*زندگی نامه شهید غلامرضا اكبري*
نام پدر: علياكبر
در چهارم مرداد 1343 بود كه «غلامرضا» به دنيا آمد. او براي خانواده، بشارت زندگي تازهاي بود. هر جا حضور داشت، شور و نشاط هم موج ميزد.
روزهاي كودكي را در آغوش پرمهر والدینش «علیاکبر و فاطمه» گذراند.
قرآن را قبل از سن مدرسه فرا گرفت.
در پاييز هفت سالگياش پابهپاي بچههاي همسايه، پا به دبستان «شاهعباس» زادگاهش گذاشت. بعد از پایان پایه سوّم راهنمايي در مدرسه «كوروش»، وارد هنرستان فنّي «الفتح» بهشهر شد و در رشته مكانيك ادامه تحصیل داد.
او با چرخدستي كار ميكرد و پولش را به پدر و مادر ميداد، تا باري از روي دوش پدرش برداشته باشد.
كار و تلاش روزانه، هيچگاه او را از فعاليتهاي مذهبي و اجتماعي باز نداشت. از اینرو، از همان سالها با كسب معارف الهي، روح خود را صيقل میداد. براي نماز، روزه و قرآن، اهميت زيادي قائل بود و در همه حال، اين فرائض الهي را بهجای ميآورد.
خانواده از خلقوخوی او اینگونه میگوید: «وقتی در نانوايي کار میکرد، به پيرزنها و پيرمردهايي كه نميتوانستند در صف بايستند، غير نوبت نان ميداد. علاوه بر آن، در ماه صد تا هزاروپانصد تومانش را با کسر حقوق خود، به افراد بیبضاعت نان میداد.»
در زمان انقلاب، همپای دیگر انقلابیون، در راهپيمائيها شركت داشت و مطيع ولايت فقيه بود.
با شروع جنگ تحميلي، او نیز براي دفاع از خاك كشورش، به صف رزمندگان اسلام پيوست.
در 10 دی 1362 به عضویت سپاه در آمد و در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه بهشهر مشغول به خدمت شد.
دامادش «سیدموسی موسوی» نقل میکند: «به او گفتم: تو یکبار به جبهه رفتی و وظیفه شرعی خودت را انجام دادی؛ بس است دیگر! گفت: محال است که من از مکتبم دست بکشم. من باید بروم و دین خود را ادا کنم.»
و سرانجام، غلامرضا در 22/12/63 طی عملیات بدر در جزیره مجنون در کسوت سکاندار یگان دریایی، به فیض عظیم شهادت نائل آمد. پيكر پاكش در اول فروردين 64 در «بهشت فاطمه» بهشهر به خاك سپرده شد.