نام پدر : محمد ابراهیم
تاریخ تولد :1343/10/20
تاریخ شهادت : 1363/12/22
محل شهادت : پاسگاه ترابه

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید برادر عبدالله فلاحتگر*

 

ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون

سلام بر مهدی امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام خمینی با سلام از اعماق گرم قلبم بر امام مهدی (عج) محبوب دل عاشقان و امید دل خانواده های شهداء و امام فرمانده کل قوا و تمام مجاهدان فی سبیل الله آنگه هر گاه یاد او کنیم با سوز و گداز دل آنکه امید آمدنش را بگور بردیم از خدا می‌خواهم که یکبار حلاوت شهادت را چشیده‌ایم بار دیگر هنگام آمدن حضرتش نصیبمان کند تا از قبر بدر آئیم و کفنهای خود را پاره کنیم و ندای لبیک یا مهدی را سر دهیم و در کتار رکاب او توفیق شهادت دوباره را به ما عنایت کند.

چه زیباست آگاهانه به پیشباز شهادت رفتن و جان دادن در راه خدا چه عرفانه است ناله آخرین را سردادن و گفتن یا مهدی، یا اباعبدالله، چو پویاست راه حسینیان، چه با طراوت است خون معطر شهیدان، چه عظیم است تکلیف دفاع از اسلام و مسلمین و چه سنگین است مسئولیتزینبیان در رساندن پیام خون شهیدان راست قامتان جاودانه تاریخ الهی. در پی‌ات بودم خدایا عشق دیدارت عقل را از کفم ربوده است به هر کجا نظر می‌کنم در جستجویت بودم به هر کجا رفتم جلوه ایی از انوار تور را می‌دیدم، خدایا چه بگویم چه بنویسم که قلم از نامت و نفس بشماره افتاده است. خدایا خود آگاهی از این همه گناهی که کرده‌ام از کارهای ناشایستی که کرده‌ام توبه می‌کنم و به سویت برمی‌گردم قبولم فرما که جز تو کسی فریادرس من نیست. سلام و درود بی پایان بر امام امت این قلب تپنده ملت ما و مستضعفان جهان این رهبر خروشان، این فریادگر، این فریاد سازش‌ناپذیر، این روح بزرگ عصر ما مرد عابد و خالص و با تقوا عالم خداشناس عارف خداترس حافظ دین ولی‌فقیه همان‌که قوام و مشروعیت این جمهوری اسلامی به اوست و سلام بر امت قهرمان و شهیدپرور بزرگ زمان‌مان امت که فریاد رهبرش را شنیدند و پیروی کردند امتی که اطاعت و پیرویش از اطاعت امت انبیاء نسبت به آنها بیشتر است امتی که هزاران هزار نوجوان و پیر مرد را با دست خود به جبهه میفرستد و در میان آنها تعدادی شهید، معلول، زخمی و اسیر به جای میگذارد و باز هم فریاد بر می‌آورد.

«انا لله و انا الیه راجعون»

پدر و مادر همان‌طور که در شهادت برادر بزرگم علی صبور بودید در شهادت من هم صبور باشید و اگر جسدم را نیاوردند ناراحت نباشید زیرا که قلب من در قلب شما و قلب شما در نزد من جای دارد پدرم، پدری که چشم انتظاری برادر بزرگم را میکشیدی و امید داشتی که من عصای پیریت باشم از تو فقط یک درخواست دارم و آن این است که دعا کن شاید خداوند از روی دعاهای تو گناهانم را ببخشد، مادرم مادری که آرزوی دامادی مرا داشتی ببین لباس غرق خون و کفن دامادیم را، مادر، من در حق تو فرزندی نکردم ولی تو حق مادری خود را نسبت به من کامل و بنحو احسن ادا کردی و تو ای برادرم برادر سلاح به زمین افتاده ام را بردار و در سینه خود بفشار و با صدای الله اکبر و با گلوله آتشین بر قلب کافران (امریکا، شوروی، اسرائیل، فرانسه و گروهکهای انحرافی) فرود آورید که امام زمان (عج) و امام امت یار و یاور همه ی شماست.

و تو ای خواهرم، خواهر تو همچون دیگر خواهران شهداء زینب وار باش و پیام خون ما و دیگران را به آینده برسانید.

