شهید «سید یونس فاطمی»
نام پدر: جلال
با قدومش به کاشانه «جلال و حوا»، تقویم سال 1336 را برای این زوج زحمتکش و متدین، با شادمانی هرچه تمامتر رقم زد؛ نورسیدهای از تبار سادات، با نام «یونس»،برخاسته از طبیعت دلنواز «منوچهرکلا» از توابع نور.
او نوزادی بیش نبود که از سایه مهر مادری بیبهره شد.از اینرو، با محبت پدر بچگی کرد و قد کشید.
روزهای ابتدائی تحصیلی یونس در دبستان «طوس» حسنآباد خاطره شد. سپس با گذر از دوره راهنمایی، تا مقطع متوسطه در دبیرستان «علیشریف» نور و در رشته ادبی ادامه تحصیل داد.
او به سبب تربیت و توجه پدر در رعایت آداب شریعت، در ادای فرائض واجب و مستحب، بهخصوص نماز شب میکوشید و از انجام محرمات امتناع میورزید. با قرآن، این سرچشمه لایزال حق نیز، انسی دیگرگونه داشت و در عمل به فرامین آن، اهتماتمی خاص. او که در کودکی، کامش با تربت حضرت سیدالشهدا متبرک شده بود، در طول حیاتش با الگوپذیری از سیره این امام همام،سعی در کسب کمال معنوی و تعالی انسانی داشت.
این فرزند نیکسیرت که هماره خود را به زیور فضایل اخلاقی میآراست، در ادب و تواضع نسبت به خانواده،خاصه پدر، زبانزد بود و در همه حال، مطیع اوامرش.گذشته از آن، به جهت برخورداری از خلق حسنه و صدق گفتار و رفتار با دیگرا، نزد آنان نیز از محبوبیتی وافر بهره داشت.
همزمان با آغاز بیداری مردم ایران در راستای قیام سال 1357، یونس نیز تحتتاثیر اندیشه امام خمینی، با شرکت در تظاهرات، به جرگه انقلابیون پیوست. علاوه بر آن، با توزیع اعلامیه و ترویج افکار و اهداف ایشان، نقش فعالی در روشنگری جوانان داشت.
با تشکیل بسیج، فعالیتهایش را در قالب گشتزنی،ایجاد امنیت مردم و برپایی مراسم دعای کمیل و توسل، در منوچهرکلا از سر گرفت. سپس، هسته اولیه سپاه نور را به اتفاق«اصغر پولادی، رحمان مهدیپور و سید محمد علوی»[1] پایهریزی کرد.
یونس همزمان با پوشیدن جامه پاسداری در 16 مرداد 1358، به عنوان مربی آموزش در واحد بسیج نور مشغول خدمت شد. او با ایثار و اخلاصش، تمام بسیجیان عاشق را مجذوب خود کرده بود؛ به طوری که انس و الفتی خاص با او داشتند. شاید بتوان بدون اغراق گفت که بسیجیان دوران جنگ، اکثرا دانش نظامی را از او آموختند و عازم میادین نبرد حق علیه باطل شدند.
یونس در اسفند 1358، جهت سرکوب تحرکات عناصر ضد انقلاب، در کسوت مسئول عملیات در غائله گنبد نقشآفرینی کرد و در این عزیمت آسیب دید.
اوحضور در جبهه مریوان را نیز، به عنوان تکتیرانداز تجربه کرد.علاوه بر آن، درکسوت مسئول عملیات طرح جنگل در لشکر 25 کربلا،فرمانده عملیات سپاه نور و مسئول ستاد بسیج این شهر نیز، خدمات درخور توجهی از خود ارائه نمود.
او بعد از طی دوران نقاهت ناشی از جراحت در فاو، بلافاصله عازم این منطقه عملیاتی شد.به اذعان برادرش «زینالعابدین» در این خصوص، «وضعیت جسمانیاش طوری بود که حتی نمیتوانست پسرش علیرضا را در آغوش بگیرد. با اینحال میگفت که هر چه سریعتر باید به جبهه بروم و ببینم بر سر برادران رزمندهام چه آمده است؟»
همسرش، «مهناز خواجوند فیروز» در گذر از آن روزها میگوید:
«در طی یازده سال زندگی مشترک، کوچکترین اخلاق ناپسندی از او سر نزد. با اینکه به خاطر شرایط کاریاش اغلب در منزل نبود، اما تا جایی که میتوانست، در امور خانه کمکم میکرد.»
