيد چه لذتي دارد. و از شما خواهرانم مي خواهم كه آرامش خود را حفظ كنيد و هميشه زينب وار باشيد، هرگز گريه نكنيد چرا كه برادر شما شهيد شده است. و شما برادرزاده هايم مي دانم شما داريد بي پدر بزرگ مي شويد اشكالي ندارد و من هزاران كودك بي پدر را ديده ام كه پدرشان شهيد شده و آنها درس مي خوانند و زندگي مي كنند.

و ديگر از عمو هايم مي خواهم كه مرا ببخشند و از عمو اصغر زياد معذرت مي خواهم كه در زندگي مرا كمك كرده است و از شما فاميلان مي خواهم كه هميشه پشتيبان انقلاب باشيد و از كليه خواهران و برادرانم تقاضا دارم كه تفرقه را از بين ببرند و اختلافات را كنار بگذارند مانند دو برادر مهربان كه مومنين برادران ديني يكديگرند.

كليه وسايل زندگي و پولهايم را به برادر زاده هايم ببخشيد.

از شما مي خواهم كه از بنياد شهيد چيزي نگيريد و مراسم را بسيار ساده برگزار كنيد.

دعاي امام را هرگز فراموش نكنيد و سر نماز امام را دعا كنيد.

 

خدايا خدايا تا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.

مورخه 63/9/20

علي قلندري


زندگی نامه

شهید «علي (ميرزاعلي) قلندري»

نام پدر: دوست­ محمد

علي (ميرزاعلي) در سوم شهريور 1345 در روستاي «پارچ» بهشهر به دنيا آمد. نورسیده‌ای که با تولدش، موجي از شادي و سرور رادر کاشانه «دوست‌محمد و فاطمه» به پا كرد.

«دوست­ محمد»، روحاني مبارزي بود كه از همان كودكي، فرزند را با اهل­بيت(ع) و قرآن آشنا كرد. وقتي علي سنّ و سال زيادي نداشت،پدرش به خاطر شرایط کاری به مشهد نقل مكان كرد. از این‌رو، علي به همراه دو خواهر ديگرش، نزد عمويش ماند؛ و مدتي بعد، در شهر نكا خانه­اي اجاره کرده، با خواهرانش زندگي جديد خود را آغاز كرد.

او براي اين­كه بتواند خرج تحصيل دو خواهرش را فراهم كند، تا سوم راهنمايي بيشتر درس نخواند.

در بیان خلق‌وخوی او باید گفت که نسبت به والدین، مؤدب و متواضع بود. با دیگران نیز، با ملاطفت و گشاده‌روئی رفتار می‌کرد.

برادرش  می‌گوید: «با اين­كه از هم دور بوديم، امّا هيچ جدايي و اختلافي بين­مان ديده نمي­شد. در همه كارهايش گذشت داشت. همين خصلت گذشت، او را محبوب خانواده كرده بود.»

علی به دلیل تربیت دینی خانواده، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن نیز مانوس بود ودر عمل به فرامین آن، کوشا.

پس از تشکیل بسيح، اوبه طور مداومدر این نهاد فعاليت مي­كرد.

در 62/9/15 به عضويت سپاه درآمد و در واحد انتظامات سپاه چالوس مشغول به خدمت شد.سه ماه بعد نیز، به مریوان عزیمت کرد.

در سال 1363 در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه نکا و واحد انتظامات منطقه 5 ثامن‌الا ئمه مازندران به ادای تکلیف پرداخت.

در 17 دی 1363 با حضور در لشکر 5 نصر، راهی عملیات بدر در هورالعظیم شد.

و سرانجام، علی در 23 اسفند 1363 در همین منطقه هورالعظیم به درجه والای شهادت نائل آمد. پيكر پاكش نیز، با  تشييع اهالی قدردان بهشهر در گلزار شهداي «بهشت فاطمه» به خاك سپرده شد.

«عبدالكريم» از برادرش مي­گويد: «از سه محور محاصره شده بودند. فرمانده تصميمي گرفت و گفت: بسيجي­ها عقب­ نشيني كنند. آن­هايي كه كادر هستند، بمانند. حدود سی، چهل نفري مي­شدند كه ماندند و جانانه جنگيدند تا به شهادت رسيدند. عده ­اي گفتند: علی اسير شده. بعد از مفقوديت او، بارها فيلم اسرا را ديديم، امّا در بين اسرا نبود. با این‌حال، پانزده سال طول كشيد تا علي به آغوش خانواده بازگشت.»