نام پدر : نوروز
تاریخ تولد :1346/01/03
تاریخ شهادت : 1367/04/04
محل شهادت : جزیره مجنون

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید علی اکبری*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

و نپندارید که آنان که در راه خدا کشته شدند مرده اند بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی می خورند.

با سلام به پیامبر عظیم الشان اسلام و با سلام به امام بزرگوار حضرت علی(ع) و یازده فرزندشان که آخر آن حضرت مهدی موعود(عج) و با سلام به نائب بر حقش حضرت آیت الله امام خمینی.

پروردگارا! تو را شکر می کنم که بر من منت نهادی و در صف مجاهدان قرار دادی. پروردگارا! گناهان گذشته ما را ببخش و ما را در پیشگاه اولیا ات رو سفید و سربلند بگردان چرا که تو بهترین آمرزنده و مهربان هستی. بارالها! نعمت های بزرگ شهادت را نصیب ما بگردان اگر چه ما لایق این نعمت نیستیم اما امید به مهر و محبت تو داریم. پروردگارا! هر پرچمی را که بردوش رزمندگان پرتوان تو می باشد و می خواهند برفراز کاخ های ستمگران قرار دهند. تو کمکشان فرما تا به مقصد نهایی که برافراشتن پرچم خونرنگ اسلام در سراسر گیتی می باشد نائل گردند. بارالها! لباس سبز مقدس سپاه که نشانه ای از لباس بزرگ رهبر عالم یشریت حضرت محمد(ص) است که برتن نمودیم. ای یگانه و بی همتا! ما را با این لباس محشور فرما و به عنوان کفن بنده قرار ده تا مسئولیتی را که در قبال خون دوستان شهیدمان بر دوش داشتیم ادای وظیفه کرده باشیم.

سخنی با امت شهید پرور حزب الله:

ای امت شریف و حزب الله! این را بدانید تا زمانی که خون سرور آزادگان حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) در رگهای فرزندان شما وجود دارد دین و مملکت شما را به اجانب کافر نخواهند داد و عزت و سربلندی را برای شما به ارمغان خواهند آورد. پس ای عزیزان حزب الله! امروز بی تفاوت بودن در مقابل انقلاب و اسلام و مملکت اسلامی برابر است با بی اعتنایی نمودن به این همه خون ها و ایثارگری های جوانان غیرتمند شما و وجدان سالم، این  طور حکم می کند که این کاری است نابخشودنی.

و سخنی با مدعیون آزادی و به اصطلاح میهن پرستی که تا به حال فقط شعار می دادند و فعلا هم شعار می دهند کجائید که ببینید که امت مسلمان با تمام وجودش جان نثاری می کند. این پیکرهای در خون غوطه ور مگر نه این است که انگیزه مکتبی و دینی دارد. امروز که به حریم میهن ما تجاوز شده است چرا از این میهن دفاع نمی کنید و زمزمه صلح با اجانب که به هیچ چیزمان رحم نکردند و همانند گرگان برای ما دندان تیز کردند را سر می دهید در حقیقت شما همان نوکران اجانبید نه میهن پرست. ای وطن فروش ها! ما همواره دو گروه را در نبرد می بینم و خواهیم دید (حق و باطل). گروه حق عاشقان راه خدایند و ایمانهای چون کوه دارند. تقوا پیشه می کنند، نیکی و ایثار و جود می کنند. خون پاکشان در رگهای اجتماع جاری است و حیات بخش و حرکت زاست و برهمزن سکوت و خورد و خواب بی تفاوت، و تن به ظلم دادن ها و اسیر زر و زور و تزویر. پاسداران قسط اند و عدل، خرمنکوب بیداد، فرمان به نیکی رانند و از بدی ها باز دارند.

 و گروه باطل، سر در آخوردنی ها نهند و بسان چهار پایان می خورند و می خوابند، شهوت می رانند و وحشتناکتر، گاهی در لباس دین در آیند و چهره پاک و متقی به خود گیرند تا باطن کثیفشان را با ظاهری آراسته بپوشانند و بدینسان با حربه ای [ ] به جنگ اسلام و حق بپردازند و این دو گروه همیشه مقابل هم بوده اند.

