نام پدر : سبز علی
تاریخ تولد :1348/01/24
تاریخ شهادت : 1367/06/01
محل شهادت : دارخوین

وصیت نامه

*وصیت نامه شهید حبیب الله فلاح نژاد*

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ولا تحسبن الذین کفرو نما نملی لهم خیر و لانفسهم انمالهم لیزدادواثماولهم عذاب مهین

بنام خداوند بخشنده مهربان بهترین یاری کنندگان است، و آنان که به راه کفر رفتند، هرگز مپندارید مهلتی که به آنان دهیم، و زندگی را به کامشان گردانیم، برای آنان عذابی خوار کننده است، با درود و سلام فراوان بر مهدی هادی وعده داده شده، بر مسلمانان و نائب بر حقش حضرت امام و یا درود و سلام بر تمامی عزیزان و سنگر نشینان و یاران و به دین میهن اسلام و این پرچم بدوشان و ایثارگران عاشق معشوق آنان که خالص و مخلص رفتند، و بیچارگران را در بند گاه شیطان رها کردند.

اینجانب حبیب الله فلاح نژاد فرزند علی فلاح نژاد، متولد سال 1348، در سن شانزده سالگی اعلام می دارم من به عنوان یک فرد مسلمان وظیفه خود دانسته تا در نبرد حق علیه باطل شرکت جویم و دین خود را اداء نمایم من دوست دارم خدایم و می خواهم به طرف خدا بروم همانطور که اسم من معلوم باشد امیدوارم که خدا نیز از من راضی باشد و از گناهانم درگذرد و مرا عفو نماید، تا با پاکان محشور شوم ملت عزیز شما کارتان فقط یاری اسلام است، پس در راه یاری دین انسان ساز اسلام برسختی ها شکیبا باشید تا حکومت را انشاءالله هر چه زودتر به دست صاحب اصلی اش ببینید، در کمبودها نق نزنید تقصیر را برگردن مسئولین نیاندازید. امیدوارم خداوند شما را برای صاحب الزمان نگهدار من حقیر شما ملت بزرگ انقلابی را شفارش نمی کنم. بلکه یاد اور می شوم که اگر فرزند خالصانه از شما تقاضا کرد که به ایشان اجازه دهید تا به جبهه اعزام شوند و حق خود را اداء کنند. حتما مخالفت ننمائید و یا روحیه باز آنها را روانه کنید تا باعث سرافرازی شما در جهان آخرت شوند. و این پیام هم بر شما که با استقامت راه مستقیم را طی می کنید، و امام اندیشمندان و این ملت دلسوز به حال مستمندان و این موج خروشان در مقابل ابر جنایتکاران همیشه بیدار و ابرمردان تاریخ را حمایت کنید، دین اسلام بهره  ببرید و پشتیبان باشید تا زنده هستند.

و ای شما خانواده بزرگوارم! که مرا تا بدینجا هادی بودند، با خدا باشید و به مستمندان و فقرا کمک

کنید، و پشتیبان امام باشید رزمندگان را فراموش مکنید. حلالم کنید و از بدیهای درگذرید تا معذب

به عذاب جهنم نشوم.

ای درود بی پایان بر شما پدر و مادر عزیزم، که مرا این گونه به دامان حق سپردید، و مرا سرفراز ساختید و گریه شما بر مزار باعث ناخشنودی من هست و دلم را بدرد می اورد.

                                                                                                                  

والسلام علیکم و رحمه الله 


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1- نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

حبیب الله فلاح نژاد رستمکلایی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

24/1/1348، رستمکلا شهرستان بهشهر

3- نام و شغل پدر :

سبزعلی، کارگر بازنشسته

4- نام و شغل مادر:

صدیقه، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

اقتصادی: ــــــــــــــ

اعتقادی: مادرش می گوید : روزه می گرفت، نماز می خواند، اهل مسجد بود و در دسته روی ها شرکت می کرد. عشق به اهل بیت داشت.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

به مدت یک سال در مسجد ملاصفرعلی رستمکلا شهرستان بهشهر گذراند.

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

مدرسه ی کشتارگاه شهرستان بهشهر.

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی : ــــــــــــــ

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ــــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ــــــــــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ــــــــــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد.

2- یگان اعزام کننده :

سپاه

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل:

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ــــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

مادرش می گوید : در کارها به من کمک می کرد وخرید می کرد برایم می آورد. بیش تر به من علاقه داشت و وابسته بود.

 برادرش می گوید : به پدر و مادر علاقه ی زیادی داشت و به آن ها احترام می کرد حتی به برادران و خواهرانم سفارش می کرد که به پدر و مادرمان احترام بگذارید. جوان بسیار بذله گو و شادی بود، ایشان با مادر انس و الفت زیادی داشت. ایشان ورزشکار و رزمی کار بود.

ث) شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی : ــــــــــــــ

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ــــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

در راهپیمایی شرکت می کرد.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

شب ها می رفتند تو خیابان کشیک می دادند و عضو فعال بسیج بود.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

15/2/62 بسیجی به جبهه اعزام شد تا 20/11/62

12/12/63 از سپاه بهشهر با عضویت بسیجی به جبهه اعزام شد تا 9/3/64 مسئولیت: تک تیرانداز

10/7/64 از سپاه بهشهر با عضویت بسیجی به جبهه اعزام شد تا 2/10/64. مسئولیت دوشکاچی

10/10/64 از سپاه بهشهر با  عضویت بسیجی به جبهه اعزام شد تا 11/1/65.

2/2/65 با عضویت مشمول از سپاه بهشهر به جنوب اعزام شد.

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ــــــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه :

دوشکاچی- تک تیرانداز

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن :

یک بار در کربلای 5 از پا مجروح شد و در بیمارستان بقایی اهواز بستری شد.

یک بار از ناحیه ی زانو و پشت گوش بر اثر ترکش موج مجروح شد و در بیمارستان اهواز بستری شد.

از ساعد دست راست بر اثر پرتاب از ماشین مجروح شد و در بیمارستان اهواز بستری شد.

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

در دارخوین در تاریخ 1/6/67 بر اثر تصادف در حین مأموریت به شهادت رسید.

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

6/6/67 تشییع شد و در گلزار بهشت فاطمه (سارو) شهرستان بهشهر دفن گردید.

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

مادر شهید می گوید : یادم می آید اولین حقوقی را که گرفته بود مثلاً دو تومان دو تومان به خواهرهایش داد گفتم: مادر این حقوق برای توست. گفت: اشکال ندارد، من نمی خواهم؛ اگر پول نداشت نمی گفت پول ندارم. مثلاً وقتی غذا درست می کردم سریع می آمدم لباس نو می پوشیدم و برای من عکس می گرفت، مرا می بوسید و می گفت تو چقدر نازی، تو چقدر کار می کنی، تو چقدر زحمت می کشی، مادر بده من غذا درست کنم. می گفتم: نه! مادرجان تو باید غذا بخوری. می گفت: نه! من قبول نمی کنم، گناه داری؛ همین جوری مرا اذیت می کرد.