نام پدر : گلبرار
تاریخ تولد :1341/03/05
تاریخ شهادت : 1365/10/04
محل شهادت : ام الرصاص

زندگی نامه

شهید «علی‌اصغر فرجی ریحان‌آبادی»

نام پدر: گلبرار

خرداد 1341، پنجمین طلوعش را پشت‌سر می‌گذاشت که عطر حضورش در خانه «گلبرار و کشور»، از روستای «ریحان‌آباد» بهشهر پیچید. نامش را پدر از سر علاقه به اهل‌بیت(ع)، «علی‌اصغر» گذاشت؛ به این امید که پیرو رهبرش بوده، در رکابش بماند.

تمام تلاش گلبرار بر این بود که علی‌اصغر در زندگی، کمبودی را حس نکند. علی‌اصغر هم، برای پدر و مادرش احترام زیادی قائل بود.

بعد از پایان دوره ابتدائی، به مقطع راهنمایی روی آورد؛ اما تحصیلاتش را در همین دوران به اتمام رساند.

علی‌اصغر که در یک محیط معنوی بزرگ شده بود، شیفته قرآن کریم گشت. لذا، او نه تنها به یادگیری تعالیم و مفاهیمش پرداخت، بلکه به دستوراتش نیز، عمل می‌کرد. پایبندی‌اش در انجام واجبات، به‌گونه‌ای بود که هنگام اذان، کار و تلاش را رها می‌کرد و به خواندن نماز می‌پرداخت. در اقامه نماز جمعه نیز، حضور فعالی داشت.

در اوصاف اخلاقی او، همین بس که به سبب خوش‌خلقی و عطوفت، محبوب همگان بود و در ادب و احترام نسبت به والدین، زبانزد. 

از آن‌جا که علی‌اصغر، از همان نوجوانی‌اش، همواره به جامعه آرمانی می‌اندیشید، لذا هنگامی که موج سراسری انقلاب به راه افتاد، او نیز همچون جوانان و نوجوانانی که اندیشه‌ها و باورهای‌شان در بطن دین اسلام و موازین شیعی قرار داشت، یافتند.

او با امام و افکارشان کاملاً آشنا بود و تحت‌تأثیر اندیشه‌های ایشان قرار داشت. از این‌رو، از همان زمان و علی‌رغم سن کمش، پیوسته جهت تبلیغ دین و مخالفت با رژیم، در جلسات مذهبی و سیاسی شرکت می‌کرد.

عبدالعلی علاوه بر انجام فعالیت‌های یاد شده، در زمینه ورزش هم موفقیت چشمگیری داشت. او از ورزشکاران رشته رزمی کاراته و قهرمانان دوی استقامت بود، که مدال‌های بسیاری را از آن خود کرد.

در سال 1361، با عزمی راسخ راهی جبهه نبرد شد. سپس، لباس سبز پاسداری را زیور تن خود کرد و مدت پنج سال در سپاه کرمانشاه مشغول به خدمت شد.

پدر از آن روزهای فرزندش این‌گونه یاد می‌کند: «او می‌گفت: باید برای اسلام و مملکت جنگید تا ناموس در خطر نیفتد. من او را نصیحت می‌کردم که این‌همه به انقلاب خدمت کردی، بس است. من پیر هستم. الان باید به من کمک کنی. می‌گفت: من، هم آن‌جا را دارم، هم این‌جا را.»

علی‌اصغر در سال 1363، «کلثوم رضایی» را به همسری اختیار کرد؛ که ثمره این زندگی مشترک، «مهدی و هادی» هستند.

خانم رضایی می‌گوید: «علی‌اصغر در کارِ خانه و بچه‌داری کمکم می‌کرد. می‌گفت: بچه‌ها درس‌شان را خوب بخوانند و با اسلام و انقلاب آشنا باشند. علاوه بر آن، در نامه‌هایش می‌گفت: من در جبهه می‌جنگم، شما در پشت جبهه بجنگید. نبرد شما این است که حجاب خود را رعایت کنید.»

علی‌اصغر در سال 1365، در سپاه حضرت محمد(ص) که در عملیات کربلای 4 شرکت داشت، در کسوت آرپی‌جی‌زن مشغول به خدمت بود.