هابیل را در مقابل قابیل، ابراهیم را در برابر نمرود، موسی را در مقابل فرعون و محمد(ص) را در مقابل ابوسفیان ها، علی(ع) را در برابر قاسطین و مارقین و ناکثین و حسین(ع) را در برابر یزید و خمینی را در برابر ابرقدرت های شرق و غرب و مزدوران داخلی آنها. و اکنون که حق وباطل را شناختیم باید یکی از این دو را انتخاب کنیم. یک راه منتهی به بهشت می شود و سرای آخرت(حق) و دیگری راه جهنم و دوزخ و کافران و منافقان(باطل). پس چه بهتر که راه بهشت که راه شهیدان و پیامبران و امامان است را در پیش گیریم. راهی که حسین(ع) و یارانش پیش گرفتند و درس آزادگی و شهامت را به انسان ها آموختند.

و سخنی با پدر عزیزم، از این که در طول این عمر فانی و کوتاه خود، شمارا کلی اذیت کردم و باعث ناراحتی شما شدم می بخشید. نمی دانم با چه زبانی از این که مرا با خون دل بزرگ کردید تشکر کنم که نمی توان تشکر کرد چون که اسلام را به من آموزاندی و با رفتنم مسئولیت بزرگتری را باید تحمل کنید که مسئولیت همسر و فرزندم باشد. خداوند اجر همه این ها را به شما عطا فرماید.

و سخنی با مادر عزیزم، ای مادر عزیزم! می دانم که شب تا صبح بیدار بودی و زجر کشیدی تا مرا به این اندازه رساندی و به گردن من حق داشتید ولی چه کنم که خداوند امانت خود را از شما پس گرفت. پدر و مادر عزیزم! همان طور که گفتم من امانت الهی هستم وبس. اگر خدا بخواهد هر جا که باشم چه در جبهه باشد و چه در تصادفات و چه پرتاب از کوه ، جان مرا می گیرد. پس بهتر این که در میان رزمندگان و لشکریان امام زمان(عج) جان بدهم و چه سعادتی بالاتر از این که شهید بشوم.

 وسخنی با همسرم، همسرم! امانتی (فرزندم) را که در پیش تو می گذارم برایم بسی بزرگ و با اهمیت است. که از آن به خوبی حفاظت و در سلامت و تربیت جسم و روح آن کوشا باشید. انشاالله که مارا مورد عفو خود قرار خواهی داد از این که سو اخلاقی و رفتاری که از من شده است.

و اینک فرزندم، فاطمه عزیزم! تو را در اول زندگی تنها  می گذارم انشاالله مرا می بخشید. آری دخترم! امروز که به برکت اسلام انقلاب اسلامی ما به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید بدخواهان  خفاش صفت نتوانستند این خورشید تابناک الهی را ببینند. جنگ را بر ما تحمیل کردند و عزت و شرف و دین ما مورد حمله قرار گرفت و ما همانند سربازان و یاران امام حسین(ع) به فرمان امام خمینی که نایب بر حق امام زمان(عج) است رهسپار جبهه شده ایم تا درسی برای شما باشد و زینب وار زندگی کنید و کار زینبی بنمائید.

 و سخنی با برادرانم ، برادرانم! از این که در طول عمرم شما را اذیت نمودم مرا می بخشید. برادرم! در تربیت فرزندانت چنان کوشا باش که پسرانت را علی وار و دخترانت را زینب وار تربیت کنی تا راه اسلام را پیش گیرند.

 وسخنی با خواهرانم ، خواهرانم! آن چه امروز مهم است احترام گذاشتن به ارزشهای اسلامی و انسانی مکتب ماست و پاسداری از ارزش های اسلامی در عمق جامعه ها اثر خواهد گذاشت. پس ای خواهرم! حجاب تو کمتر از خون من در تداوم این انقلاب خونبار اثر نخواهد گذاشت. خواهرانم! می دانم که داغ برادر مشکل است صبر داشته باشید که خداوند با صابرین است. انشاالله که مرا می بخشید و حلالم می کنید.

در خاتمه از تمام اهالی محترم و بزرگوار لنگور و دوستان و آشنایان تقاضا دارم که هر گونه موارد سو اخلاقی و رفتاری از بنده مشاهده کردند که موجب رنجش آن ها شد حقیر را با بزرگواری خودشان عفو کنند. و اگر به خواست خداوند شهید شدم مرا بغل شهدای لنگور و طرف امام زاده دفن کنید. ودر خاتمه پدرم را به عنوان وصی خود و همسرم را به عنوان ناظر قرار می دهم.

پایان

وصیت نامه اینجانب علی اکبری فرزند نوروز متولد1346 محل تولد:لنگور.

به امید آن روزی که خداوند این افتخار را به من عطا نماید.   

