نام پدر : درویش
تاریخ تولد :1345/12/01
تاریخ شهادت : 1367/04/04
محل شهادت : جزیره مجنون

وصیت نامه

وصیت‌نامه سپاه پاسدار شهید علی اوسط غلامی رباطي.

بسمه تعالی

پس از ستایش خداوند سبحان سلام درود بر تمامي هادیان انسان به سوي الله وبا سلام برحضرت ختمي مرتبت منجي انسانها محمد مصطفي(ص) و خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام و درود بي كران خداوندي بر يگانه پرچمدار اسلام كه جهان را عدالت او فرا خواهد گرفت و اوست پشتوانه محرومين حضرت مهدي(عج) و نائب بر حقش سلاله پاك رسول الله خميني روح الله و درود بي پايان به روان پاك و مقدس شهداي راه حق و فضيلت آنهايي كه با نثار كردن خون خود توانستند دين خود را به اسلام و قرآن ادا كنند و با توجه به عنايات خداوندي كه اين انقلاب با دادن خون هزاران شهید و مجروح و اسیر و مفقودالاثر به دست ما رسیده و اين یکی از وظایف و امانتی بس بزرگ است كه این عزیزان با نثار کردن جان خود به ما سپردن وظیفه هر فرد فرد هر مسلمان در قبال این خونها و جانفشانی ها این است که با هوشیاری از اين امانت پاسداری کرده و در حفظ آن کوشا باشیم و همه ما باید در مقابل این امانت احساس مسئولیت کرده تا اینکه بتوانیم در آخرت جوابگوی این خونها و خون ‌بهای آنها که خدای قادر است باشیم و ان‌شاءا... که خداوند توانا به ما توفیق پاسداری از این امانت و حریم اسلام را عطا فرماید اين زمان موقع نمایاندن قدرت اسلام مي باشد که باید به استکبار جهانی و ایادی مزدورانشان قدرت بی‌پایان اسلام را نشان داد تا از این از خدا بی‌خبران بدانند که دیگر نمی‌توانند در این کشور و با داشتن چنین جوان‌های بیدار سلطه پیدا کنند و با یاری رساندن به غلام حلقه به گوش خود یعنی صدام بعثی بخواهند صدمه‌ای به این اسلام انقلاب وارد سازند يا اينكه بخواهند در صدد براندازي اين حکومت باشند که به قول امام عزیزمان اینها وقت خودشان است که صدام رفتنی است و رزمندگان پرتوان اسلام این جمله امامشان را به  اثبات خواهند رساند و تا نابودی صدام و حزب بعث افلقي و استکبار جهانی گوش به فرمان رهبر می‌جنگند چون که همه ملت خودشان را مدیون خون شهیدان شان می‌دانند و با پیروزی در صحنه‌های پیکار به زودی زود پرچم لااله‌الاالله محمد رسول‌الله را در سراسرگیتی به اهتزاز درخواهند آورد. که مسلمانها در پس هر آمدی رفتنی هم هست و در پس هر رفتني هم‌ توشه اي باید همراه داشت چونكه -کلُّ مَنْ عَلیها فَان وَ یبقَی وَجْهُ رَبَّک ذوالجلالِ والاکرامِ- هر بر زمين است و در اين جهان زندگی می‌کنند فانی خواهد شد و ذات پروردگار می‌ماند که صاحب جلالت است و اکرام و خوشا به حال آنهایی که از این جهان که عرصه آزمایش انسان است با توشه ايمان به نزد خدای خویش هجرت کردند.

هر لحظه ايي از زندگی‌مان می‌تواند لحظه هجرت باشد و لحظه جدا شدن جان از بدن و در اين بين دستمان خالی پر از معصیت است زندگی خوردن و خوابیدن نیست زندگی حقیقی هجرت کردن و جاری شدن می‌باشد و زندگی انسان آن وقت معنی پیدا می‌کند. که برای خدا و در جهت خدا و در کنار خدا و همراه با خدا باشد امت حزب‌الله سربلندی و افتخار ما پیوسته باید جهت نمایاندن قدرت اسلام حقيقي و پاسداری و مجاهدت در راه تحقق اسلام و انقلاب اسلامی و اهدافش باشد. بار خدایا دوست دارم چونان شهدای گمنام بميرم  و در هر لحظه مرگم جز یاد تو چیز دیگری بر زبانم نباشد و چون آموزگارم حسین(ع) لب تشنه و مولايم علی(ع) سر خونين ‌باشم و بارز دارد که با روح خونین و بدنی پاره‌پاره رسول خدا(ص) و علی(ع) و حسین(ع) را ملاقات کنم تا در نزد آنها رو سفید باشم.

بارالها چطور می‌توانم آن ‌همه نعمت‌هایی را که به من ارزانی داشتی از عهده اين نعمت‌ها برایم يكي از این نعمت‌هایي را بنمایم جز با دادن خون نا قابلم پس به ما توفیق بده تا تو را بهتر بشناسیم و به سوي تو حرکت کنیم چه کسی مرا به پا خواهد داشت از آن پس که چون پرچمی سرنگون شده باشم جز تو برادر که نشسته‌ای برخیز برادران حزب‌ا... و امت شهیدپرور یک دم از خدمت کردن به اسلام و انقلاب و محرومین غافل نباشید و جبهه‌ها را گرم نگه دارید و پشتیبان ولایت فقیه و گوش به فرمان رهبر در اين عرصه آزمایشی که خدا برای ما قرار داد شركت نموده و سعی کنیم كه از عهده این آزمایش برایم. حضور گران‌قدر پدر و مادر عزیزم سلام عرض می‌کنم، پدر و مادر عزیز در زندگی رنج فراوان به شما داده‌ام و نتوانستم رضایت شما را جلب کنم اميدوارم مرا حلال کنید و برای من گریه نکنید زیرا بردباری و صبر شما بيشتر باعث شکست دشمن می‌شود.

