نام پدر : رسول
تاریخ تولد :1341/08/13
تاریخ شهادت : 1364/11/30
محل شهادت : آبادان

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید حمیدرضا فلاح*

 

 

 

بسم رب الشهداء و الصدیقین

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و بنام یکتا خدائی که طرفدار مظلومین و مخالف مستکبرین می باشد و با درود بیکران به منجی عالم بشریت مهدی موعود (عج) و نایب بر حقش و ولی فقیه ما حضرت امام امت ایت الله العظمی امام خمینی و درود بر رزمندگان دلیر اسلام که روز به روز صدامیان را به عقب می رانند و سرزمین مقدس عراق که در اصل سرزمین شیعیان و مسلمین عراق می باشد آزاد می کنند و با سلام به خانواده محترم شهداء، مجروحین و مفقودالاثرها و با سلام بر خانواده محترم خودم پدر و مادر و برادران و همسر محترمم وصیت نامه ام را شروع می کنم که الان روز عاشورا روز پنج شنبه تاریخ 4/7/64 در داخل چادر نزدیکی شط علی که حوزه استحفاظی لشگر 25 کربلا می باشد در این زمان که وصیتنامه می نویسم صدای توپ صدامیان کافر به گوش می رسد.

ایام، ایام عاشورا متعلق به امام حسین (ع) می باشد می خواستم چند کلمه ای از قیام امام حسین (ع) هر چند ناقص در وصیتنامه ام باشد که نشان دهنده آن باشد که ما شیعه امام حسین (ع) و ادامه دهنده راه امام حسین (ع) می باشم و اگر در روزی که امام حسین (ع) در کربلا فرمود هل من ناصراً ینصرنی، آیا کسی است مرا کمک کند کسی از اهل کوفه به او جواب مثبت نداده بود با آن همه بیعتهائی که با امام کرده بودند پیمان خود را شکستند و طرفدار یزید ابن معاویه لعنت ا... علیه شده بودند اما ما الان آن سخن امام در 1370 سال پیش را لبیک می گوئیم به امام حسین (ع) می گوئیم اگر ما در کربلا نبوده ایم و در رکاب تو افتخار جنگیدن با دشمنان ترا نداشته ایم ولی الان به ندای فرزند پاک و سلاله پیامبر حضرت امام خمینی لبیک گفته ایم وارد صحنه های پیکار علیه دشمنان اسلام و انقلاب که از نوادگان همان یزیدیان و معاویه ها می باشد می پردازیم اماما دستور بده جان به فدایت، همه وجودمان فدای تو، ما اهل کوفه نیستم که حسین (ع) را تنها بگذاریم این حسین (ع) است که می فرماید هیهات منا الذله، هرگز زیر بار ذلت و خواری نمی روم می جنگم و دین خدا را در زمین پیاده می کنم الان هم طرفدار امام حسین (ع) بعد از 1400 سال در ایران حماسه و کربلاهای زیادی در جنوب و غرب کشور آفریده اند حسین جان اگر در صحرای کربلا 72 تن از یارانت را به شهادت رسانده اند و طفل شش ماهه و پیر 70 ساله را به شهادت رسانده اند پیروانت در ایران افتخار دارند که بچه سه ماهه و پیر 80 ساله و 90 ساله در ایران به شهادت می رسند و هر روز جوانان این ملت مثل علی اکبرها در جبهه ها توسط همان ظالمین که ترا به شهادت رساندند توسط نوادگان همان ظالمین الان جوانان ما را در جبهه ها به شهادت می رسانند و مفقودالاثرها، مجروحین و شهدای زیادی برای برپائی و نگهداری نظام جمهوری اسلامی داده ایم خدایا از تو می خواهم که نظام اسلامی را هر چه زودتر بر کفار بعثی و دشمنان و بدخواهان انقلاب پیروز گردانی الهی به حق حسین نازنینت رزمندگان ما را به قبر شش گوشه امام حسین (ع) برسان.

واقعا خدا به ما عنایت کرده و ما را از دنیای فاسد و از فرهنگ شرق و غرب رهانید و رهبری عظیم شان مثل امام به ما داده است اگر ما قدردان این امام نباشیم پیش خدا مسئول هستیم اماما حرفهای تو گوهرهای ارزنده ایست که مثل آفتاب می درخشد.

الان شیطان بزرگ آمریکا توطئه های جدیدی را شروع کرده و آن رواج دادن فساد و به انحراف کشیدن جوانان است، به برادران و جوانان نصیحتی برادرانه دارم دنبال جوانان فاسد نروند و خودشان خدای نکرده اگر آلوده شدند دست از کارشان بردارند که خدا و پیامبر آنها را خواهد بخشید به برادران و جوانان می گویم بیایند به جبهه ها و خدا را در اینجا ببینند و ساخته شوند.

