نام پدر : صفرعلی
تاریخ تولد :1343/04/01
تاریخ شهادت : 1361/02/10
محل شهادت : خرمشهر

زندگی نامه

حسین علی عیسی پور» فرزند صفرعلی در اولین روز از فصل گرم تابستان سال 1343 در روستای «چاله پل» نکا به دنیا آمد.
«چاله پل» از روستاهای جلگه ای واقع در بخش میاندرود نکا، همجوار با روستای ماکران است. برای همین حسین علی وقتی به سن 7 سالگی رسید، جهت نام نویسی در دبستان به روستای ماکران رفت.
شیرینی ورود او به دبستان در سن 7 سالگی با مرگ پدر به سالی تلخ بدل شد، اما علی رغم این رویداد تلخ، حسین علی مصمم و با اراده تا سال پنجم ابتدایی (1356) به روستای ماکران جهت سپری کردن دوران دبستان رفت و آمد  می کرد.
پس از پشت سر گذاشتن دبستان، با همراهی و مشورت خانواده تصمیم گرفت تا ادامه ی درس و بحث را در حوزه ی علمیه پی بگیرد. از این رو رهسپار حوزه علمیه رستم کلا شد و پای درس آیت الله ایازی نشست.
سه سال از تحصیلات پایه حوزوی اش را در رستم کلا گذارند، سپس روانه ی مشهد شد. او طی ماه هایی که در حوزه ی علمیه مشهد و حتی رستم کلا به سر می برد جهت تأمین مخارج تحصیل و کسب معاش در ایام تعطیل به روستای زادگاهش بر می گشت و همراه سایر کارگران محلی به کار روز مزد مبادرت می ورزید.
طی یک سال حضور در مشهد همیشه به یاد استاد خویش آیت الله ایازی بود و این دوری از استاد برای او غم عاشقانه ای را ایجاد کرد و باعث می شد تا هماره در کنار دوستان هم درسی از آیت الله ایازی و مرام و سیرة اخلاقی و عملی او صحبت کند و به یاد او باشد.
آشنایی او با حجت الاسلام هاشمی نژاد در مشهد، نقطه ی عطفـی بود که به صورت عمیق با جریان انقلاب و افکار امام مأنوس شود.
این آشنایی مرهمی بود بر فراق او از استاد، زیرا هاشمی نژاد هم شاگرد پرآوازه  ی آیت الله ایازی بود و هم فضای فکری او را نسبت به اوضاع سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگی دگرگون کرد.
برادرش در فرازی از بیان ویژگی های او می گوید:
«همواره طالب حق بود، تا حق به حق دار برسد. معتقد بود که این انقلاب به رهبری امام باید پیروز شود و باید با جان و مال خود با استبداد مبارزه کنیم که این فرصت یک امتحان است. آرزو داشت که این انقلاب به نهضت امام حسین (ع) گره بخورد و پیروز شود و مردم مستضعف به حق خود برسند.»
این افکار و اندیشه ها در نوشته های به جا مانده از او هم کاملاً مشهود است:
«امیدوارم هر قطره خونی که بر این زمین می ریزد، تیغی باشد بر قلب مستکبران و بی دینان از خدا بی خبر، و بر شماست تا پیروزی این جنگ همکاری لازم را به عمل آورید.»
حسین علی با چنین روحیه ای در تاریخ 1361/1/7 کرسی درس و بحث را با میدان جهاد و مبارزه عوض کرد و همراه بسیجیان خراسان بزرگ، روانه ی جبهه های جنگ در منطقه ی جنوب شد.
پیش از این اعزام جهت فراگیری آموزش نظامی یک ماهی را در بجنورد سر کرد.
مدتی از اعزام به جبهه ی خرمشهر نگذشته بود که عملیات بیت المقدس آغاز شد و او در نخستین روزهای این عملیات به تاریخ 61/2/10 بر اثر اصابت ترکش راکت به ناحیه سر به شهادت رسید.
 پس از شهادت ابتدا پیکرش را به مشهد منتقل کردند و از آن جا به مازندران آوردند و در گلزار شهدای روستای ماکران به خاک سپردند.
شعبان علی یوسفی یکی از همرزمان شهید در بیان روحیات او خاطره ای را نقل می کند که نشان می دهد او عاشقانه و خالصانه گام در راه جهاد گذاشت:
«وقتی به جبهه رسیدیم ما را تقسیم کردند. به اتفاق چند نفر از دوستان دیگر در یک گروهان، یک دسته و یک سنگر افتادیم. چند روزی در منطقه بودیم تا این که شب عملیات بیت المقدس فرا رسید. چه شب شیرین و به یادماندنی بود. چند ساعت قبل از عملیات، شهید بزرگوار (حجت الاسلام عیسی پور) قدری برای ما صحبت کرد و به ما روحیه داد. برای ما از جنگ، جهاد، جبهه، دنیا و جایگاه ابدی که خواست هر مؤمنی است، گفت. خداحافظی تمام شد و نزدیک های بامداد عملیات شروع شد و ما با فریادهای یا علی، یا مهدی، یا زهرا به پیش می رفتیم. خیلی شب سخت و پر اضطرابی بود، ولی این شهید عزیز همچنان به ما روحیه می داد. هرچه از عملیات ساعات بیشتری می گذشت، شدت انفجارهای توپ و تانک بیشتر می شد، تا این که روز شد و روشنی همه جا را فرا گرفت. خواستیم کمی استراحت کنیم تا نیروهای کمکی برسند، برای همین قدری به سمت عقب آمدیم. دیدیم چند تا از عزیزان و همرزمان ما شهید و مجروح شدند. میان جنازه ها گشتیم، دیدیم شهید حسین علی عیسی پور از پهلو تیر خورده است. تصمیم گرفتیم که او را به پشت جبهه منتقل کنیم، ولی هرچه اصرار کردیم ایشان راضی نشد و به ما گفت: این طوری من برای شما ایجاد مزاحمت می کنم، شما باید به کار خودتان مشغول باشید. و چند لحظه بعد جا به جان آفرین تسلیم کرد.


