نام پدر : موسی
تاریخ تولد :1338/01/01
تاریخ شهادت : 1361/02/24
محل شهادت : جفیر

زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

علی اصغر فلاح

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1/3/1338، شهرستان چالوس

3- نام و شغل پدر :

موسی، کشاورز

4- نام و شغل مادر:

آسیه، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

فرزند سوم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

مادرشهید: ایشان به  مسجد و مراسم سینه زنی می رفت .روی حجاب حساس بود یک روز خواهرشان که آن موقع 5 سال بیش تر نداشت روسری اش از سر افتاد و شهید دست ایشان را کشید آورد خانه. در امور مذهبی علاقه نشان می داد، کارهای حرام انجام نمی داد.در نمازجمعه  که در چالوس و نوشهر برگزار می شد شرکت می کرد، مراسمات دعای کمیل و ... شرکت می کرد. وقتی در مورد امام حسین و حضرت زینب صحبت می کردیم گریه می کرد و 10 روز محرم که شروع می شد خانه نبود و مرتب در عزاداری و زنجیر زنی شرکت می کردهروقت فرصت داشت  قرآن می خواند و نماز و روزه هایش قضا نمی شد. حق الناس برایش خلیی  مهم بود.حتی جبهه رفته بود در نامه ای نوشت که به چه کسی چقدر بدهکار است. مادر: درآمد ایشان خوب و نقاش ماشین بود؛در مورد وضع اقتصادی شهید.

ایشان اهل نماز شب بودند.

 ابراهیم- برادرشهید: با قرآن انس داشتند و رفتارش را طبق قرآن انجام می داد  و در وصیت نامه  اش گفت در قرآن رازهای زیادی وجود دارد و قرآن باعث می شود که انسان به بالاترین مقام برسد.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):ـــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

اول تا پنجم مدرسه ی آزاده درچالوس

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

تا سال دوم راهنمایی خواند. مدرسه ی شهید مطهری چالوس

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ـــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

بله، در  کار کشاورزی و حمام داری به پدر کمک می کرد.  

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

چون کشش درس را نداشت ترک تحصیل کرد و به نقاشی ماشین رفت.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :انجام داد ]   معاف شد]

انجام داد. در جبهه بود. (سربازی اش را در دوران شاه سپری نکرد و بعد آن رفت)

2- یگان اعزام کننده : ـــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــــ

 

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

متاهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

زهره جمالی ، سال 60

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):

زهرا

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

مادرشهید: ایشان با این که درس شان را می خواندند به پدرشان نیز کمک می کردند. بچه ی آرامی بود و کسی از او ناراضی نبود. با همه خوب و مهربان بود.در کار برنج به مردم کمک می کرد. ایشان امانتدار خوبی بود. از سر کار که می آمد به پدرش در کار کمک می کرد چون پدرش مسن بود. به من خیلی احترام می کرد. رابطه اش با خانم اش خوب بود. بارها شده بود که وسایل خود را به دیگران می بخشیدند.

ابراهیم- برادرشهید: ایشان فکر و ذکرش کمک به پدر و مادر بود و ارادت خاصی به خانواده د اشتند و در مورد احترام به پدر و مادر به ما سفارش می کرد. در خانواده حامی و راهنما به تمام معنا بود. رفتار عالی با همسرش داشتند و مثل دوست بودند و علاقه ی فوق العاده ای به بچه داشتند. بسیار خوش رو بودند و در سلام کردن پیشی می گرفت در تشییع جنازه ها و مراسم های شهدا شرکت می‌کرد.

 

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

نقاش ماشین (از وقت ترک تحصیل کرد تا شهادت)

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــــــــــــــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــــــــــــــــــ

 

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ــــــــــــــــــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــــــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ــــــــــــــــــــــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه : ــــــــــــــــــــــــــــ

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود :

مادرشهید: از قم اعلامیه می آوردند به من می دادند و من در  خانه پنهان می کردم و پدرشان اطلاعی نداشتند. یک روز صبح آمدند که ایشان را بگیرند ایشان فرار کردند و به طرف پالوجده رفتند و من حیاط را کندم اعلامیه ها را دفن کردم. ایشان به تهران هم رفته بودند و مدتی برای تظاهرات در تهران بود، در این جا هم اعلامیه پخش می کردند به شهسوار هم می بردند پخش می کردند. ایشان در همه ی راهپیمایی ها شرکت می کرد و خودشان هم آن ها را راه می انداختند. یک روز می خواستند بروند تظاهرات اجازه نمی دادند. ایشان رفتند از ملایی پرسیدند که اشکال دارد بدون اجازه ی پدر بروم! گفتند نه! که ایشان می رفتند.

ابراهیم- برادرشهید: یادم است قبل از انقلاب با شهید ملک مرزبان در فعالیت های مذهبی شرکت می کرد و اعلامیه های گروه هایی که خودشان عضو بودند و از تهران می آمد را تقسیم می کردند در بین شهرستان ها. رساله و اعلامیه ها را پخش می کردند. ایشان عضو بسیج هم بودند و در نگهبانی شبانه فعالیت می کرد. در جمع آوری کمک های مردمی به جبهه نقش داشتند.

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

ایشان ابتدا آموزش دیدند و بعد از سپاه نوشهر چالوس بسیجی عازم غرب کشور شدند مدت 3، 4 ماه و بار دوم برادرش سیاوش در سال 61 راهی جفیر شد با مسئولیت آر پی جی زن، شناسایی و طراحی عملیات هم بود که 24/2/61 بر اثر اصابت گلوله کالیبر به شهادت رسید در جفیر و چند روز بعد از  شهادت دفن شد ،در گلزار شهدای یوسف رضا چالوس.

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــــــــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه : ـــــــــــــــــــــ

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت : ـــــــــــــــــــــ

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری : ـــــــــــــــــــــ

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

مادرشهید: آخرین باری که می خواست برود خوشحال بود.به او گفتم  وقتی خانه بودی  ناراحت بودی والان  موقع رفتن خوشحالی؟! می گفت :«می خواهم بروم انتقام خون برادرم را بگیرم. »پیراهن شهید سیاوش را پوشید، فانوسقه ی شهید را به کمر بست و دستمال ایشان را به گردن شان بست گفتم چرا این ها را پوشیدی؟ گفت:« می خواهم با این ها جبهه بروم.»

حاج یوسف قمی- هم رزم شهید: وقتی با آر پی جی داشت به تانک می زد همان لحظه به ما دستور دادند که عقب نشینی کنید. آهسته به بچه ها گفتم بعد یادم آمد اصغر جلو رفته، رفتم به او گفتم: اصغر بیا بچه ها همه رفتند ایشان برگشت گفت: چی؟ گفتم بیا بچه ها عقب نشینی کردند گفت:« مهمات برسان! »گفتم : کسی نیست. اصغر داشت می آمد ولی متاسفانه یکی از گلوله ها به سرش خورد و جلوی چشم ما به زمین افتاد و دیدم با همان حال سینه خیز می آمد که حرکت اش قطع شد.   


وصیت نامه

اسکن وصيت نامه در قسمت تصاوير موجود مي باشد