خواهر شهید : آخرین مرتبه ای که به جبهه می رفتند من در آن زمان در خلیل محله بودم و بسیار کوتاهی  کردم که برای بدرقه نماندم ایشان اصلاً قرار نبود به جبهه بروند چون از ناحیه سر مجروح شدند وگرما و سرما ی زیاد را نمی توانست تحمل کند در ابتدا راضی به رفتن نبود و نمی دانم چه اتفاقی افتاد که نظرش عوض شد در آن زمان پسرخاله ام عازم جبهه بودند که شهید نظر او را عوض کرد  و گفتند شما زن و بچه دارید بمانید من به جای شما می روم من در آن زمان درحال رفتن به خلیل محله بودم  شهید هرچه اصرار کرد که دو روز دیگر بروم تا او را بدرقه کنم من به ایشان گفتم نمی توانم کار دارم و من رفتم و دیگر ایشان را ندیدم .

خواهر شهد : شهید زمانی که در جبهه بودند بسیار فعال بود و همچنین وقتی که پشت جبهه بودند در آن زمان نفت بسیار کم بود و برای به دست آوردنش  باید زحمت می کشیدی  شهید برای خانواده هایی که پسر نداشتند یا آنها که فرزندان شان در جبهه بودند نفت تهیه می کرد و یا برخی از خانواده ها که مخالف رفتن فرزندشان به جبهه بودند  نفت تهیه می کرد تا خانواده ها به آن ها سخت نگیرند و به فرزندان شان حرفی نزنند .

شهید در بین مردم وخانواده بسیارمهربان و بااخلاق بود و بسیاردرکارهاصداقت داشت نسبت به قرآن وخواندن دعا بسیارپایبند بود . حق الناس را رعایت می کرد .