به امت حزب الله و همه آنان که وصیتنامه ام به آنها رسیده، می گویم که دست از حمایت امام عزیز و انقلاب برندارند که مورد غضب خدا قرار می گیرند به پدر و مادر عزیز عرض می کنم پدرم و مادر مهربانم که مرا از کوچکی تا به اینجا رسانیده اید و تو ای مادرم شبها بیداری کشیده ای و سر گهواره ام نشستی و سختی های زیادی کشیده ای از شما معذرت می خواهم که نتوانستم هنگام پیری عصای دست شما باشم مرا بخشید. مادرم هر چند جوانی به ظاهر از دست می دهی مثل تو مادران زیادی در مملکت هستند ولی ثوابی می بری و آن هم روز قیامت پیش فاطمه سلام الله علیها روسفید هستی. پدر عزیز و مهربانم و ای کسی که سختی روزگار ترا پیر کرد امیدوارم مرا مورد بخشش خود قرار دهید اگر مرا نبخشید سر خودم را روز قیامت نمی توانم بلند کنم و تو ای برادرم محمد که بعدا از من در نبود پدرم ارشد خانواده هستی تو برادر عزیزم که خیلی دوستت دارم سفارش می کنم که همچنان در خط امام عزیز و انقلاب باقی باشی هر چند فشارهای سنگین بر تو وارد شود راه تمامی شهدا و برادر شهیدت را ادامه بده و تو ای برادرم احمد، خوش اخلاق و مهربان و تو ای اسماعیل برادر کوچکم و تو ای مجتبی خوش اخلاقم و تو ای تنها خواهرم فاطمه که نام دختر پیامبر بر توست بر شما سلام می فرستم امیدوارم برادر خود حمید را ببخشید و شما را سفارش می کنم که بزرگ شده اید در خط انقلاب و اسلام باشید.

پدر عزیزم! دوست داشتم برادرم احمد را به طلبگی بفرستم بستگی به تصمیم شما دارد اگر او را به طلبگی بفرستی خوب است چون زمینه طلبگی را در او می بینم سفارش به فامیلها و آشنایان و دوستان و محلیها، از شما حلالیت می طلبم و اگر بدی و یا حرف بدی از من دیده و شنیده اید و یا به توسطی کاری کرده ام که از من ناراحتی دیده اید مرا به بزرگواری خودتان ببخشید.

سفارش با اهل بیت خودم، تو همسرم اگر مدت کمی با هم زندگی کرده ایم هر چند شوهر خوبی برایت نبودم اما از تو حلالیت می طلبم تو همسرم مثل کوه استوار باش همانطور که برادرت محمد شهید شده و الان شوهرت را از دست داده ای می دانم خیلی سخت است اما این خواست خدا است که من به جبهه بیایم و پیکرم خون آلود گردد و بدنم پاره پاره و سوراخ سوراخ گردد همسرم تو زینب وار راه شهدا را ادامه بده و دختر کوچولویم محبوبه را بزرگ کن و او را دختری پاک و آشنا به مبانی و شرع مقدس اسلام کن و خدا انشاءا... به تو صبر و اجر عنایت فرماید دخترم محبوبه تو که پدرت را از دست دادی افتخار کن که فرزند شهید هستی که در لباس مقدس سپاهی بوده است. محبوبه دخترم وقتی که بزرگ شده ای به مادرت احترام کن و مادرت را تنها مگذار تو دختر شیرین زبانی هستی دختر کوچولوی امام حسین (ع) هم شیرین زبان بوده اما پدرش را دشمنان شهید کردند و پدر تو را هم دشمنان اسلام به شهادت رساندند سعی کن خون شهداء را پاس بداری و راه دائی شهید و پدر شهید را ادامه بدهی کسی حق ندارد به دخترم توهین یا اهانت کند اگر کسی چنین کاری کند از او در پیش مولایم شکایت می کنم.

تو ای مادر زنم! که فرزندت شهید شده است من از اول به خانه شما آمدم تصمیم گرفتم که راه شهدا و راه محمد را ادامه بدهم و بر این تصمیم استوار ماندم تا اینکه به جبهه آمده ام، ای امت حزب الله! راه شهدا را با تمام وجود ادامه دهید تا کربلا معلای حسین (ع) و قدس عزیز آزاد گردد و به قول امام عزیز، جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم انجام گیرد.

ای مردم! همانطوری که به زندگی مادی خود می رسید و ظاهری خوب به آن می بخشید به معنویت خود هم برسید آنچنان که در روز قیامت به درد انسان می خورد اعمالی است که در دنیا انجام می دهید الدنیا مزرعه الاخره، دنیا مزرعه آخرت است اگر بذر خوب در آن بکارید محصول خوبی به شما می دهد اگر بذری بدی بدهید محصول بدی می دهد به واجبات خود اهمیت دهید و به یاد شهدا باشید من ناراحت هستم که قبر شهید خلیلی با آن وضع مظلومی در جلوی تکیه افتاده واقعا پیش خدا مسئولیت دارید بی تفاوت نباشید بیائید راه شهید خلیلی و راه شهید محمد انصاری و راه شهید قوشچی و راه شهید محسنی و راه شهید صادقی و راه تمامی شهدا را ادامه دهید آنها رفته اند و مسئولیت را بر دوش من و تو گذاشته اند که نام خود را مسلمان گذاشته ایم به برادران پاسدار می گویم همچنان در خط ولایت باشید و راه شهدا را ادامه دهید و اگر محل کار آمدید واقعا عاشقانه کار کنید آنهائی که از این لباس بیرون رفته اند به آنها می گویم که آیا رسالت شما تمام شده و آیا وقت آن رسید که سر وقت کار و زندگی خود بروید به روح رسول الله قسم رسالت ما وقتی به پایان می رسد که راه تمامی شهدا را ادامه دهیم.

