نام پدر : غلام
تاریخ تولد :1343/01/02
تاریخ شهادت : 1362/11/17
محل شهادت : مریوان

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید نوروز غلامپور*

 

 

الذین آمنوا و جاهدوا فی سبیل ا... باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندا... اولئک هم الفائزون.

آنان که به خدا ایمان آوردند و از خانه های خود هجرت کردند و با مالشان و جانشان در راه خدا جنگیدند پیش خدا بزرگترین درجه را دارند.

با سلام به رهبر انقلاب و نور چشم مستضعفان و با درود به تمامی رزمندگان امام زمان و با درود به ملت قهرمان و شهیدپرور کشورمان، وصیت نامه خویش را می نویسم.

(امروز خوشحالم که به جبهه آمده ام و در راه اسلام با دشمنان دین می جنگم من از خدای خود طلب مغفرت از گناهان گذشته خویش می کنم).

و از پدر و مادرم که بحق بزرگی دارند می خواهم که مرا حلال کنند و اگر به دیگر برادران از من رنجشی دیده اند مرا ببخشند هر چند که خود من برای نصیحت کوچک هستم ولی از تمام برادران پشت جبهه میخواهم که امام عزیز را تنها مگذارند زیرا ایشان بحق نائب امام زمان است، خداوند به ما توفیق این را بدهد که قبل از جهاد اصغر خود را تزکیه کرده باشیم و اول جهاد اکبر بنمائیم و با ایمانی راسخ به جبهه ها بیائیم و یاوران واقعی امام جهاد اکبر بنمائیم و با ایمانی راسخ به جبهه ها بیائیم و از یاران واقعی امام زمان باشیم انشاالله. من از برادران عزیز می خواهم تا می توانند به یاد خدا باشند و تقوا پیشه کنند تا انشاءالله، همگی مان رستگار شویم.

در ضمن در آخر باید بگویم مقداری زمین ناقابل دارم که به مادرم می بخشم انشاءالله مادرجان در مرگ امن صبر می کنی و بر سر مزارم گریه وحتی یک قطره اشک برایم مریز، زیرا من از علی اکبر امام حسین بالاتر نیستم و همچنین از پدرم التماس دعا زیاد دارم، پدرجان می دانم که ترا بسیار اذیت کردم از تو عاجزانه می خواهم مرا ببخشی و در شهادت من احسا غرور بنمائی و از تو می خواهم شغلت را تغییر بدهی و یک شغل سبک به اندازه کافی خرج خانواده راتامین نمائی، در ضمن نماز و روزه من را بدهید.


زندگی نامه

شهید نوروزعلي غلام­پور

فرزند: غلام

در يكي از روزهاي زيباي سال 1343 نوروزعلي چشم به جهان گشود. شايد آن روزها هيچ كس از اهالي گله­محله بابل نمي­دانست كه سرنوشت چگونه براي او رقم خورد. كسي نمي­دانست كه سال­ها بعد بوي خوش اين غنچه نوشكفته همه­جا خواهد پيچيد و عاشقان را سرمست خواهد كرد.

پدر نوروزعلي، «غلام»، شغل آزاد داشت و مادرش «ام­البنين» خانه­دار بود. آن­ها شش فرزند داشتند و نوروزعلي فرزند سوّم­­شان بود. او دوره ابتدايي را در مدرسه نوشيرواني گذراند و پس از آن ترك تحصيل كرد و در مكانيكي مشغول به كار شد. آن­قدر به پدرش علاقه داشت و برايش احترام قائل بود كه مي­گفت: «پدر! ما سه برادريم. اگر روزي 500 تومان به تو بدهيم، خرج خانه­ات تأمين مي­شود. ديگر نياز نيست كار كني.»

نوروزعلي در كنار كار، در پخش اعلاميه، شعارنويسي روي ديوار و راهپيمايي­ها شركت مي­كرد. پس از پيروزي انقلاب يكي از افراد فعّال بسيج محله­شان بود. برادرش، رجب­علي مي­گويد:‌

«احترام به پدر و مادر را چون نماز خواندن واجب مي­دانست و مي­گفت: سعادت و خوشبختي انسان در گرو احترام به پدر و مادر است. در تواضع و فروتني،‌ صداقت و ساده­زيستي حرف اول را بين اقوام و دوستان مي­زد. دستورات قرآن را سرلوحه كارهايش قرار مي­داد و همواره سعي مي­كرد ديگران را از خود راضي نگه دارد. هيچ وقت كسي را از خود نرنجاند.»

او با دخترعمه­اش سيده وجيه كيانژاد ازدواج كرد و 24/12/61 به عضويت سپاه درآمد، امّا شغل مكانيكي را تا سال 62 ادامه داد. وقتي عراق در 31 شهريور 59 به ايران حمله كرد و جنگ رسماً آغاز شد، وظيفه­ي خود دانست كه در اين پيكار نقش داشته باشد. هر بار كه در تشييع ياران شهيد شركت مي­كرد و مي­ديد كه اين جوانان جان­شان را بر دوش گرفته، به جبهه شتافتند، پيش خود گفت كه چرا من اين­جا نشسته­ام و عظمت اين جان­بازي­ها را از دور تماشا مي­كنم. سرانجام طاقت نياورد و اولين بار در سنّ 18 سالگي به مريوان، پاسگاه دزلي اعزام و به مدت 8 ماه در آن منطقه ماند و پس از آن به كردستان رفت و آن­جا مسئول محور شهيد چمران بود.

پدرش مي­گويد:‌

«مدتي بود كه به مرخصي نيامده بود. رفتم دنبالش، هرطور بود راضي­اش كردم 15 روز مرخصي گرفت و با هم برگشتيم. بعد از 5 روز گفت:‌ پدر! بايد برگردم. گفتم: هنوز 10 روز از مرخصي­ات مانده است. گفت: پدر! اگر خانه بسازي كه سقف نداشته باشد، آيا شب را در اين خانه سر كني؟ گفتم: نه. گفت: چرا؟ گفتم: خب اوّل سقف­اش را درست مي­كنم. گفت: پدر! من بايد بروم. چرا كه آن بچه­ها سنگر براي استراحت ندارند. آن­ها نياز به جا و مكان دارند و رفت. »

بار آخري كه از كردستان برمي­گشت، چهار كبك با خودش به منزل آورد. به مادرم گفت: اگر اين چهار كبك مردند، يعني من به شهادت رسيدم. اگر فرار كردند، يعني من اسير شدم. اگر زخمي شدند، يعني من زخمي شدم. پس از اعزام، يك روز  صبح مادرم از خواب بلند شد، ديد هر 4 كبك مردند. فهميد كه او به شهادت رسيد.

نوروزعلي در آخرين اعزامش به مريوان 7/11/62 بر اثر اصابت تير به قلبش به شهادت رسيد و پيكر پاك­اش را پس از تشييع در گلزار شهداي گله­محله بابل به خاك سپردند. روحش شاد.