نام پدر : جعفر
تاریخ تولد :1340/10/19
تاریخ شهادت : 1362/01/15
محل شهادت : جفیر

زندگی نامه

شهيد «گل‌بابا قربان‌زاده»

نام پدر: جعفر

با طلوع آفتاب زندگاني‌اش در سال 1340، آرامش قلب «جعفر و زینب» شد.  اگرچه نام او«گل‌بابا» بود، اما اغلب، او را «علی‌روشن» خطاب می‌کردند.

دوران كودكي‌اش در كوچه و پس‌كوچه‌هاي «گُل‌خيل» و دامان پر عطوفت پدر و مادر خاطره شد.

گل‌بابا كسب علم و دانش را تا مقطع دبيرستان، با موفقيت گذراند. او در طول دوران تحصيل، هم كار مي‌كرد و هم درس مي‌خواند. علاوه بر آن، به فراگيري مفاهيم قرآني و تعاليم ديني نیز، مي‌پرداخت و در محافل اُنس با قرآن كريم شركت مي‌كرد. مادر مي‌گويد: «او در خانه، خيلي قرآن مي‌خواند. بعدها، آن قرآني را كه او قرائت مي‌كرد، تقديم آستان قدس رضوي كرديم.»

گل‌بابا، عامل به مسائل عبادي ـ سياسي در محل بود و اغلب در مراسم دعاي كميل و نمازهاي جمعه و جماعت، شركت مي‌كرد.

در آغاز انقلاب، او همگام با ديگر انقلابيون با شركت در تظاهرات، شعارنويسي و تشكيل جلسات، جهت ترغيب جوانان براي مبارزه با حكومت طاغوت، نقش زيادي در بيداري مردم محل داشت. همچنین، در انجام كارهاي فرهنگي محل نيز، پيشرو بود.

گل‌بابا از اولين افرادي بود كه گروه مقاومت بسيج روستا را تشكيل داد و با ايجاد كتابخانه‌اي (كه بعدها به نام خودش نام گرفت)، سعي در جهت‌دهي صحيح افكار جوانان به اهداف انقلاب داشت.

«قربان‌علي نيّري» از دوست دیرینش اين‌‌گونه مي‌گويد: «براي رسيدن به پست و مقام، هيچ پيگيري و تلاشي نمي‌كرد. حتي گاهي مورد انتقاد و توصيه ديگران قرار مي‌گرفت. با اين حال، از هيچ فرصتي براي نفع خود استفاده نمي‌كرد. انساني كاملاً دوست‌داشتني و بي‌توقع بود.»

گل‌بابا در سال 1361، به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد. او در همين سال 61، برای مدتی به عنوان مسئول حفاظت اطلاعات، مشغول خدمت بود.

زینب، در ادامه  با ذكر خاطره‌اي از فرزندش بیان می‌دارد: «در يكي از مرخصي‌ها، يك ساك لباس آورد كه همه‌اش خونين بود. به من گفت: اين لباس را براي شستشو به چشمه ببرید. وقتی آن را در آب زلال می‌شستم، چشمه به رنگ خون شده بود. بعد، به منزل آوردم و از او پرسيدم: چرا لباس‌ها خونی بود؟ گفت: يكي از پاسدارها به‌دست منافقان به شهادت رسيده بود. من هم او را بغل كردم و لباسم خوني شد.»

از جمله كارهاي پشت جبهه اين رزمنده دلاور، تلاش براي شناسائي افراد، و ورود آن‌ها به صحنه‌ها و ميدان‌های مختلف رزمي بود؛ چرا که صداقت و شجاعت گل‌بابا باعث مي‌شد كه در تصميم‌گيري و هدايت افراد، ترديد نكند.

سرانجام، گل‌بابا در 15/1/62 در منطقه «جفير»، به ضيافت معبود شتافت و در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.