خدایا! خدایا! بر کشته های کربلای ایران نظر بیفکن و به این خونهای به ناحق ریخته را ببین که چطور پدران و مادران بی پسر و نوعروسان زیادی بی شوهر و خواهران و برادران زیادی بی برادر شدند که خدا بر این مصیبتها نظر بیفکن و ملت ما را به پیروزی برسان.

خدایا! وقتی که به شهادت می رسم از تو می خواهم که مسلمان بمیرم و قطره ای خونم گناهانم را از بین ببرد. بگذار ای خدا در روز قیامت با گناهی اندک پیش تو حاضر شوم چون آنقدر گناهم زیاد است که نمی توانم ترا نگاه کنم و به بهشت بیایم. خدایا به بخشندگی خودت و به بزرگواریت مرا ببخش خدایا با این امید بدرگاهت آمده ام و سر به آستان خدائیت فرود می آورم که تو بخشنده و مهربانی و در پایان این آیه به یادم آمد که (و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون) آنانی که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندارید بلکه زندگانی هستند که پیش خدا روزی می خورند (قرآن کریم)

دوست دارم در جبهه به خون آغشته شوم و پاره پاره گردم و ای خانواده ام اگر جسدم را آوردند رما در روستای ما در بغل شهید خلیلی دفن کنید. والسلام

به امید فتح نجف و کربلا و قدس عزیز و به امید نصر و پیروزی عظیم رزمندگان اسلام. خدایا اگر لحظه ای عمر بر ما قرار دادی آنرا بر امام عزیز عنایت فرما که زنده ماندن او به از زنده ماندن ماست.

 

مهرماه 1364 مطابق با دهم محرم الحرام روز عاشورا

عبدالحقیر و فرزند کوچک شما

حمیدرضا فلاح شرفدارکلائی

 


زندگی نامه

شهيد حميدرضا فلاح شرفداركلايي

فرزند: رسول

در سال 1341، كودكي در روستاي «شرفداركلا» از توابع ساري چشم به جهان باز كرد كه «حميدرضا» نام داشت. نوزادي تربيت­يافته دامان پدر و مادري متديّن و فداكار، همچون «رسول و نذريه».

مقطع راهنمايي حميدرضا در مدرسه «شريف» روستا طي شد. سپس به هنرستان صنعتي «شهيد خيري­ مقدم» ساري راه يافت و موفق به اَخذ ديپلم اَتومكانيك شد. به گفته خانواده، مي­توان از خلقيات وي اين­طور ياد كرد:

«فردي متواضع و صادق بود و در رفتار با خانواده، مؤدب. علاوه بر آن به حقوق ديگران احترام مي­گذاشت و سعي مي­كرد حقّ كسي را ضايع نكند.»

حميدرضا در ايّام انقلاب با شركت در تظاهرات مردمي، هم­صدا با آنان فرياد تظلّم سرداد و خواستار برپايي حكومت عدل شد. او بعد از ظفرمندي اين نهضت بزرگ، جهت بيداري فكري جوانان، كتابخانه­اي را در زادگاهش تأسيس كرد. علاوه بر آن در انجام كارهاي عمراني محل نيز مشاركت داشت.

و امّا در بيان تقيّدات ديني اين فرزند نيك­سيرت به روايت خانواده:

«در انجام واجبات ديني و ترك محرّمت كوشا بود تا جايي كه مي­توانست، نماز را به جماعت مي­خواند و نسبت به تلاوت قرآن نيز اهتمامي خاص داشت.»

حميدرضا در 11/5/1361 به عنوان بسيج ويژه در سپاه ساري مشغول خدمت شد، تا اين­كه در 23/5/1362، جامه پاسداري به تن پوشانيد. وي از 26 دي ماه همين سال الي 30 شهريور ماه سال 1364 به عنوان محقّق در پايگاه ساري به انجام وظيفه پرداخت. از 31/6/1364 نيز به مدّت 5 ماه، در واحد گزينش لشكر 25 كربلا در جنوب به سَر بُرد. اين شيرمرد مازندراني كه افتخار حضور در عمليات حصر آبادان را در كارنامه جنگي خود به يادگار دارد، سرانجام در 30 بهمن ماه سال 1364 در پل­مارد آبادان، شربت شيرين شهادت نوشيد. سپس با بدرقه همسرش، «مريم انصاري» و تنها يادگار خود، «محبوبه»، در بوستان شهداي زادگاه خود به خاك آرميد.

مادرش مي­گويد:

«مي­گفت: دشمن به خاك ما تجاوز كرده است و وظيفه شرعي ماست كه او را از كشورمان بيرون كنيم.»