نام پدر : حسن
تاریخ تولد :1344/01/02
تاریخ شهادت : 1361/08/20
محل شهادت : موسیان

خاطرات

زینب عموزاده خلیلی ـ خواهر شهید: یک بار شهید نامه ای آورد تا پدرم امضا کند و ایشان به جبهه بروند ولی با مخالفت همه مواجه شد. شهید در جواب گفت: الان به ما نیاز دارند. شما هم موظفید بعد از من اسلحه را به دوش بگیرید. در مدرسه نیز باید با اسلحه قلم بجنگید و اینگونه شد که رضایت پدر را برا رفتنش به دست آورد.

 

علی اکبر عموزادی ـ هم رزم شهید: شهید از نظر معنوی واقعا حال و هوای خاص داشت. در یکی از روزها در منطقه عمومی دهلران، در منطقه تنگه مور موری، مقر لشکر امام حسین (ع) اصفهان مستقر بودیم. به خاطر کاری از چادر آن منطقه خارج شدم و به اطراف قرارگاه رفتم. تقریبا به فاصله 200 تا 300 متر جلوتر کنار یک درختچه، رزمنده ای را مشغول نماز روی خاک و ماسه دیدم. به نحوی خودم را کنار کشیدم تا اینکه عبادات و مناجات تمام شد و نهایتا متوجه شدم شهید عموزاد خلیلی می باشد. واقعا سیمای نورانی و معنوی داشت.

 

قاسم عموزاد خلیلی ـ برادر شهید: من در اهواز بودم، در حین مرخصی ام با شهید برخورد کردم. ایشان اصرار داشت که برود. به من هم گفت هرکس را با اعمال خودش می سنجند و در قبر خودش می گذارند؛ چرا که حساب و کتاب ما جداست. من هم باید بروم، شاید هم برنگردم.

 

مادر شهید: وقتی پسرم جهت محافظت از جایگاه رفیع نماز جمعه، روزهای جمعه به همراه برادران سپاه و بسیج می رفت، روزی به ایشان گفتم: کجا نگهبانی می روی که من شما را نمی بینم تا خوشحال شوم. ایشان در جواب گفت: مادر مهربانم هرکسی نبیند، خدا می بیند. واقعا اهل تظاهر یا ریا نبود.