شهید محمدحسين (ابوالفضل) غلامي ولوئي
نام پدر: رضا
در بيستم خرداد 1346 در کاشانه «رضا و لیلا» و در روستای «ولو»ی گلوگاه متولد شد.
پدرش كارگر كارخانه پنبه بود. او ميگويد: «وقتي خداوند اين هديه را به ما عطا كرد، گفتيم: اگر دختر باشد، اسمش را فاطمه زهرا ميگذارم و اگر پسر بود، محمدحسين. وقتي متولد شد، از اينكه خداوند فرزند سالمي به ما عطا كرد، دو ركعت نماز شكر خواندم. «محمدحسين» که بیشتر «ابوالفضل» صدایش میکردیم، شش یا هفت ساله بود كه به او نماز خواندن را آموختم.»
محمدحسین در هفت سالگي براي كسب علم و دانايي، وارد دبستان محل زندگياش شد. او تا پایه اوّل راهنمايي را، در مدرسه «دكتر مفتح» فعلی بهشهر پشت سر گذاشت؛ اما چون سال دوّم مردود شد، ديگر ادامه تحصيل نداد.
«رمضانعلي» از خلقوخوی برادرش میگوید: «در مقابل بزرگترها، حجب و حياي خاصي داشت و به آنها احترام خاصی میگذاشت. حقالنّاس را نیز رعايت ميكرد و دستدرازي به حقوق ديگران را جايز نميدانست. ميگفت: انسان بايد به حق خود قانع باشد.»
محمدحسين اوّلين بار داوطلبانه در سال 1360 راهی جبهه مريوان شد؛ اما با اصابت تركش به سر، مدتي در بيمارستان این شهر بستري شد.
او در اسفند 1360 نیز، به عنوان مسئول دسته، در مناطق نبرد حضور یافت.
«سیدعیسی حسینی» درباره همرزمش چنین نقل میکند: «سال 1360 که برای دومین بار راهی جبهه شدیم، بعد از یک ماه حضور در یک قله و منطقه سخت، جهت استراحت به پشت جبهه برگشتیم. همان روز اول، یک مسئول به جمع بسیجیان آمد و برای عملیات پاکسازی منطقهای در کردستان، اعلام نیاز نیرو کرد. آن روز، محمدحسین اولین نفری بود که داوطلب رفتن شد.»
محمدحسین با بازگشت مجدد به جبهه در سال 1361، در شلمچه از ناحيه چشم چپ آسیب دید.
با اینکه شرکت در عمليات محرم، منجر به قطع دست راستش شد، امّا همچنان برای رفتن به میدان جهاد اشتیاق داشت. او ميگفت: «آنقدر ميمانم تا به شهادت برسم.»
برادرش «محمداسماعيل» میگوید: «تواضع و فروتنياش در بين همگان، زبانزد بود. در سختترین شرايط زندگي ميخنديد. وقتي مجروح شد و يك دستش را از دست داد، پدر و مادر در بيمارستان مهر تهران به ديدارش رفتند و خيلي ناراحت بودند. او ميخنديد و ميگفت: براي دين چيز ناقابلي از جسم خودم را فدا كردم. باشد روزي جانم را فدا كنم.»
محمدحسین در کسوت آرپیجیزن و تکتیرانداز، خدمات ارزندهای از خود ارائه کرد.
او در 5 مرداد 1362 مجدد با مسئولیت دسته، به میادین عملیاتی برگشت.
او در آذر 1362، به عضویت سپاه تهران در آمد و در تیپ حفاظت بیت امام خمینی، مشغول به خدمت شد.
محمداسماعيل در ادامه، مجدد آن ایام را در کلام جاری میکند: «او در واحد اطلاعات ـ عمليات لشكر 27 محمدرسول الله خدمت ميكرد. یکبار با يكي از دوستانش كه يك پايش قطع بود، به شناسائي رفت. با آنكه منطقه زير آتش دشمن بود و هر دو معلوليت داشتند، باز هراسي به دل راه نميدادند و تا قلب دشمن نفوذ ميكردند.»
و سرانجام، محمدحسین در 64/11/24 طی عمليات والفجر 8 در فاو، با سمت مسئول دسته واحد اطلاعات ـ عملیات، هماي سعادت را در آغوش كشيد و به آرزويش رسيد. پيكر پاکش نیز پنج روز بعد، با تشييع باشكوهی، در گلزار شهداي «بهشت فاطمه» بهشهر به خاك سپرده شد.