نامه شهيد حجه الاسلام حسين علي عيسي پور به مادرشان

بسم الله الرحمن الرحیم

مادرجان، ما همین چند روزی حمله داریم و انشاء الله به همین زودی تمام عراقی ها را از سرزمین خودمان بیرون خواهیم کرد و اگر شهید شدم، مرا ببخش مادرجان و اگر سالم برگشتم باز هم خدا را شکر و می روم کربلا زیارت و بر می گردم شاید در این حمله شهید شوم و این آخرین نامه باشد. 
      
گر کشته گردیدم در جبهه ای مادر         بهرم مکن زاری، بهرم مزن بر سر

انشاء الله در این حمله تمام عراقی ها را از بین می بریم، شما باید افتخار کنید که من در جبهه می جنگم، اگر شهیدم شدم افتخار کنید چون سعادتی بود که
نصیب من شد. نامه مرا به عنوان یادبود از من نگهداری کنید و بخوانید و پاره نکنید و برای من فاتحه بخوانید. به علی و حمزه بگویید اگر شهید شدم راه مرا ادامه دهند چون من زنده بودم، برادر آنها بودم و وقتی جای من معلوم شد در حمله برای شما نامه می نویسم. خداوند همه شما را حفظ کند و امام زمان یار و نگهدار شما باشد. به امید شهادتم و به امید دیدار تازه برگردم.
مادر عزیز و برادر عزیز آن روز می آمدم شما راضی نبودید، حالا چطور؟ آیا الآن هم می خواهید ناراضی باشید و من شهید شدم، بیایید راضی شوید و انشاء الله شهید شدم از شما شفاعت می کنم. حتماً موقعی که حمله شروع شد و اسیر می بردند من هستم و مرا در تلویزیون ببینید. انشاء الله با پیروزی بر می گردم، اگر برنگشتم شما هم مانند دیگران مادر و برادر شهید و بهشت را برای خود می خرید. اگر شهید شدم، مرا ببخش و مرا پیش قبر پدرم دفن کنید. این تنها وصیت من است. خداوند شما را توفیق دهد و امام عزیز را طول عمر.
 فرزند شما: حسین علی عیسی پور

زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

حسینعلی عیسی پور

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1/4/1343 ـ روستای ماکران ساری

3- نام و شغل پدر :

صفر علی ـ کشاورز

4- نام و شغل مادر:

صغری ولی پور ـ خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

فرزند چهارم بودند.

