نام پدر : سیدموسی
تاریخ تولد :1343/01/03
تاریخ شهادت : 1364/11/13
محل شهادت : هورالعظیم

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید سید غفار فلاح*

 

توصیه من به شما عزیزان این است که هیچ وقت رهبری را تنها نگذارید چراکه ما با ولایت زنده ایم. در رعایت حقوق دیگران کوشا باشید تا حق الناسی به گردن شما نباشد. دنباله رو روحانیت متعهد باشید. در نمازهای جمعه و جماعات شرکت کنید. به پدر و مادر خود نیکی کنید و در زندگی شخصی خودائمه اطهار را الگو قرار دهید.


زندگی نامه

شهيد سيّد غفار فلاح

فرزند: موسي

بهار سال 1343 به سوّمين طلوع خود رسيده بود كه نوزادي از ذرّيه­ سادات در روستاي «كياده» ساري چشم به جهان گشود. نامش «غفّار» بود و چشم و چراغ «موسي و صديقه» كه با پيشه كشاورزي و عرق جبين، روزگار مي­گذراندند.

سال­هاي ابتدايي تحصيلي غفّار در روستاي «لالا» سپري شد. سپس به مدرسه راهنمايي «البرز» در كياسر راه يافت و در پايه سوّم همين مقطع به ترك تحصيل روي آورد.

«ميررمضان» از خاطرات آن روزهاي برادر مي­گويد:

«يك روز از غفّار خواستم كه با هم به شكار برويم. رسيديم به يك قرقاول. همين كه خواستم او را با اسلحه بزنم، غفّار گفت: نزن داداش! اين حيوان، مادّه است. گفتم: چشم نمي­زنم. كيلومترها راه رفتيم تا رسيديم به يك شكار ديگر. ديديم گوزني در حال رفتن است. به غفار گفتم: بزنم؟ گفت: صبر كن، نگاه كنم. يك دفعه صدايي از خودش درآورد و باعث فرار آن حيوان شد. گفتم: چه كار كردي؟ گفت: اين گوزن آبستن بود. خلاصه اين­كه رفتيم سر چشمه، چاي درست كرديم و با هم نان و سبزي خورديم.»

اين فرزند نيك ­سيرت، بعد از انقلاب، فعاليت­هاي فرهنگي و اجتماعي مضاعفي در راستاي تحقق آرمان­هاي انقلاب انجام داد. علاوه بر آن با ارشاد جوانان، سعي در بيداري فكري آن­ها و سركوب توطئه­ هاي منافقين داشت.

او كه حضور در جبهه ­هاي حق عليه باطل را تكليف مي­دانست، ابتدا در كِسوت بسيجي به كردستان عزيمت كرد كه منجر به جراحت وي گرديد. در نهايت چند روز در بيمارستان امام رضا (ع) مشهد تحت مراقبت قرار گرفت.

سپس با عضويت در سپاه، به عنوان كادر اركان در واحد تعاون لشكر 25 كربلا مشغول به خدمت شد. سرانجام، شهيد فلاح عزيز در 13/11/1364 در هورالعظيم به درجه والاي شهادت نائل آمد. جسم پاك­ش نيز با بدرقه همسرش، «سكينه كاردگر» و دو يادگارانش، «مصطفي و حسين»، در گلزار شهداي «امام­زاده عباس» ساري به خاك سپرده شد. 

«عين­ الله اَماني» درگذر از آن روزها از همرزم شهيدش مي­گويد:

«فردي خوش­ خلق و بي­ ريا بود و به دوستان خود در هر زمينه­ اي كمك مي­كرد. اهالي محل نيز دوست­ش داشتند و مشكلات­شان را با او درميان مي­گذاشتند.»