نام پدر : سلطان علی
تاریخ تولد :1351/04/01
تاریخ شهادت : 1365/10/04
محل شهادت : شلمچه

خاطرات

احمد فندرسکی – برادر شهید می گوید: شهید بزرگوار به خاطر اخلاق و مهربانی که داشت، در بین خانواده و آشنایان جاذبه و محبوبیت ویژه ای پیدا کرده بود.

 

داوود فندرسکی – برادر شهید می گوید: چون سن شهید پایین بود، سپاه قبول نمی کرد که ایشان به جبهه برود. بنابراین شناسنامه ا ش را دست کاری کرد، سن اش را زیاد نوشت و فتوکپی گرفت، بعد آن فتوکپی شناسنامه را به سپاه برد تا قبول کنند.

 

نرگس فندرسکی – خواهر شهید می گوید: وقتی شهید برای اولین بار به مرخصی آمد، دیدم روحیه بزرگ منشی بدست آورد. مثلا سعی می کرد از همه ی آنهایی که حقی به گردنش دارند، حلالیت بطلبد.

 

خواهر شهید- نرگس فندرسکی می گوید: شهید غیرت و تعصب زیادی داشت. زمانی که پنج سال بیشتر نداشتم، یک روز جلوی در منزل داشتم با دوستم صحبت می کردم، وقتی که شهید مرا دید، به قدری ناراحت شد که مرا تنبیه کرد و الان به غیرت برادرم در آن سن کودکی افتخار می کنم.

 

شهید شعبان اسماعیل زاده – هم رزم شهید نقل می کرد: سال 65 که نزدیک به عملیات کربلای چهار بود، شبی با دوستان دور هم در سنگر نشسته بودیم و برای سرگرمی قرعه ی شهادت می انداختیم. به این صورت که روی تکه کاغذی کوچک کلمات سالم، مجروح، مفقود، اسیر و شهید را می نوشتیم، هر کدام به قید قرعه یکی را برداشتیم و به اصطلاح آینده خویش را انتخاب می کردیم. شهید محمود هر بار که در قرعه کشی شرکت می کرد، قرعه ی شهادت به نام او می افتاد و او هم شادمان از این شانس تبسمی بر لب می نشاند.