*زندگی نامه شهيد رمضانعلي فلاح*
نام پدر: ابراهيم
طلوع آفتاب زندگانياش در تقويم سال 1337، شادي دوبارهاي را به دنياي «ابراهيم و شرفُالنساء» بخشيد؛ نورسيدهاي با نام «رمضانعلي»، برخاسته از دامان پدر و مادري متديّن و زحمتكش در آمل.
دانشآموز پايه ششم ابتدائي در دبستان «حكيمي» زادگاهش بود كه به علت مشكلات اقتصادي آن روزها، ترك تحصيل كرد و پيشه جوشكاري در پيش گرفت.
مادرش نقل ميكند: «كلاس ششم كه رفت، گفت: مامان! من بايد ذاكر سيدالشهدا(ع) بشوم. من هم كتابهاي مربوط به مداحي حضرت رقيه(س)، حضرت زينب(س)، حضرت زهرا(س) و حضرت علي (ع) را به او آموزش دادم.»
خواهرش «طاهره» در ادامه سخن مادرش میگوید: «پس از فوت پدرم، او به تعزیهخوانی میرفت. او با این کارش، تا حدودی معاش خانواده را تامین میکرد.»
زمزمههاي انقلاب كه در شهر پيچيد، رمضانعلي نيز به جمع مردم كوچه و خيابان پيوست و شعار رهايي از بَند جور سر داد.
«فاطمه» در مورد اعتقادات برادرش میگوید: «من خیلی کوچک بودم که پدرم را از دست دادم. رمضان مرا روی پایش مینشاند و داستان حضرت رقیه و سکینه را برایم تعریف میکرد. او میگفت: صف نماز جماعت را تا میتوانید مستحکمتر برپا کنید؛ چرا که هر چه صفوف خالیتر باشد، دشمن راحتتر میتواند به اسلام ضربه بزند؛ و برعکس، هر چه صف مستحکمتر باشد، ما بهتر میتوانیم به دهان ابرقدرتها بزنیم.»
رمضانعلی در سال 1359، كاشانهاش را با حضور بانو «زهرا بابايي» آذين بست و زندگي مشتركش را آغاز كرد. «زينب»، تنها ثمره اين وصلت فرخنده است.
خواهر، در مورد خصوصیات اخلاقی برادرش میگوید: «امانتدار و خوشخلق بود. از هشت سالگی ذاکر امامحسین بود. میگفت: اگر بچه دارید و نمیتوانید در نماز جماعت شرکت کنید، من جلو هستم، شما پشتسر من، تا نماز به جماعت خوانده شود. با آنکه تازه ازدواج کرده بود، بیشتر وقتش را در انجمن اسلامی میگذراند. او در انجمن به بچههای کوچک قرآن میآموخت.»
رمضانعلي در 5/2/1361، به عضويت سپاه در آمد و سپس بهعنوان نيروي عمليات، راهی جبهه شد.
و در نهايت، او در 17/8/1361 در منطقه «عينخوش»، جامه سرخ شهادت را به تن كرد و به ديار حق شتافت؛ و اکنون پیکر پاكش سالهاست كه در «امامزاده ابراهيم» آمل، آرام گرفته است.