و سرانجام، او در 4 دی 1365، طی عملیات کربلای 4 در جزیره «ام‌الرصاص» به دیار معبود شتافت. اگرچه، پیکر مطهرش مفقود شده بود، اما بعد از نُه سال، به‌وسیله گروه تفحص، شناسائی گشت و سپس، با بدرقه اهالی شهر، در گلزار «امام‌زاده قاسم» ریحان‌آباد به خاک سپرده شد.

«علی‌اصغر محمودی» از دوستش چنین می‌گوید: «از هم‌رزمان علی‌اصغر شنیدم که قبل از عملیات کربلای 4، دست و پای خود را حنا بست، بعد در عملیات شرکت کرد. وقتی در محاصره دشمن قرار گرفت، آن‌قدر استقامت کرد که تمام خشاب‌هایش خالی شد. بعد از آن، با سنگ وگل، به مبارزه با دشمن ادامه داد.» 


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید علی اصغر فرجی*

 

بسم الله الرحمن الرحيم

اَلّلهمَ ارزُقني شَهادَتَ فِي سَبيلِك

خدايا، شهادت در راهت را نصيب من كن.

الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا

آن كساني كه ايمان آورده­اند در را خدا مي­جنگند و آنان كه كافر شده­اند در راه شيطان، پس بجنگيد با دوستان شيطان، همانا شيطان ضعيف است.  (سوره نساء/ آيه 76)

ما مثل امام حسين (ع) در جنگ وارد شده­ايم و بايد مثل امام حسين (ع) به شهادت برسيم.  (امام خميني)

خدايا، تو را شكر مي­كنم كه بار ديگر به اين حقير توفيق دادي كه داوطلبانه با برادران بسيجي روانه جبهه حق عليه باطل شوم و مانند سربازان صدر اسلام حماسه بيافرينم و دل امام عزيز را روشنايي و قلب امام را شاد كنم. درضمن به كوري چشم منافقين از تسويه حساب من از سپاه پاسداران دو ماه گذشته كه با سپاه حضرت محمد (ص) عازم جبهه شده­ام. خداوندا! شهادت مي­دهم به وحدانيت تو و شهادت مي­دهم كه محمد (ص) رسول تو و علي (ع) و يازده فرزند تو وليّ تو و رحمت تو هستند.

شما اي پدر و مادرم! زحمت زيادي براي من كشيد­ه­ايد. اميدوارم كه خداوند حق پدر و مادرم را از گردنم ادا نمايد. اگر نتوانستم خوبي­هاي شما را جبران بكنم از خداوند برزگ مي­خواهم كه فداكاري­هاي شما نسبت به من را در بهشتي كه خداوند به شهيدان وعده داده است، جبران كنم.

برادرم، حسن جان! الان عازم سفر هستم، سفر كربلا. شايد خداوند به اين حقير توفيق شهادت بدهد كه آرزوي من است اين دفعه عاشقانه حركت كردم كه امام عزيز و خدا و رسول خدا از من راضي باشد.

و تو اي همسرم! حلالم كن كه چند سالي بيش در كنار يكديگر نبوديم و تو اكنون مسووليت حفظ و نگهداري و تربيت فرزند را به عهده گرفته­اي إن­شاءالله او را طوري تربيت كنيد كه خداوند از شما راضي باشد.

مردم مسلمان ايران! خواهران و برادران روستاي ريحان­آباد! سفارشم به شما اين است كه راه­ امام را ادامه دهيد و هيچ وقت امام را تنها نگذاريد كه راه رهبر، راه خداست كه صراط مستقيم راه رهبر است. درضمن با يكديگر خوب باشيد و از اختلاف بپرهيزيد. و از همه دوستان و فاميلان مي­خواهم كه مرا ببخشند. و شما اي پدر و مادر عزيزم! مي­دانم كه دوري فرزند براي شما مشكل است، إن­شاءالله خداوند به شما صبر دهد.

درضمن اگر مي­خواهيد عقده دل را خالي كنيد براي مظلوميت آقا امام حسين (ع) گريه كنيد.

خدايا! به امام عزيزمان طول عمر و خبر سلامتي تمام مفقودين، به­خصوص غلام ولي­پور را به خانواده­هايشان برسان.

 

آمين يارب العالمين.

والسلام. علي­ اصغر فرجي ريحان­ آبادي

مورخ 1/10/65