وصیت نامه

*وصیت نامه شهيد گل بابا قربانزاده*

 

بسم الله الرحمن الرحيم

 هم اكنون كه اينجانب علي روشن ( گل بابا قربانزاده ) متولد1340 ساكن روستاي گل خيل، سعادت آن را يافتم تا بتوانم به ياري پروردگار در كنار ساير برادران در سنگر جهاد براي پيكار با دشمنان اسلام و انسانيت به نبـرد بپــردازم. ودِيني را كه در قبـال انقـلاب اسلامی بر دوش داشته ام بتوانم به نحو احسن اداء نمایم. لـذا گـام در راهـي برداشته ام، كه سرور شهيدان حسين بن علي (ع) معلم بزرگ شهادت به ما آموخت كه مشتاق آزادي اواسارت اين دنياي زود گذر و پرواز در فضاي لايتناهي ايمان براي شتافتن به لقاءالله باشم. در اين راه با اسلحه شهادت زنجيرهاي بندگي را گسيخته و اسماعيل وار، وارد قربانگاه عشق الهي جان باختنم تا به سعادت ابدي نائل آيم. خدايا! اينك به يادتو و به منظور احياي دينم و تداوم انقلابم به جبهه مي روم، نه به خاطر انتقام يا نام و مقام.

خدايا،! از تو مي خواهم كه توفيق شهادت را نصيبم كني. مرگ پر افتخاري كه تنها آرزوي من است. به خدا قسم سعادت خود را در شهادت خويش مي بينم. شايد لايق شهيد شدن نباشم، زيرا كه شهيد مقام والايي دارد و من فردي گناهكارم. خدايا، عشق به يگانگي در من رشد كرده است و به سوي تكامل مي رود. الهي، مي دانم كه كرم و فيض و بخشش تو نسبت به تمام بندگانت بسيار است، از تو مي خواهم كه فيض و كرمت را متوجه عمر رهبر نمائي و به ايشان عمر طولاني عطا نمائي تا مستضعفين جهان بتوانند در سايه اين عالم مبارز رشد نمايند و شيطان ها را نابود سازند.

پـدر و مادر عزيزم! ما امانتي هستيم نزد شما، فكر نكنيد صاحب اصلي من شما هستيد، صاحب اصلي من پروردگار است، شما امانت دار او هستيد، صاحب امانت هر وقت آمد و امانتش را خواست بايد بدون درنگ آن را تحويل بدهيد. پدر و مـادر مهربانم از شما مي خواهم در صورتي كه من شهيد شدم، جامه سياه برتن نكنيد، و براي من ماتم نگيريد، زيرا كه اين راه را خود انتخاب كرده ام، و به سويش رفتم و سرانجام به آرزوي ديرينه خود كه همان شهادت است رسيدم و هم اکنون در نزد معشوقـم هستم چـه گـوارا و چـه خـوب و شيرين است، شريت شهادت. شهادتي كه در راه مبارزه حق بر باطل و به فرمان امام امت زعيم عاليقدر خميني بت شكن باشد. از ملت رزمنده بزرگ خواهانم كه فقط خط الله و راه روح الله را ادامـه دهنـد. كه تنها راه سعادت فقط همين است. با اين كه مي دانيم فرمانده كل قوا امام زمان (عج) مي باشد، ديگر چه غم و گرفتاري داريم كه بتوانيم تمامي ابرقدرت هاي شرق و غرب و نوكران استعمار را با وسيله مكتب الهي از بين ببريم، و حكومت الله را برروي كار بياوريم.

اي ملت اسلام! اي ملت ايران! هرگز فريب منافقين و روشنفكران غرب زده و شرق زده و فتنه جويان و مفسدان را نخوريد و روحانيت مبارز و اصيل و در خط ولايت فقيه را حامي باشيد.

پدر و مادر! برادران و خواهران عزيزم! از اين كه نتوانستم به وظيفه خود نسبت به شما عمل نمايم، اميدوارم بنده را مورد قرار داده و از من راضي باشيد. در پايان از شما خانواده ي عزيزم مي خواهم كه لباس هاي بنده را بعد از شهادت برای جنگ زدگان و كتاب هاي بنده را براي رزمندگان اسلام و مقدار پول موجودي بنده را به حساب 100 امام واريز نماييد.

                                                                                                   والسلام، اهواز- جفیر 7/1/62   

                                                                                            خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.