گردان امام حسن(ع) از لشکر25 کربلا به فرماندهی سردار رشید اسلام «علیاصغر پولادی»[2] در کارخانه نمک مستقر بود که یونس خود را به جمع او و دیگر نیروها رساند. شهید پولادی با دیدن وضعیت جسمی وی از او خواست که برگردد، امایونس ضمن مخالفت با این خواسته، در سمت جانشین گردان در پاتک سنگین فاو به ایفای نقش پرداخت. سپس به علت عارضه شیمیائی، به بیمارستان صحرایی منتقل شد. یونس در پشت جبهه به محض شنیدن خبر شهادت پولادی، با همت و غیرت دینیاش، در جهت پاسداری از اسلام و یاری رزمندگان، راهی شلمچه شد و نگذاشت علم فرماندهاش بر زمین بماند. از اینرو، اوبه عنوان فرمانده گردان امام حسنمجتبی(ع)، در راستای سازماندهی و تقویت روحیه نیروها همت گماشت.
و عاقبت، یونس در 9 خرداد 1367 خاک شلمچه را به خون خود متبرک، و نامش را در طومار شهدای جان بر کف این آب و خاک جاودانه ساخت. پیکر پاکش نیز با بدرقه یادگارانش«روحالله و جواد»، در گلستان شهدای «امامزاده خالدکیا سلطان» زادگاهش آرام گرفت.
*وصیت نامه شهید سید یونس فاطمی*
بسم الله الرحمن الرحیم
یا ایها الناس التقوا ربکم و خشوا یوما لا یجزی والد عن ولده ولا مرلود هو جاز عن والده شیا.
ای مردم! از خدا بترسید و بیندیشید از آن روزی که نه پدری را به جای فرزند و نه هیچ فرزندی را به جای پدر پاتداش و کیفر دهند . البته وعده خدا حق و حتمی است . پس وای بر شما که زندگانی دنیا شما را فریب دهد و از کیفر خدا شیطان به عفو و کرم او را مغرور گرداند .
سپاس خدائی را که بر بندگانش منت نهاد و آنرا به اسلام منعم ساخت و سلام بر مبشر حدیث و اسوه بشریت محمد مصطفی (ص) و اهل بیت طهارت با فضلیت او. درود بر امام امت خمینی بت شکن ،رهبر و بنیان گذار جمهوری اسلامی. درود بر رزمندگان و سلحشوران و افتخار آفرینان جبه های نور علیه ظلمت .
درود بی پایان بر شهیدان به خون غلطان از صدر اسلام تا انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی. آنان که به عهد خویش وفا کردند و تا آخرین لحظه استوار ماندند و سرخی خونشان گواه صدق پیمانشان شد آنانکه دل خویش را به عشق زنده کردند و جان دادند و جاودانه شدند آنانکه برای همیشه زنده اند و نزد خدای خویش روزی می خورند و آن پاکدلانی که به جستجوی پروردگار خویش برخاستند و او را یافتند و وقتی یافتنش به او محبت ورزیدند و چون لبریز از محبت گشتند عاشق او شدند و هنگامی که عاشق شدند خدا هم عاشقشان شد که حجاب چهره جان بود . از میان برداشت و خود خون بهای خون مقدسشان گشت .
درود بر پدرم که برای بزرگ نمودنم زحمات و مشقات فراوانی را متحمل گشت و بجز درد سر و ناراحتی هیچ برایش نبودم. ولی پدرم! خود بهتر می دانی که تمام ائمه و پیامبران برای اسلام فدا شدند سرور شهیدان حسین بن علی (ع) با 72 تن قیام کرد و سرانجام بدست کفار و منافقینی به فیض عظیم شهادت نائل آمد و ما پیرو آن حسین هستیم و برای اقامه دین او قیام نمودیم و اصلا هدف از قیام حسین (ع) و مردم شریف ایران همین بود .
پدرم! اگر به فیض شهادت نائل آمدم در سوگم غمگین و ناراحت نباش چرا که کا بالاتر از یاران حسین بن علی (ع) نیستیم . مگر بالاتر از حضرت عباس هستیم مگر ما بالاتر از علی اکبر حتی از طفل شش ماهه علی اصغر هستیم که بدست دژخیم زمان به شهادت می رسد .
