نام پدر : حسین
تاریخ تولد :1342/01/01
تاریخ شهادت : 1366/08/29
محل شهادت : ماووت

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید علی عیسی پور*

 

سفارش من به شما این است که نسبت به انقلاب و رهبر عزیزمان وفادار باشید و از روحانیون متعهد پیروی کنید تا از مسیر اسلام خارج نشوید. در انجام واجبات و ترک محرمات به خصوص رعایت حق الناس بکوشید. با قرآن مانوس باشید تا چراغ راهتان و مانع لغزش شما گردد. و از خواهران عزیزم می خواهم که در حفظ حجاب خود کوشا باشند چرا که حجاب آنان باارزش تر از خون شهید است.

 


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

علی عیسی پور- علی آقا

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1/1/1342- روستای کبودکلا- بابل

3- نام و شغل پدر :

حسین عیسی پور- کشاورز

4- نام و شغل مادر:

زهرا جعفری مالی دره- خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

شش فرزند- شهید فرزند اول بود.

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

در خانواده مومن، مذهبی در دامان پدر و مادری متدین با اوضاع اقتصادی متوسط که با کسب روزی حلال تامین می شد به رشد و تکامل رسید.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ): ـــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):

شهید 1 ماه بعد از ازدواج به مهدیشهر سمنان رفتند و در آنجا کار و زندگی می کردند.

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

دبستان هدایت- روستای قراخیل- قائم شهر

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه ارشاد- روستای پایین رستم- قائم شهر

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ــــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت : ـــــــــــــــــ

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل : ــــــــــــــــ

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد

2- یگان اعزام کننده :

سپاه

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی :

عجب شیر

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :  

متأهل

2- نام همسر و تاریخ ازدواج :

مریم حبیب پور- 1364

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ):

یک فرزند- ام کلثوم

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

به پدر و مادر بسیار علاقه داشت.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

رسمی 2 سال- کشاورزی از سال 54 الی 61

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت :

شرکت ریسندگی و بافندگی پاکریس مهدیشهر (سمنان)

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی:

کارگر دستگاه فاخ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند :

تحول فکری شهید از امام (ره) و شهیدان بهشتی، مطهری، رجایی و باهنر بود.

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

شهید در تظاهرات و پخش اعلامیه و نصب پوستر فعالیت داشت.

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

عضو بسیج بودند.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :  

در جبهه حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

7/65- کردستان- جهاد سازندگی سمنان- سنندج

6/66- ماووت عراق- سپاه سمنان- ماووت

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه :

تیربارچی

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

ماووت عراق – 29/8/66 اصابت ترکش

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

23/9/66- گلزار شهدای شهید عیسی پور- روستای کبودکلا- بابل

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

پدر: یادم می آید آخرین باری که می رفت به جبهه ما همگی در ایوان خانه نشسته بودیم و او خداحافظی کرد و با چهره خندان حرکت کرد حدود 50 متر هنوز نرفته بود که من صدایش زدم خواستم دوباره او را در آغوش بگیرم تا قلبم آرام گیرد که در این لحظه به گریه افتادم و گفتم: آخر این چه علاقه ای است که ما را تنها می گذاری و به جبهه می روی. پسرم گفت: بابا چرا گریه می کنی من تا یک ماه دیگر بر می گردم. به او گفتم: خیر این بار فکر نکنم برگردی، من احساس می کنم آخرین دیدار ماست همین هم شد که بعد از 8 روز جنازه اش برگشت البته راست گفت زودتر از موعدی که قول داده بود آمد اما چه آمدنی که جنازه اش آمد.

روزی شهید در گوشۀ انباری مقداری عکس از امام و پوستر و اعلامیه مخفی کرد و در آن دوران ما هیچ اطلاعی نداشتیم بچه ها متوجه شدند و برای ما می خواندند ولی باز هم متوجه نشدیم تا اینکه یکی از همسایه ها متوجه شد و شهید را تعقیب کرد و سر و صدا به راه انداخت من مقداری کتاب و نوشته های کهنه را جمع کردم و همسایه را صدا زدم و شروع کردم به سوزاندن آنها و به او گفتم این کاغذها مال من بود و شهید مطالعه می کرد از این طریق افکار همسایه را که بسیار بد اخلاق و کله خراب بود را منحرف کردم و عکس و اعلامیه را جای دیگر مخفی کردم. مرد همسایه به شهید گفت: تو کمونیست هستی که این کتابها را می خوانی.

دوست: ما در سمنان با هم بودیم روزی به او گفتم تو دیگر به جبهه نرو به اندازه کافی رفتی و دینت را ادا کردی، خانواده ات هم که مشکل دارند و از نظر اقتصادی دچار مشکل هستند و جبهه رفتنت را بگذار برای بعد اما ایشان قبول نکرد و گفت: در آخرت نه زن و فرزند و نه پدر و مادر هیچکدام به درد آدم نمی خورند و در آنجا هر کس برای خودش است و نامۀ اعمال هر کسی به خودش ارتباط دارد  شاید در این دنیا پدر و مادر و زن و بچه به دردت بخورند اما در آخرت اینگونه نیست هر کسی به دنبال اعمال خودش می رود. حالا بعد از چند سال عمیقاً پی به حرفهای شهید بردم.