نام پدر : خلیل
تاریخ تولد :1342/10/16
تاریخ شهادت : 1365/10/04
محل شهادت : شلمچه

زندگی نامه

شهید «علياصغر عمراني»

فرزند: خلیل

در بهار سال 1342، در خانوادهای مذهبی در بهشهر، دیده به جهان گشود.

وقتي به سن نوجوانی رسید، انقلاب نیز به اوجش رسیده بود. از اینرو، او نیز مانند دیگر دوستانش، در تاسیس تشکلهای دانشآموزی علیه رژیم، نقش فعالی داشت.

 با پیروزی انقلاب و تشکیل بسیج، علیاصغر نیز به این نهاد مردمی پیوست. در نتیجه، او پس از گذراندن مراحل مختلف آموزشی، مثل نظامی، عقیدتی، سیاسی و... ، آماده مبارزه با ضد انقلابیون شد.

در همین راستا، او به مریوان رفت و به مدت چهار ماه، به جهاد با مزدوران نظام پرداخت.

علیاصغر، بسیار مهربان و دلسوز، و اهل کمک به نیازمندان و مستمندان بود. همیشه آرزو داشت پزشک شود، تا به مردم مناطق محرومی که فاقد مراکز پزشکی و بهداشتی هستند، خدمت کند؛ اما به دلیل حضور همیشگیاش در جبهه، به مدرک دیپلمش بسنده کرد و نتوانست به این آرزویش، جامه عمل بپوشاند.

 علیاصغر به انجام واجبات و مستحبات و خواندن نماز شب اهمیت زیادی میداد. تا حدی که، قلههای عظیم غرب، شیارهای نمناک چنگوله، دشت گرم خوزستان و نیزارهای هورالعظیم، شاهدان عینی شبزندهداریهایش بودند.

او در عملیاتهای مختلفی، چون رمضان، محرم، والفجر مقدماتی (به عنوان آرپیچیزن)، والفجر 1 (در واحد اطلاعات عملیات)، والفجر 4، 6، قدس 1 و 2 (مسئول دیدهبانی واحد ادوات لشکر 25 کربلا) شرکت داشت.

او در آخرین روزهای حیاتش، در واحد اطلاعات عملیات لشکر 25 کربلا، سمت معاونت فرماندهی گردان خطشکن عاشورا را بر عهده داشت.

و سرانجام، علیاصغر در تاریخ 65/10/4 در امالرصاص به لقاءالله پیوست. پیکر مطهرش پس از سالها دوری، به آغوش میهن و خانواده بازگشت.

علاقه علیاصغر به شهادت، تا جایی بود که در قسمتی از وصیتنامهاش چنین آورده است: «در میان مرگها، شهادت از زیباترینهاست. بنابراین، به عشق آن، در دریای اسلام و قرآن، شناکنان جلو رفته، در آن غرق شدم؛ و به اعماق شگفتیهای دریای آخرت، سفری طولانی را شروع کردم؛ و امواج پر تلاطم زندگی را برای لقای او پشت سر گذاشتم.»

 


وصیت نامه

 *** بسم الله الرحمن الرحیم ***

                           متن وصیت نامه بسیجی مفقود الجسد شهید علی اصغر عمرانی

اِنَّ اللهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسِهُم وَ اَموالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّهَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللهِ فَیَقتُلُونَ وَ یَقتَلُونَ.

بدرستی که خداوند از مؤمنین جانها و مالهایشان را خریداری کرد به اینکه در راه خدا پیکار کنند بکشند و کشته شوند تا برایشان بهشت باشد. (توبه 111).

حمد و ثنا مخصوص پروردگار است که عزت در نعمات بی کرانش هستیم و شکر این نعمت بر همه واجب است. و هر که نعمت خدای عزوجل را شکر نکند نعمت از وی روی گردان شود و رحمت گسترده الهی شامل حالش نشود، چرا سپاس نگوئیم خدای را که به من اندامی داد که برای خدا و رضای او حرکت و برای امت خدمت نمایم و فکرت و اندیشه داد تا راه درست را تشخیص داده و مورد هدایتش قرار بگیرم و روح ایمان و تقوا و دوری از معصیت و فطرت پاک انسانی داد و مرا یاد داد که با ظلم و جور و با مشرکان و منافقین و کفار چگونه به لطف او دست و پنجه نرم کنم و طبیعت و موجودات را در اختیار انسان اشرف مخلوقات قرار داد تا خدایش به بزرگی و جلال یاد کند، الحمد الله رب العالمین.

