شهید «حسن قامتی»
نام پدر: ذبیحالله
در آخرین روزهای شهریور 1351 بود که در روستای «لمراسک»، و در کاشانه «ذبیحالله و زهرا»، پسری پا به عرصه هستی نهاد؛ چهارمین فرزند خانواده، که در دامان پر مهر و محبت پدر و مادر پرورش یافت.
«حسن» پس از رسیدن به سن مدرسه، دروه ابتدائی را در لمراسک، با موفقیت سپری کرد. سپس، تحصیلاتش را در مقطع راهنمایی همین روستا به اتمام رساند.
او علاوه بر درس خواندن، کار میکرد. یازده ساله بود که به دریا میرفت و با صید ماهی، کمکحال خانواده بود.
حسن که پرروشیافته یک تربیت دینی بود، از همان سنین کم، به انجام واجبات، بسیار اهمیت میداد و نمازش را اول وقت میخواند.
در بیان خلقوخوی او، همین بس که در مهربانی و فداکاری، زبانزد بود و به سبب ادب و تواضع در رفتار با والدین، محبوب.
پسرعمویش «علیاکبر»، دفتر خاطراتش را با حسن، اینگونه ورق میزند: «روزی در مدرسه بودم. چند نفر از بچهها شیطنت میکردند. من آنها را خواستم و گفتم: چرا بیانضباطی میکنید؟ اما حسن فکر میکرد که میخواهم آنها را تنبیه کنم. جلو آمد و گفت: آقای مدیر! راستش را بخواهی من مقصرم. اگر قرار است کسی تنبیه شود، من هستم. آنها گناهی ندارند. آنجا بود که تحتتأثیر رفتارش قرار گرفتم.»
در اوج انقلاب، حسن به اندازه توان سنی و بضاعت درکش، در راهپیمائیها حاضر میشد. دیدگاه و نظریات حضرت امام را مطالعه، و در زندگیاش سرمشق قرار میداد. مادرش در این مورد میگوید: «با وجود سن کمش، مثل بقیه در تظاهرات شرکت میکرد. برای همین، شبها به خانه نمیآمد و تا صبح در مسجد به سر میبرد. تا جایی که پتوی خود را از خانه برد و در مسجد گذاشت؛ و هنوز که هنوز است، پتوی او در مسجد قرار دارد.»
حسن از 5 آبان 1366 الی 11 فروردین 1367 بارها در کسوت تکتیرانداز، راهی مناطق نبرد شد. تا اینکه در همین سال(67)، به عضویت سپاه در آمد.
زهرا از آخرین وداع با فرزند خود، اینگونه میگوید: «روز آخر گفت: من دارم میروم و دیگر برنمیگردم. به بابا بگو هرچه را که به من رسید، به برادر کوچکم بدهد. بعد، هنگام رفتن، برای اینکه من مانع او نشود، از روی دیوار پرید و رفت. گفت: باید بروم.»
اما روایتی از «حسینعلی» درباره برادر شهیدش؛ «در آخرین اعزامش، خیلی خوشحال بود. میگفت: اگر برنگشتم، گریه نکنید. من برای خدا و دین و دفاع از این خاک میروم.»
و عاقبت، حسن در 28 فروردین 1367، شهد شیرین شهادت را نوشید و به خیل همسنگران شهیدش پیوست؛ اگرچه، قامت سروگونه این شهید گرانقدر، سالهاست که در دل فاو به یادگار مانده است.