نام پدر : قربانعلی
تاریخ تولد :1328/10/02
تاریخ شهادت : 1365/02/24
محل شهادت : حاج عمران

زندگی نامه

                               *زندگی نامه شهيد فتحعلي غلامي*

 

نام پدر: قربان‌علي

زمستان 1328 بود كه صداي گريه‌اش، در كاشانه «قربان‌علي و رقيه» طنين‌انداز شد. دومين فرزند خانواده بود و چشم و چراغ پدر و مادري زحمتكش و كشاورز، كه در روستاي «ميخران» آمل روزگار مي‌گذراندند.

تحصيلات «فتحعلي» به پايه پنجم نهضت سوادآموزي در زادگاهش ختم مي‌شود.

وي در سال 1348، خانم «نيّره غلامي» را به همسري اختيار كرد. «محرّم، معظّم، معصومه، عطاءالله، يدالله و روح‌الله» ثمره‌هاي اين زندگي مشترك هستند.

صداي پاي انقلاب كه در شهر به گوش رسيد، فتحعلي نيز به صفوف انقلابيون در كوچه و خيابان پيوست و فرياد تظلّم سر داد

دامادش «علی غلامی» در مورد خصوصیات اخلاقی‌ فتحعلی می‌گوید: «متواضع بود و رازدار. او عاشق ولایت بود. صبح‌ها در سپاه و بسیج فعالیت می‌کرد و عصرها در پایگاه محل. یک اسلحه کلاش داشت و شب‌ها نگهبانی می‌داد.»

او در سال 1361 به عنوان بسيجي، همراه گردان جندالله، راهی مريوان شد.

او در كِسوت تك‌تيرانداز و نيروي رزمي واحد عمليات در تيپ ويژه شهدا نيز، خدمات ارزنده‌اي از خود ارائه نمود. او همچنین، در واحد عمليات طرح جنگل آمل نیز، فعّال بود.

در اول فروردين 1363 به عضويت سپاه در آمد و بيش از پيش، به حراست از دستاوردهاي انقلاب پرداخت.

معاونت گردان تيپ شهيد كاوه، از ديگر خدمات اين پاسدار مازندراني محسوب مي‌شود.

«ربابه» از برادرش چنين مي­گويد: «من هميشه موقع اعزام، از سر دلسوزي به او مي‌گفتم: برادر جان! تو عيال‌واري و شش فرزند داري. به جبهه كه رفتي، زمان عمليات، زياد جلو نرو! اما او مي‌گفت: خواهر جان! اگر مرا دوست داري، اين حرف‌ها را نزن. من مي‌روم. اگر خدا مرا دوست دارد، شهيد مي‌شوم. اگر نه، برمي‌گردم.»

دخترش محرم می‌گوید: «با حقوق کم پدر، زندگی سختی داشتیم. با این همه مشکلات، پدرم دست از جبهه نکشید و تا آخرین نفس سعی کرد به این انقلاب خدمت کند.»

 

و سرانجام، فتحعلی در 24/2/1365 در منطقه حاج‌عمران به ضیافت حق پيوست. جسم پاكش نيز، بعد از پانزده روز، در گلزار شهداي زادگاهش آرام گرفت.     


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید فتحعلی غلامی*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام صلوات بر آخرین پیغمبر خدا حضرت محمد مصطفی (ص) 12 جانشین او و دخت گرامی اش حضرت فاطمه (س) و با سلام بر امام امت این قلب تپنده امت این مرد مقاوم و این پیر جماران که عمرم فدای یک لحظه عمرش باد .

و با سلام بر مقام معظم شهداء و اسرا و مجروحین و سلام بر امت شهید پرور ایران اینجانب فتحعلی غلامی فرزند فرزند قربانعلی پاسداری از پاسداران جمهوری اسلامی و پیرو راه رهبر و فرزند این مردم که چه نیک می دانم که برای این مردم و برای نصرت دین اسلام و تلاش نمایم و اجر مزد این تلاشها که اگر مقبول درگاه احدیت قرار گیرد انشاءالله شهادت در راه خدا باشد و هیچ مرگی را والاتر و با عزت تر از این مرگ و هیچ راهی را بهتر از این مسیر الهی نمی دانم و این حقیر در مورخه 17/11/1364 در جبهه غرب (مهاباد) این وصیت نامه را می نگارم چون شاید عمرم را به رهبرم ببخشم و باشد که اعلام کنم که آگاهانه و بدون هیچ هدف و منظور و به دور از هر هوی و هوس دنیوی به این حزب یمنی حزب الله قرار گرفتم و با ارگان مقدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می پیوستم و برای اینکه بتوانم خدمت بیشتری به اسلام و مسلمین بنمایم . چه پاک است این ارگان و چه خوب هستند فرزندان این نهاد و چه عاشق هستند این پاسداران و چه خون پاکی دارند . و چا امانتدار خوبی هستند که جان ما را مانند امانت به صاحب بر می گردانند آری عرض شود برای ملت شهیدپرور آمل خصوصاً مردم روستای میخران که عامل حرکت این نظام روحانیت بوده و خواهند بود و با روحانیت بیشتری داشته باشند و پیرو رهبر باشید که این رهبر از میوه های کمیاب و استثنائی میباشد و سفارشی که به مردم شهیدپرور آمل و هم محلیهایم دارم این است که وحدت خود را حفظ کرده و پیرو رهبری امام باشند و سنگر اسلام و انقلاب که مسجد است خالی نکنند و در نماز جمعه حضور فعال داشته باشید سفارشی که به جوانان دارم این است که خود را از هر گونه کارهای ناپسند بدور داشته باشند و خود را انقلابی کنند و شخصیت حقیقی خود را بدست آورید و امروز ارزش به لباس و اموال و مقام نیست بلکه به پرهیزگاری و تقوا است و اما محبتی دارم به شما پدر عزیز و پدر پیر و زحمت کشم .

پدر عزیز میدانم مرگ پسر برای پدر مشکل می باشد اما می خواهم صبر داشته باشید و از شما تشکر       می کنم و اجرتان با خدا باشد که مرا اینگونه تربیت کردی که فدای اسلام شوم و در دادگاههای جمهوری اسلامی بعنوان محارب محاکمه نشدم و از این عمل نیک شما متشکرم و همچنین سلام به برادران و خواهرانم و فرصت محبت با همه آنها را ندارم و امیدارم که برداری مرا تا در این سن قبول کرده باشید صحبتی دارم با فرزندان و همسرم . ای همسر مقاوم امیدوارم که مرگم برای شما حل شده باشد و هیچگونه ناراحتی نکنید و بسیار صبور باشید و خداوند صبر کنندگان را دوست دارد و در تربیت فرزندانم کوشا باش و آنان را بسیار مواظب باش تا به انحراف کشیده نشوند و همچون سلمان و ابوذر برای اسلام و انقلاب مفید باشند و شما فرزندان عزیزم در مرگم گریه نباشد چرا راهی را رفتم که انبیاء و اولیاء خدا رفتند و هیچ غم بر دلتان جایی نگیرد و به تحصیل خود ادامه دهید تا فردایی روشن داشته باشید دیگر سفارشی بیشتر       نمی کنم و مسئله حجاب از یادتان نرود نماز را بپای دارید حافظ دین باشید و پیرو رهبر .

                                                                                                               والسلام

                                                                                    خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

                                                                         جبهه غرب فتحعلی غلامی شب جمعه 17/11/1364 نیمه شب