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

در خانواده مذهبی متولد شدند .

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

شهید درس حوزوی داشتند .

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

روستای ماکران ـ ساری

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی : ـــــــــــــ

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ــــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ـــــــــــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

شهید تا مقطع ابتدایی تحصیل کرده به حوزه علمیه رستم کلا به مدت 3 سال رفت و بعد از آن به حوزه علمیه مشهد به مدت 1 سال عزیمت کردند .

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ــــــــــــ

2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :  

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ــــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

به پدر و مادر احترام می گذاشت .

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

کشاورزی از سال 54 تا 60

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

تحول فکری شهید از امام (ره) بوده است.

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

شهید به دلیل سن کمی که داشتند فعالیت خاصی نداشتند .

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

عضو بسیج بودند .

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :  

در جبهه حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

نکا ، بسیج ـ جنوب

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

تک تیرانداز

4- مسئولیت در جبهه :

3 ماه

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

10/2/61 ـ خرمشهر ـ درگیری با دشمن

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

18/2/61 ـ گلزار شهدای روستای ماکران ساری

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

برادر شهید : بنده در اوایل انقلاب کارها و ظلم های اربابان آن زمان را با کمک دوستان خود به صورت داستان جمع آوری و در نواری ضبط کرده بودیم که چگونه با مردم برخورد بد و زشتی داشتند و به آن ها ظلم نمودند و موقعی که شهید در خرمشهر بودند به ایشان گفتم چرا صبر نکردی تا از خدمت بر گردم تا شما اعزام شوی؟ ایشان گفتند مگر می شود امام دستور بدهد ما صبر کنیم و اطاعت نکنیم پس ما با یاران امام حسین چه فرقی داشتیم که از بین راه برگشته بودند و آقا بالشکر کم و دشمن با نیروی زیاد بر امام عزیز غلبه کرده و سر آقا را با بی توجهی مسلمانان از قفا جدا کردند و ما باید در اسرع وقت به ندای امام مان لبیک بگوییم .

ـ شهید در میان مردم دارای اخلاق و برخورد بسیار خوبی بود و دارای تواضع و فروتنی بود و در میان مردم زبانزد بود. پایبند به فرائض دینی از جمله نماز و روزه بود و از محرمات دوری می کردند ارادت خاصی به ائمه داشتند . حق و حقوق دیگران را رعایت می کرد و در نماز جمعه شرکت می نمود .

همرزم شهید : شهید عیسی پور ماموریت داشت که در بین رزمندگان به عنوان مبلغ خدمت کند ولی آن چنان روحیه قوی داشت که سلاح را به دست گرفته تا مثل سایر رزمندگان با دشمن مبارزه کند از نظر فیزیکی ایشان جسم ضعیفی داشتند ولی روحیه ی بسیار بالا و قوی داشتند آن چنان به نیروهای همرزمش روحیه می داد که رزمندگان فراموش می کردند در جبهه حضور داشتند .

ـ شهید بسیار خوش سلیقه بود و از نظر فنی ابزار آلاتی را از قبیل فازمتر ، سیم چین و انبردست به همراه داشت وقتی از او سوال می کردیم که چرا این ها را به همراه داری در جواب به ما می گفتند احتمال این که در جایی به کارمان بیاید زیاد است.


وصیت نامه

*توصیه نامه شهید حسینعلی عیسی پور*

 

به شما توصیه می کنم که پیرو راه سیدالشهدا و امام باشید. اخلاق اسلامی داشته باشید و بامردم مدارا کنید. در انجام کارهای خود همیشه رضای خداوند را در نظر داشته باشید و ریا کاری نکنید، چرا که مخلصانه کار کردن رهایی از بند شیطان است. عزیزان شما را به انجام  واجبات وترک محرمات، به خصوص به جا آوردن نماز اول وقت و پرداخت خمس سفارش می کنم. در زندگی به خداوند و ائمه اطهار متوسل شوید تا گمراه نگردید.