و پدر و مادر عزيز هيچگاه اين زبان عاجزم ياراي وصف کردن شما را نیافت شما نزد خدا عزت و عظمت داريد.

این دنیا زندان مومن و بهشت کافر است انسان آزاده و مؤمن در این زمان حساس در زندان نمی‌ماند.

برای خواهران و برادرانم سلام می‌رسانم و از آنها حلالیت می‌طلبم و از شما مي خواهم‌ آنها را به راه راست هدایت کنید تا به وظیفه دینی خود آگاه باشند.

بار خدایا اين قطره خون ناچیزو جان ناقابل مرا در راه گسترش اسلام بپذیرو اگر آن ارزش را داشتم که این قطره خون ناقابلم در راه مکتب ريخته ‌شود و اسلام پایدار بماند هزاران بار به من جان بده تا در راه تا برای حفظ دین مبارزه کنم و در راه تو به شهادت برسم در خاتمه برای کلیه فامیلان و دوستان دعای خیر می‌نمایم، و اميدوارم که مرا حلال نمایید.

بار خدایا برای امام زمان(عج) فرج و به نائبش طول عمر و به مجروحین و معلولین سلامتی و به رزمندگان پیروزی‌ و به اسیران آزادی و به شهدا فوز عظیم شهادت و ملت‌ها تحرك و به خفتگان بیداری و به خانواده‌های شهدا و مجروحین و رزمندگان و اسیران و مفقودین صبر و پایداری و به همه ما توفیق پاسداری از حریم اسلام و انقلاب و خونهای شهدا را عطا فرما.

به امید پیروزی لشگریان حق بر استکبار جهانی و به احتزاز در آوردن پرچم لااله‌الاالله در سراسر گیتی والسلام.

خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

 


زندگی نامه

شهید «علي ­اوسط غلامي رباطي»

نام فرزند: درويش

اول اسفند 1345 در روستای «رباط» بهشهر و در کاشانه «درويش و رقیه» به دنیا آمد. نامش را «علي‌اوسط» گذاشتند؛ شايد مي­دانستند که او در طول زندگي علي ­وار مبارزه خواهد كرد و دست از عقايدش بر نخواهد داشت. آن‌ها هفت فرزند داشتند که  علي اولین‌شان بود.

پدر، كارگر كوره آجرپزي بود.

علی در هفت سالگی، با ثبت­ نام در دبستان ابتدائي «خواجه­ نصير» در  «خليل­ محله» به دنياي آگاهي و دانايي پا نهاد. اگرچه به علت حضور در جبهه، تحصیلاتش را تا مقطع راهنمايي در مدرسه «آيت‌الله طالقاني» خلیل‌محله ادامه داد.

در بیان خلق‌وخوی علی باید گفت که نسبت به والدین، مودب و متواضع بود و در همه‌حال، مطیع اوامرشان. با دیگران نیز، با ملاطفت و گشاده‌روئی رفتار می‌کرد و در رفع گرفتاری‌های‌شان می‌کوشید.

به دلیل تربیت دینی خانواده، در ادای واجبات و مستحبات تلاش زیادی داشت و از انجام محرمات روی گردان بود. قرآن را چراغ زندگی خود قرار می‌داد و از فرامینش بهره‌ها می‌گرفت.  

در 27 اردیبهشت 1362، به عنوان تک‌تیرانداز راهی مناطق نبرد شد.

در سال‌های 1363 الی 1364 نیز، بارها در جبهه‌ها به سر برد.

در 66/6/21 به عضويت سپاه در آمد و در واحد تبلیغات سپاه بهشهر به ادای تکلیف پرداخت.

او همچنین به مدت دو ماه در پادگان المهدي(عج)، دوره تخصصي خمپاره را در واحد ادوات گذراند.

علی زماني كه به مرخصي مي­‌آمد، براي تبليغ جوانان به شرکت در جهاد با دشمن، با ماشین به روستاهاي اطراف مي­رفت.

علی‌اوسط يك‌بار در جبهه شلمچه مورد اصابت تركش خمپاره قرار گرفت و از ناحيه چشم راست و بازوي چپ مجروح شده، برای مدّتي در بيمارستان پارس بستري بود.

و سرانجام، او در آخرین اعزامش، با همراهی گردان مالک اشتر به  جزيره مجنون عزیمت کرد و در 67/4/4، هم­زمان با ماه محرم به درجه والای شهادت نائل آمد. پيكر پاکش نیز، پس از هفت ماه در گلزار شهداي «امام­زاده حسن­ رضا» زادگاهش به خاك سپرده شد.

خواهرش «هاجر» مي­گويد: «علاقه زيادي به جبهه داشت و آرزويش شهادت بود. هميشه به دوستانش سفارش مي­كرد جبهه­ ها را خالي نگذاريد. برادرم به آرزويش رسيد.

ما هم سعي مي­كنيم در زندگي اهداف متعالي اسلام و انقلاب را در نظر داشته باشيم.»