نام پدر : احمد
تاریخ تولد :1339/06/01
تاریخ شهادت : 1365/02/10
محل شهادت : فاو

خاطرات

علی صادقی ـ دوست شهید: شهید همیشه می گفت: می خواهم به جبهه بروم ولی اداره مدام امروز و فردا می کند. تابع مقررات هم بود. فردایش که می خواست به جبهه برود، رفتم خانه شان. در زدم؛ گفتند تو اتاق است. آنجا به عینه دیدم که دارد وصیت نامه اش را با صدای بلند ضبط می کند. پشت در شنیدم که می گوید نماز مرا آیت الله جباری امام جمعه محترم بهشهر بخواند. فکر کردم دارد شوخی می کند، اما بعد دیدم عین وصیت نامه را ضبط کرد. ایشان به وضوح آینده اش را می دید که کجا می رود و کجا هست.

 

محمد حقی ـ هم رزم شهید: یک بار به شهید گفتم: این چه بساطی است درآوردی؟ همه بادکوبه ای اند، تو خودت را کردی فلسفی. اصلا فلسفه این کار چیست؟ یک چیزهای ابتدایی گفت. گفت می خواهم شناختی که مردم روی من دارند به خاطر خانواده معروف من نباشد. می خواهم فلسفی باشم و ببینم شخص فلسفی چه قدر می تواند خودش را در جامعه بشناساند. بادکوبه ای ها را همه می شناسند و همه هم برایشان ارزش قائل می شوند. فلسفی جدید چه قدر می تواند رشد کند و در جامعه جای مانور داشته باشد. ایشان دید وسیعی داشت و اهل مطالعه بود.

 

سکینه بادکوبه ای ـ خواهر شهید: چندی بعد از شهادت شهید دفتر خاطرات ایشان را یافتم. ضمن خواندن دفتر به اصطلاح ن.ش برخوردم. تعجب از اینکه این چه مفهومی دارد، هرچه فکر کردم به نتیجه نرسیدم. از همسر ایشان پرسیدم اما ایشان نیز اظهار بی اطلاعی کردند. از دوستان ایشان پرسیدم، آنها هم نمی دانستند. وقتی از هم رزمان ایشان پرسیدم، یکی از آنها گفت: این اصطلاح مخفف نماز شب است. معلوم شد که شهید حتی هنگام جنگ و وقوع عملیات هم از نماز شب دست نمی کشید.