توصیه دیگری که دارم به همه برادرارن و خواهران که در اینجا جمع هستند به فرزندان و کودکان خود یاد بدهید و بگوئید که فقط یک چیز در دنیا و زندگی دنبالش را بگیرند و آن دین مقدس اسلام و قرآن است فراموش نکنید و یادتان باشد دین خود را خوب بشناسید مبادا دست از دین خود بردارید و چند سخنی با گروهکهای انحرافی که از خط حزب الله منحرف شده اند ؟؟؟ تا کی می‌خواهید سرافکنده و از این جامعه و ملت خداجو و خدایی فراری ؟؟؟ آخه این اسلام به شما چه بد کرده؟ مگر اسلام جز خیر خواهی و خوشی شما دیگری میخواهد اما من میخواهم بگویم که آغوش اسلام باز است خدا رحمان و رحیم است تا دیر نشده بیائید در آغوش اسلام و از کج روی دست بردارید براهی بروید که انبیاء رفتند شما را به آن کسانی که در نزدتان عزیزند قسم میدهم که از این راه منحرف دست بردارید و قبول کنید که فردایی (روز قیامت) در میان است در آنجا از شما سوال می‌شود که شما امام و رهرو داشتید اما باز هم قبول نکردید در قبر از شما سوال می‌شود چه کسی را می‌پرستیدی؟ رسولت کیست؟ ولیت کیست؟ در آنجا جز افسوس و سکوت چیزی حکمفرما نیست و پشیمانی دیگر سودی ندارد تا دیر نشده به آغوش اسلام برگردید.

در خاتمه از همه برادران و خواهران و دوستان و آشنایان که به آنها آزار و اذیت کرده ام خواهش و تمنا و التماس می کنم که مرا ببخشند و مرا عفو کنند چرا که در روز محشر حق‌الله بدست الله بر طرف می‌شود ولی حق‌الناس است که مانند تیغی در گلو می‌ماند و در آنجا از آنها شرمنده‌ام.

 

 

والسلام

عبدالله فلاحتگر ـ  بابل

29/11/1363

 


زندگی نامه

شهید عبدالله فلاحتگر اوشيبي

فرزند: محمدابراهيم

چهارمين فرزند محمدابراهيم و مولود بود. آن­ها شش فرزند داشتند. عبدالله در فصل سرد سال ده روز مانده به پايان دي ماه 1343 در گله­محله بابل به دنيا آمد. پدرش نجّاري داشت و زندگي­شان متوسط بود. به قول امروزي­ها دست­شان به دهن­شان مي­رسيد.

عبدالله زير سايه­ي پدر و مادري شيعه و معتقد تربيت شد و به سنّ 7 سالگي رسيد. پاييز 1350 در دبستان زادگاهش اسم نوشت. خرداد سال 55 دو سال مانده به پيروزي انقلاب دبستان را به پايان رساند. سه ماه بعد، اول پاييز همان سال وارد مدرسه راهنمايي كوروش كبير شد. دو سال در مدرسه­ي كوروش كبير بابل تحصيل كرد. زمزمه­هاي انقلاب را كه شنيد، هرچند سنّ و سال زيادي نداشت و دوران نوجواني­اش را طي مي­كرد، امّا همان سال­ها در تظاهرات شركت مي­كرد. تا اين­كه انقلاب سال 57 به پيروزي رسيد. پس از پايان دوره سه ساله راهنمايي دست از درس خواندن كشيد و به صف انقلابيون پيوست. در انجمن اسلامي و مسجد فعاليت چشم­گيري داشت. شب­ها تا صبح نگهباني مي­داد. روزها هم به پدرش در كار نجّاري كمك مي­كرد، هم به كارهاي فرهنگي مي­پرداخت. 22/6/62 وقتي 21 ساله بود، به عضويت سپاه درآمد.

مادرش مي­گويد:

«تولد امام حسين بود. لباس سبز پاسداري را به تن كرد و به منزل آمد. با شوق صدايم كرد و گفت: مادر! لباس دامادي­ام را پوشيدم. لبخندي زدم و گفتم: مباركت باشد. خيلي زيباست.»

او پس از عضويت در سپاه و گذراندن دوره آموزشي با عنوان تخريب­چي لشكر 25 مشغول به كار شد و چند بار بين سال­هاي 61 تا 63 به جبهه اعزام شد. 27/4/61 بر اثر اصابت تركش به زانوي چپ مجروح شد و پس از بهبودي دوباره راهي جبهه شد. تا اين­كه در عمليات بدر، جزيره مجنون 21/12/63 با اصابت تير به پهلو به شهادت رسيد. پيكرش را از جزيره مجنون به بابل و از آن­جا به گله­محله انتقال دادند و پس از تشييع در گلزار زادگاهش به خاك سپرده شد.