علی اکبری

20/9/1365 


زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد علي (نورعلي) اكبري لنگرودي*

 

 

تام پدر: نوروز

نوزدهم ماه مبارك رمضان سال 1346، و در يك شب باراني که رحمت خداوند را با خود به همراه داشت، متولد شد. مادربزرگش، نامش را «علي» گذاشت.

پدرش «نوروز»، كشاورز بود و با کسب روزی حلال، خرج خانواده را تأمين مي‌كرد. او و همسرش «خديجه» هفت فرزند داشتند كه علي اولین‌شان  بود.

به علت مشكلات مالي، تحصیلات علی به مقطع راهنمایی ختم می‌شود. او که پرورش‌یافته یک تربیت دینی بود، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن، این منبع نور و رحمت نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت(ع)، همواره در پی کسب کمال معنوی و فضیلت انسانی بود.

در بیان خلق‌وخوی این فرزند نیک‌سیرت، باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در اطاعت‌پذیری از آن‌ها، پیشتاز. با دیگران نیز، در نهایت گشاده‌رویی و ملاطفت رفتار می‌کرد و نزدشان محبوبیتی خاص داشت.

مادر از دیگر تقیدات اخلاقی علی چنین مي­گويد: «در دوران انقلاب، پس از آن­كه زمين­هاي مردم مصادره شد، براي اين‌كه مردم روستا به حق خود برسند، خيلي تلاش كرده بود. تا جايي‌كه می‌توانست به همه كمك مي‌كرد. بعضي از زنان روستا كه پير بودند و نمي­توانستند از رودخانه آب بگیرند، او براي آن­ها آب مي­گرفت و به خانه­های‌شان مي­برد.»

همسرش «بنین امیری» می‌گوید: «علي علاقه زيادي به فرزندمان داشت. هر وقت از سپاه برمي­گشت، اول او را سوار موتور كرده، كمي داخل حياط با او بازي مي­كرد، بعد به كارهاي ديگرش مي­پرداخت.»

با تشکیل بسیج، علی با عضویت در این نهاد، فعالیت‌هایش را در راستای تحقق اهداف و آرمان‌های قیام سال 1357 آغاز کرد.

با شروع جنگ تحميلي، عزم جبهه و جهاد كرد. امّا سنش براي اعزام خيلي كم بود. مادرش در این‌خصوص می‌گوید: «وقتی دیدم برای رفتن به جبهه عجله دارد، به او گفتم: كمي صبر كن تا بزرگ‌تر شوي. مي­گفت: نه مادر جان! بايد بروم و بجنگم تا خانواده­هاي ما راحت زندگي كنند. نبايد از اين قافله عقب بيفتيم. از این‌رو، علي دست از تلاش برنداشت و براي اولين‌بار با شناسنامه پسرعمويش، راهي جبهه­هاي نبرد حق عليه باطل شد.»

به اذعان خانواده، «با این‌که علی جنگ را دوست نداشت، اما می‌گفت که این نبرد به ما تحمیل شده است. بنابراین باید برویم و از مملکت و مردم خود دفاع کنیم.»

علی در بهمن 1361 در کسوت تک‌تیرانداز راهی جبهه مریوان شد.

در خرداد 1362 به عنوان کمک‌خمپاره‌انداز، در مناطق نبرد حضور یافت.

در آبان 1362 با سمت مسئول قبضه خمپاره، مجدد راهی میدان عملیاتی شد.

او در 21 خرداد 1363 به عضویت سپاه در آمد و در گردان ادوات مشغول خدمت شد.

در سال 1364 در کسوت پاس‌بخش در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه بابل به ادای تکلیف پرداخت.

در اردیبهشت 1365 در واحد بسیج پایگاه بابل، مامور به خدمت شد. اما در خرداد همین سال، به عنوان مسئول تسلیحات گردان مسلم در جبهه‌ها خدمت‌رسانی کرد.

او در سال 1366 در واحد تدارکات سپاه بابل، به ادامه خدماتش پرداخت.

ناگفته نماند که علی در همین سال(1366)، با حضور در شلمچه، بر اثر موج­گرفتگي مجروح شد؛ امّا همچنان جبهه، اولويت اول زندگي­اش بود.

سرکشی از خانواده‌های شهدا و دل‌جوئی از آنان، از جمله اقدامات علی در جبهه فرهنگی به شمار می‌رود. 

و سرانجام، علی در 4/4/67 به جمع یاران شهیدش پیوست. پیکر پاکش اگرچه هشت بهار در دل جزیره مجنون پنهان بود، در نهایت در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.