خدا را شکر نمائید که فرزندی داشتی در راه اسلام به شهادت رسید . ای کاش هزاران جان داشتیم و در راه اسلام فدا می کردیم . ماهائیکه همیشه در زبانمان بود . ای کاش زمان حسین بودیم . الان زمان حسین زمان هست و در مقابل یزیدیان زمان و تمامی کفر، ید واحد شدند و حسین زمان ندای هل من ناصر ینصرنی سر داد و اگر ما لبیک نگوئیم و کفر نعمت کنیم مثل بعضی از یاران بی وفای حسین (ع) به بلا گرفتار و دچار کفر و نفاق می شویم و آن وقت دیگر افسوس سودی ندارد .
پدرم! برای تربیت فرزندانم کوشا و برای همسرم پدری مهربان باشید .
برادرانم! سلاح افتاده شهدا و راه رزمندگان را ادامه دهید و گوش به فرمان امام و روحانیت در خط اسلام و امام باشید که غیر این باشید . دل دشمنان اسلام و منافقین را شاد کردید و الان تمامی ابر جنایتکاران ید واحد شدند تا اسلام را برای همیشه ضربه بزنند و اگر موفق شوند ضربه کوچکی به انقلاب اسلامی بزنند برای همیشه دیگر اسلام نمی تواند سربلند کند و برای همیشه تاریخ پژمرده خواهد شد .
خواهرانم! حجاب اسلامی که از اسلام و رسول الله می باشد رعایت کنید و سیاهی چادر شما تیریست بر پیکر دشمنان اسلام و در سوگم نمی گویم گریه ننمائید ولی دشمنان اسلام را شاد ننمائید و مواظب حرکات و کردار باشید .
فرزندانم! ائمه معصومین را اسوه خود قرار دهید و از اجداد طاهرمان سرمشق و عبرت بگیرید. حلم و بردباری را از جد بزرگوارمان رسول الله، شهامت و قناعت و شجاعت را از جد طاهرمان علی اب ابیطالب و تسلیم ناپذیری در برابر زور و ستم را از جد شهیدمان سیدالشهدا(ع) سرمشق قرار دهید.
فرزندانم! زندگی چند روزه دنیا فقط به پر کردن تنور شکم نیست که آدمی فقط به فکر شکم باشد در برابر زور تسلیم و در برابر زر و مال دنیا اسیر و وسوسه های شیطانی او را جلب خواهد نمود .
فرزندانم! احترام به بزرگترها مخصوصاً مادرتان را فراموش ننمائید که زحمات فراوانی برایتان کشید . در درس خواندن سستی به خودتان راه ندهید که خوشایند نیست .
دخترم! در حجاب اسلامی رعایت فراوان نما تا الگو باشی .
همسرم! من همسر خوبی برایت نبودم و همیشه در مشقت بودی بنده از دست تو راضی هستم چون هیچ بدی از تو ندیدم .
همسرم! خوشا به حالت که همچون زنان صدر اسلام در مقابل مصائب صبور بودی و زمانی که به جبهه اعزام می شدم . همچون زنان صدر اسلام بودی. در شهادتم هم کما فی السابق صبور باش . حجاب را رعایت و فرزندانم را خوب تربیت نما . چنان تربیت نما که اگر در تشتی طلا و تشت دیگر خاکستر باشد برایشان فرق نکند . به مدرسه بفرست تا برای اسلام مفید واقع شوند . فرزندانم را صالح تحویل جامعه بده به پدرم و خاله ام احترام فراوان نما وحدت را در هر شرایطی حفظ نما . مبادا حرکات شما دشمنان را شاد. و دوستان مایوس شوند .
همسرم! از زندگانی دنیا با خبر هستی که به آن صورت ذخیره ندارم قرض ها را از مبلغی که دفترچه موجود است بدهید و بقیه قرضها و قسطها را ماهانه بدهید .
دو سال روزه و دو سال نماز و مبلغ سه هزار تومان مظالم بدهید. البته توسط آقای سید علی محمد هاشمی نوشته ای را تنظیم نمودم تا در دفتر امام مال را پاک نمایم. پیگیری شود. البته قبلا اقدام نمودم امام جمعه نور گفت چون قرض داری لازم نیست ولی پیگیری و در دفتر امام مسئله را مشخص نمائید. نوشته فعلا آقای هاشمی می باشد.
همسرم وصی و پدرم وکیل می باشد. البته در صورتی که همسرم مایل به شوهر کردن باشد مختار است. اگر مایل باشد پدرم آن زمان هم وصی و وکیل است در غیر این صورت همسرم وصی پدرم وکیل می باشد.
سید یونس فاطمی
امضا
به تاریخ24/2/67