حمد و ثنای پروردگارم بیش از این است و سپاس خدای را که پیامبر اسلام را برای رساندن به مکارم اخلاقی و نجات بشر از جهالت و گمراهی و از رذائل پست و زشت انسانی و نشان دادن راه درست و نور الهی و شناخت معبود و معشوق لاشریک و بی همتا و مجاهدت با کفر و شرک و نفاق مبعوث کرد.

اللهم صل علی محمد و آل محمد.

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم- اَلحَمدُ لِللّهِ رَبِّ العالَمین- الرَّحمنِ الرَّحیم- مالِکِ یَومِ الدِّین- اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیُاکَ نَستَعین- اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقیم- صِراطَ الَّذینَ اَنعَمتَ عَلَیهِم غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِم وَ لَضّالین.

با درود فراوان به حجت خدا و نائب بر حقش امام امت و امت شهید پرور ایران و مسلمین جهان.

و اما سخنی با عزیزان رزمنده:

عزیزان رزمنده، این مدتی را که با هم هستید بسیار مقدس بدانید چرا که به سربازی امام زمان (عج) رفتید و در صحنه نبرد نیز با شما همراه هستند و شما از یاران امام حسین(ع) هستید و با یکدیگر مهربان و با دشمن سخت باشید و مصداق بارز این سوره از آیه مبارکه ((فتح)): (محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم).

محمد فرستاده خداوند است و یاران و همراهانش بر کافران بسیار سخت و با یکدیگر بسیار نرم خو و مهربانند و شما پیروزید.

(براستی که سپاه ما و سپاه خداوند) پیروز است. و جنگ بر شما مقرر شده است و آن مورد اکراه شماست چه بسیار چیزهای که شما آن را کراهت دارید در صورتی که برای شما مفید و سودمند است. (بقره 216).

روی سخنم با شما امت قهرمان نیست شما خودتان و فرزندانتان و شوهرانتان و برادرانتان را به جبهه الهی فرستادید و از مالتان نیز دریغ نفرمودید، بلکه تذکر به آنانی است که روی خودشان را از جنگ پشت کرده اند و بدانید که جبهه اسلام به وجود من و توی تنها نیاز ندارد و خداوند است که جبهه را با وجود برادران پر شور و ایمان و عاشقان لقاءالله نگهداشته است و بدانید که علاوه بر جبهه جنگ و نبرد با دشمن صهیونیستی آمریکائی ضد اسلام، جبهه جهاد اکبر نیز می باشد و ما به چنین جبهه ای بیشتر احتیاج داریم تا خودمان را آزمایش کنیم و به خودسازی و تزکیه نفس قرار بدهیم، ما       می رویم تا اسلام را دوباره پس از یکبار پیروزی انقلاب به رهبری امام امت و نائب به حق امام زمان (عج) در سایه همین جنگ احیا کنیم و به صدام و حزب بعث و در اصل با ریشه کفر و شرک و نفاق و سران دولتهای ضد اسلام منطقه خاورمیانه و شرق و غرب نشان دهیم که دیگر زمان ضلالت در مقابل شما گذشته که ما درسمان را از سالار شهیدان حسین(ع) در میدان جنگ صحرای کربلا با آن عده معدود گرفته و تا آخرین قطرات خونمان از اسلام دفاع و جهاد خواهیم کرد. (هیهات من الذله).

آمریکا و دشمنان بدانند اگر تمام جوانان جیهه کشته شوند، زنان شجاع و دلیرمان که تا این زمان دوشا دوش مردان، انقلاب را یاری کرده و فرزندان کودک و خردسال چون علی اصغر امام حسین(ع) که شش ماه بیشتر نداشت جلوی گلوله ننگین شما فرستاده تا به حقانیت اسلام و مظلومین انقلاب جهانیان و مردان آزاده و مسلمان پی ببرند و البته ما وظیفه الهی و دین خود را انجام داده و خوشحال و خرسند می باشیم.

خون شهدای مظلوم همچون شهید بهشتی و مفتح و شهدای محراب و انقلاب و جنگ تحمیلی حق علیه باطل را جلوی چشم خود حاضر و ناظر ببینید و یک لحظه از انقلاب اسلامی و دشمنان توطئه گر و کوردل چشم نپوشید. و حضور شما امت حزب الله در صحنه به منزله تداوم انقلاب و احیای اسلام است و با نمایندگان امام بزرگوار در ارتباط باشید و راه درست را از نادرست تشخیص داده تا از هدایت شدگان خداوند و در صراط المستقیم قرار بگیرید.

و خاطره ای از جبهه اسلام و نور برای شما امت شهید پرور تعریف کنم و  در هنگام نوشتن این خاطره اشک از دیدگانم می ریزد.

