*زندگی نامه شهيد عزيزالله قرباني عربي*
نام پدر: شكرالله
در 3/5/1326 چونان آفتاب در تقدير «شكرالله و يوخابه» درخشيد. كودكانههاي «عزيزالله» در كوچه پسكوچههاي «كاله» از توابع بابلسر، و در دامان پرمهر خانوادهاي كشاورز و سختكوش خاطره شد.
تحصيلاتش به مقطع ابتدائي در دبستان «مسعود سعد» در روستاي «عربخيل» بابلسر ختم ميشود.
با استناد به گفتههاي «سكينه»، از تقيّدات ديني و اعمال عبادي برادرش ياد ميكنيم: «تا جايي كه ميتوانست در نماز جماعت شركت ميكرد و احاديثي را كه ميخواندند، مينوشت و به ما ميداد تا بخوانيم و ياد بگيريم. حقالناس را رعایت میکرد. سفارش میکرد به مردم خدمت کنید.»
عزیزالله در سال 1348، جهت كسب شرايط شغلي به تهران مهاجرت كرد و به مدّت هشت سال در آنجا بهسر بُرد. سپس، به زادگاهش برگشت و دوشادوش ديگر مبارزين انقلابي، در صفوف تظاهراتكنندگان، فرياد دادخواهي سر داد و خواستار براندازي حكومت طاغوت شد. نصب پوستر و حضور در جلسات ديني و سياسي، از ديگر فعاليتهاي او به شمار ميرود.
با پیروزی انقلاب، او در 1/4/1359 به عضويت سپاه بابلسر در آمد و به عنوان راننده، مشغول به خدمت شد.
در آغازين طلوع بهار 1361، رهسپار خرمشهر شد و در نهايت، در 10 ارديبهشت همين سال(61)، در منطقه ياد شده، جامه سرخ شهادت را به تن كرد. سپس، جسم پاكش با بدرقه همسرش «عذرا عزيزنژاد عبدي» و يادگارانش «فاطمه، زهرا، عزيزه و سمانه»، در بوستان شهداي «بالامحله كاله» آرام گرفت.
شكرالله از آن روزهاي فرزندش، اینگونه سخن ميراند: «روحيه شهادتطلبي بالايي داشت و موقع اعزام به جبهه، سر از پا نميشناخت. ميگفت: چون جنگ است، همه وظيفه دارند كه از دين و سرزمينشان دفاع كنند.»