نام پدر : محمد حسن
تاریخ تولد :1348/12/19
تاریخ شهادت : 1364/04/13
محل شهادت :

خاطرات

مادر شهید: وقتی شهید شناسنامه اش را دست زد و اسمش را برای جبهه نوشت، اول به من نگفت؛ یواش یواش گفت.

گفت: اسم نوشتم که بروم گوهرباران برای آموزش.

گفتم: اگر تو بروی خودم را می کشم.

گفت: اگر مادر اینطوری بگوید، پس شهید و امام را دوست ندارد؛ الکی می گوید شهید و امام را دوست دارم. اگر مرا دوست دارید، اگر شهدا و امام را دوست دارید، باید اجازه بدهید. این بود که اجازه دادم و ایشان هم رفت.

 

محمدصالح فلاحتی ـ دایی شهید: یک زمان که نیروهای پایگاه های شهری و روستایی در عباس آباد بهشهر آموزش نظامی می دیدند، من به اتفاق شهید بزرگوار و بسیجیان پایگاه شهید بهشتی مشغول دیدن آموزش نظامی بودیم. یکی از آن روزها که هوا سرد بود و باران نرمی می بارید، در صف نیروها ایستاده بودیم و برادر بسیجی محمد قاسمی مشغول آموزش دادن بود. در همین زمان صحبت و جابه جایی هایی توسط یک یا چند نفر از بسیجی ها صورت گرفت. آقای قاسمی دستور داد آنهایی که حرف زدند، خیز بروند و به طرف آب استخر عباس آباد بروند. به شهید فلاحی هم دستور داد این کار را بکند و ایشان هم بدون هیچگونه اعتراضی خیز گرفت و به طرف آب سرد رفت و با تمام بدن وارد آب شد. بعد از اینکه از آب بیرون آمد، لباس هایش را از تنش درآوردم، آتش روشن کردم و مشغول خشک کردن آن شدم.

به ایشان گفتم: چرا نگفتی من حرفی نزدم و دیگران سروصدا کردند.

لبخندی زد و گفت: اگر اینجا دستور فرمانده را اجرا نکنم، در جبهه چگونه می توانم حاضر باشم و دستور فرمانده را اجرا کنم.

 

محمد فلاح ـ اقوام شهید: یکی از ویژگی های بارز اخلاقی شهید این بود که هیچگاه خود را بزرگ نمی پنداشت و با اینکه از خانواده روحانی بود، با دوستان خودش خیلی خودمانی رفتار می کرد. بسیار فروتن و متواضع بود و همیشه تبسم بر لب داشت.