نام پدر : رجبعلی
تاریخ تولد :1347/01/07
تاریخ شهادت : 1365/11/05
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید جلال فتح الهی*

 

به شما عزیزان توصیه می کنم که از رهبری حمایت کنید و دین اسلام را زنده نگه دارید و در حفظ ناموس خود بکوشید.به پدر و مادر خود احترام بگذارید و به آنها نیکی کنید. در انجام واجبات وترک محرمات کوشا باشید. نماز خود را اول وقت و به صورت جماعت به جا آورید. به خواهران خود توصیه می کنم که حجاب خود را رعایت نمایند.


زندگی نامه

شهيد جلال فتح­ اللهي سيّدآبادي

فرزند: رجب­علي

در سال 1347 در روستاي «سيّدآباد» ساري، نوزادي پا به عرصه وجود نهاد كه «جلال» نام گرفت. كودكانه­ هايش در دامن پرعطوفت «رجب­علي و کلثوم» خاطره شد،‌ تا اين­كه در هفت سالگي به دبستان محل راه يافت. سپس وارد مدرسه راهنمايي «شهيد عبدالعلي مراديان» در روستاي «فيروزكنده» شد و در پايه دوّم همين مقطع به ترك تحصيل روي آورد.

وي از سال 1361 الي 1363 در كِسوت تك­تيرانداز، آر.پي.جي­زن و مسوول دسته تخريب در مناطق عملياتي به سر بُرد.

از 12/5/1364 به مدت 4 ماه به سِمَت معاونت گروهان و از 3 دي ماه همين سال به مدّت 2 ماه به سِمَت جانشيني گروهان منصوب شد. ناگفته نماند كه اين رزمنده خستگي­ناپذير در عمليات غرورآفرين والفجر 8 در فاو، از ناحيه دست آسيب ديد.

جلال در 18/9/1365 به عضويت سپاه درآمد و با انتصاب فرمانده گروهان از گردان عاشورا، راهي جبهه نبرد با دشمن شد.

در نهايت، اين شهيد گرانقدر در 5 بهمن ماه همين سال، طي عمليات كربلاي 5 در شلمچه، جامه سرخ شهادت به تن كرد. جسم مطهّرش نيز با گذشت 11 بهار از تقويم روزگار به آغوش خانواده بازگشت و در گوشه­اي از گلستان شهداي زادگاهش آرام گرفت.

«علي­گدا علي­زاده» از همرزم شهيدش، چنين روايت مي­كند:

«سال 1365 كه براي رفتن به جبهه به ساري رفتيم، قرار بود كه ما را به چالوس ببرند. ديدم جلال، كيف به دوش از جبهه برگشت. گفت: حاجي! كجا مي­روي؟ گفتم: جبهه. گفت: من هم مي­آيم. گفتم: تو تازه آمدي. برو، پدر و مادرت منتظرت هستند. او را به اجبار فرستادم منزل. غروب كه شد، ديدم جلال و برادر كوچك­ترش، «مصطفي»، ماشين دربست گرفتند و به چالوس آمدند. هر دو هم در همان اعزام شهيد شدند.»