در عملیات والفجر شش (6)، منطقه دهلران بود که من زخمی شده بودم و بعد از (24) ساعت خود را هنگامیکه آتش دشمن بر سرما می بارید عقب می کشاندم و تا جائی که دیگر توان راه رفتن و حتی کشیدن خود را بر روی زمین و قدری جلوتر رفتن را نداشتم. بسیار تشنه و حالت ضعف در من ایجاد شد و لحظه ای سر مرا بالا گرفتم و از خدا خواستم که تشنگیم را رفع کند، به یاد امام حسین(ع) افتادم که چگونه خود و یارانش در صحرای کربلا تشنه بودند، و مدت زیادی نگذشت که یاران رحمت و باد خنک در آن منطقه سرازیر شد در حالیکه اشک از چشمانت سرازیر می شد خود را لایق این رحمت واسعه نداشتم و خدایم را شکر بسیار گفتم و این را می خواهم بگویم که در جبهه خداست که عزیزان رزمنده را با کمک و امدادهای غیبی یاری می کند و جبهه نیاز به دعا و نیایش شما برای پیروزی رزمندگان دارد و از دعاهایتان به ائمه معصومین متوسل شوید و از آنها یاری بجوئید و رزمندگان را به رساندن کربلا یاری کنید.

میان مرگها شهادت از زیباترین است و به عشق آن در یاری اسلام و قرآن شناکنان جلو رفته و در آن غرق شدم.

(شهادت) و به اعماق شگفتیهایدریای آخرت سفری طولانی را شروع کردم و امواج پرتلاطم زندگی را پشت سر گذاشتم برای لقا با او و چه زیباست این دیدار طولانی و در جوار او بودن و روزی گرفتن و حمد ثنا او گفتن.

نفس مانند پرنده ای زندانی و یا مانند مار سمی و خطرناک که آن را اگر آزاد بگذاری به حال خود و جامعه مضر می باشد. جلوگیری از هوای نفس کار عاقلان است و جاهلان در صدد آزادی انند.

 برای این نفس باید نگهبانی باشد چه بسا ممکن است مکر و حیله خود را رها و آزاد کند. (نفس)، نگهبان نفس عقل و خرد می باشد.

بارالها، ما را مطیع نفس و مغلوب بر نگهبان و حافظ جان و روان انسان یعنی عقل مفرما- اللهم لا تکلنی الی نفسی طرفه عینا ابدا برحمتک یا ارحم الراحمین.

و اما سخنی با پدر و مادر عزیزم،

پدرم، آن کارگر زحمتکشی است، صبح تا شب بدنبال کارکردن و برای بدست آوردن لقمه نان از نعمات خداوند رحمن و رحیم بود تا مرا بزرگ کرده و به صاحب اصلی و خالق انسان و خدای کریم و رحیم تحویل شد و شرمنده به پیشگاه احدیت خداوندی نباشد.

مادرم آن مهربان مادری است که با پای برهنه در کوچه ها بدنبالم می دوید تا مرا به خالق انسانها و صاحب اصلی و پروردگار رحمن الرحیم تحویل دهید، بلکه به وظیفه و امانتی که خدا به او داده درست نگهداری و از آن حفظ و سرانجام دهد.

مادرم:

می دانم که از ته دل راضی بودی به اینکه مرا و با دیگر فرزندانت را در راه خدا بدهی، اما گریه تو برای این نیست چرا فرزندم از دست رفته بلکه برای این است که چرا زودتر و یا دیگر فرزندانت و حتی خودت را فدای اسلام و قرآن نکرده ای؟

مادرم، دوستت دارم، پدر عزیزم، دوستت دارم، امیدوارم که از من راضی باشید که خدا از شما راضی بوده و باشد.

مادرم، مرگ سرخ را در آغوش گرفتم و بر آن بوسه زدم و این بوسه زدن برای تو مادر، افتخار جاودانی است که تو و من فرزندت فدای اسلام شویم که این سعادت اخروی است. و نظر معشوق جلوه کننده بسیار زیباست اینچنین راهی یعنی مرگ سرخ ((شهادت)) اکمل و زیباترین مرگها، و در جوار و نزد او و روزی او خوردن از کمالات انسان مسلمان است.

و اما ای مادرم،  این بیان حال من است:

من به خود نامدم اینجا که به خود بازروم          آنکه آرد مرا باز برد در وطنم

یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر الیل والنهار، یا محول الحول و الااحوال، حول حالنا الی احسن الحال.

خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

                                                                                                                            "والسلام"