نام پدر : قربان
تاریخ تولد :1344/01/02
تاریخ شهادت : 1362/12/12
محل شهادت : 37

وصیت نامه

1. سلامم را به خواهرانم می رسانم. عزیزان! حتماً در پای منابر، نام زینب (س) را شنیده اید. شما هم مانند زینب (س) شیرزنانی باشید که خون شهید را زنده نگه دارید. زینب (س) ازهر نظر الگو و اسوه و نمونه بود.
2. پدر، مادر، خواهران، دوستان و همسرم! در عزای من سیاه نپوشید و گریان نباشید. برحسین و شهدای مظلوم گریه کنید و مرا ناکام نخوانید، چون من به کام و آرزوی خود رسیدم.
3. من چگونه شاهد این باشم که هر روز جوانان این مملکت همانند گلهای پرپرشده بر روی دستهای مردم تشیع شوند ولی من بی تفاوت باشم،... این ننگ است برای من، آخرین مسلمان و پیروحسینم. به خدا قسم، به جدّ مادرم، فاطمه(س) تا انتقام خون شهیدان عزیز و جان بر کف را از دشمنان از خدا بی خبر و خوک صفت میگرم از پا نخواهم ننشست. من این درس را از آقایم حسین (ع) آموختم. که:(( هیهات مِنّ الذّله ))

وصیت نامه

اسکن وصيتنامه در قسمت تصاوير موجود مي باشد


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

ابوالحسن قاسمی تبار آقا محلی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

2/1/1344، شهرستان بابل

3- نام و شغل پدر :

قربان، کشاورز

4- نام و شغل مادر:

سیده فاطمه حسین نتاج، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

پنج، آخرین

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

در کانون خانواده ای مومن و خداشناس، با اوضاع اقتصادی نسبتا معمولی که، از زحمات بی دریغ و شبانه روزی والدین، در جهت کسب روزی حلال و تامین معاش خانواده در زمین های کشاورزی تامین می شد، به رشد و شکوفایی رسید.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ـــــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

مدرسه ابتدایی سپاه دانش، شهید طالبیان فعلی، روستای درزیکلا (4 سال)

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی : ــــــــــــــ

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ــــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

بله، در انجام امورات منزل و مزرعه، یار و یاور والدین خود بود.

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ــــــــــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ــــــــــــــ

2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل : ــــــــــــــ

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

فاطمه حبیب نسب، 17/3/1361

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):

ابوالقاسم

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

تا همان اندازه که عقل و سنش اقتضا می کرد، برخورد خوبی با پدر و مادرش داشت.  احترام او به پدرش تا اندازه ای بود که، هیچ وقت فرزند خود را در مقابل پدرش، بغل نمی کرد و از همسرش می خواست تا فرزندش را به اتاق دیگری ببرد تا بغلش کند. حجب و حیای خاصی در مقابل والدین خود داشت. رفتارش با همسر و فرزند نیز بسیار خوب و خوش بود. آن ها را دوست داشت و در کارها کمکش می کرد.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

فرعی (از سال 58 به گچ کاری و کمک به خانواده در امورات کشاورزی مشغول به کار بود.)

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

شخصیت امام، افکار و عقاید وی، شخصیت شهید احمد طالبیان و پسر عموی شهیدش، در روحیات و افکار وی تاثیر بسزایی می گذاشت.

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد :

خوش خلقی، شوخ طبعی و خوش برخورد بودنش، سبب تاثیر پذیری همسرش می شد.

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ــــــــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

بعد از پیروزی انقلاب، به عضویت بسیج درآمد و در زمینه های مختلفی با این نهاد همکاری داشت.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

او طی 2 مرحله، از زمستان 61 الی 27/11/62، از سپاه بابل، با عضویت بسیجی، به کردستان(مریوان) چیلات اعزام شد.

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

9 ماه

4- مسئولیت در جبهه : ــــــــــــــ

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :

یک دفعه در اهواز، بر اثر اصابت ترکش، از ناحیه ران پا مجروح شد.

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

تاریخ 12/12/62، در چیلات به درجه شهادت نایل آمد.

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

پیکر پاک و نورانی اش، پس ازسال ها مفقود بودن  در 6/11/74، در گلزار شهدای درزیکلای شیخ خاکسپاری شد.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

در توصیف اخلاقیات شهید، خوهرشهید مریم، با بیان مطلبی نقل می کند:« برادرم از همان کودکی اش، برخورد خوب و منصفانه ی با خانواده، بالاخص والدین داشت. خصلت های خوب زیادی داشت. خصوصا فرد وقت شناسی بود. و سعی می کرد همه موارد را رعایت کند.  اگر به کسی قولی می داد حتما  به آن عمل می کرد و زیر قولش نمی زد.تقید و پایبندی اش نسبت به فرایض دینی، بسیار بالا بود و در مراسم های ادعیه(کمیل،توسل)  و نماز جماعات حضور به هم می رساند.  با عشقی که به ائمه اطهار (ع) داشت، در مراسم های آنان شرکت می کرد. نماز و روزه اش را همیشه به جا می آورد.  و از محرمات و منکرات دوری می جست. عاشق امام و روحانیت و به ان ها  متعهد بود در مسیر آنان گام می گرفت و از سیره و روش آنان بهره مند می شد. بزرگ ترین آرزوی وی شهادت در راه خدا بود و همیشه به مادرم می گفت:« انشالله من شهید شوم و اعضای بدنم را درون نایلون بریزند و برایت بیاورند.»  او تا این حد به شهادت علاقمند بود. مادر می گفت: این حرف ها را نزن، من طاقت ندارم.  ایشان جواب داد:« شاید یک روزی این اتفاق بیفتد» و همین هم شد . بعد از 12 سال، او را درون نایلونی گذاشته و برای ما آوردند. آری او به آرزوی دیرینه اش رسید. »

پسر عموی شهید- رمضانعلی قاسمی تبار، با بیان خاطره ای نقل می کند:« در یک  بعد از ظهر تابستان سال 57، ابوالحسن برای ناهار به منزل ما آمد. و بعد از میل کردن ناهار، من و ابوالحسن و رجبعلی(برادرم) رفتیم که بخوابیم، او به خواب عمیقی فرو رفت. ما هر چقدر صدایش زدیم بیدار نشد. تصمیم گرفتیم کمی او را اذیت کنیم. دو نفری زیر انداز را بلند کردیم و به حیاط بردیم. در طول راه او از خواب بیدار نشد. وقتی او را به زمین گذاشتیم، به سختی بیدارش کردیم. از این که خود را در حیاط دید، متعجب شد. و بعد از تعریف کردن ماجرا، کلی خندید.»