نام پدر : سیدعباس علی
تاریخ تولد :1342/05/03
تاریخ شهادت : 1362/09/27
محل شهادت : سقز(کوه سنگ زرد)

زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد غلام­رضا (غلام) عمادي*

 

 

نام پدر: عباس­علي

«سيّدعباس­علي و صديقه» در چهارمين روز مرداد 1342 چشم به راه آمدن سوّمين ثمره زندگي­شان بودند که نامش را «غلام­رضا» نهادند.

پدر، كارمند راه­آهن بود و مادر، خانه­دار.

غلام­رضا كه پرورش­يافته يك تربيت ديني بود، از همان اَوان خردسالي، به قرآن، اين كتاب روشنگر الهي روي آورد و تحت تأثير آموزه­هاي آن رشد كرد.

او بعد از پايان دوره ابتدائي در دبستان «فرخي» زادگاهش «پل­سفيد»، وارد مدرسه راهنمايي «ابوريحان» همين شهر شد. سپس با ورود به دبيرستان «شهيد يزدان خالقي» فعلی در زيرآب، تحصيلاتش را تا پايه سوّم اين مقطع در رشته فرهنگ و ادب ادامه داد.  

این فرزند نیک‌سیرت که هماره خود را به زیور فضائل انسانی می‌آراست، در اداب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در همه‌حال، مطیع‌شان. علاوه بر آن، به سبب گشاده‌روئی و ملاطفت در رفتار با دیگران، از محبوبیتی ویژه نزد آنان بهره داشت.

در بیان تقیدات دینی او، همین بس که در ادای فرائض واجب و مستحب، اهتمام می‌ورزید و در ترک محرمات می‌کوشید.

ایام انقلاب، او که تحت تاثیر اندیشه‌ بزرگانی چون شهيدان «بهشتي و مطهري» قرار گرفته بود، با تهیه اعلاميه­هاي امام خميني و قرائت آن براي اهل­ خانه، سعی در آشنا کردن آن­ها با ماهيت قيام مردم و افشای چهره حقیقی حکومت طاغوت داشت.

بماندکه حضور مستمر غلامرضا نیز در برپایی تظاهرات و ترغیب دیگر اقشار به شرکت در تجمعات خیابانی، از جمله فعالیت‌های او به شمار می‌رود.

سید غلامرضا  از 2/7/1360  به عنوان بسيج ويژه مشغول به خدمت شد.

در 22 بهمن 1360، با عضویت در سپاه، در كِسوت فرمانده پايگاه «لولاك» در طرح جنگل مشغول به خدمت شد.

او از تاريخ 20/7/1362 به مدّت دو ماه، در  کسوت تیربارچی در جبهه سنندج به سر بُرد.

 

«فاطمه‌صغری» از شور و اشتیاق برادرش برای حضور در جبهه، چنین روایت می‌کند: «او برای رفتن به جبهه روزشماری می‌کرد. حتی به فرمانده سپاه سوادکوه، شهید حسین‌علی مهرزادی گفته بود که اگر اجازه رفتن به منطقه را به من ندهید، از سپاه استعفا می‌دهم. وقتی پدرم به غلامرضا گفت که تو تازه نامزد کردی، نرو! او گفت: اسلام در خطر است و الان جنگ به حضور ما نیاز دارد. »

و عاقبت، غلامرضا در 28 آذر 1362، طي عمليات پاكسازي در سَقّز، شربت شهادت را نوشيد؛ و سپس با بدرقه همسرش «رقيه رضايي» و ديگر اهالي قهرمان‌پرور پل­سفيد، در گلستان شهداي اين شهر به خاك آرميد. 


وصیت نامه

* وصیت نامه شهید سید غلامرضا عمادی*

 

بنام خدا

«ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه.»

«خداوند جان و مال مؤمنین را که در راه او جهاد می کنند به بهای بهشت می خرند.»

سخنی با امت شهید پرور:

    خداوندا تو گواهی که هدف ما در این جنگ اعتلای کلمه حق و سرنگونی ستمگران است این مردم جوانانی را از دست دادند که خود بهترین جوانان بودند و هدفشان حفظ و برقراری اسلام و قرآن است پس شما مردم مدیون خون شهدا هستید و وظیفه شما در مقابل این خون های پاک، بندگی، فدا و عمل به اسلام و حفظ وجهه اسلامی انقلاب است. امام امت را که نائب و حجت خداست اطاعت کنید و خود را لایق این رهبری سازید. من این راه را با آگاهی کامل انتخاب نمودم و از امت حزب الله می خواهم که همچو مردم کوفه نباشند و امام را تنها نگذارند.

   چون هدف خداست متکی به خدا باشید به ریسمان الهی چنگ بزنید و انسجام و وحدت و شعور انقلابی را با تکیه و رهنمود از ولایت فقیه حفظ کنید که این انقلاب از خون پاکان بیمه شده است و اگر سعادت شهادت نصیب شد مرا به عنوان یک پاسدار اسلام تشییع کنید.

    اما پدر و مادر عزیزم: شما هم در بوته آزمایش الهی هستید. حالا نوبت رسیده که چگنه امانت خدا را باز می گردانید. آیا از پس دادن فرزندتان به هستی مطلق، کراهت، به خرج می دهید یا همچون یک امانتداری به عهد خود وفا می کنید و اخلاص می ورزید. من که خدا را انتخاب کرده ام و بالاترین سرمایه ام را برای او فدا می کنم. انشاءالله.

   پدر و مادر و خواهران و برادران عزیزم: من در جنگی رفته ام که اگر جسدم را ندیدید، دلگیر نباشید ما سوی خدا خواهیم رفت و اما شمائید در این آزمایش، که چگونه به صبر و استقامت آراسته می گردید. از اینکه نتوانستم فرزند و برادری شایسته در طول این مدت کوتاه زندگی ام برای شما باشم، در پیشگاه خداوند متعال شرمسار و از شما استدعا دارم که مرا در پیشگاه خدای متعال عفو و حلال نمائید.

   پدر و مادر زن و خواهران زن و برادران گرامیم: برایم از خداوند منان در رابطه با گناهانم حلالیت بطلبید و مرا ببخشید از اینکه فرزندی شایسته و برادر نمونه برای شما نبودم.

   و اما همسر عزیزم: خوشحال باش و بدان من به راهی قدم برداشتم که ائمه اطهار و امامان معصوم، ما بخاطرش جان خود را فدا نمودند و از شما می خواهم در عزایم گریه نکنید بلکه گریه تان برای سرور شهیدان و سالار مظلومان حسین بن علی (ع) باشد و تبلور و نمونه تجسمی از همسری نمونه همچون همسران دیگر باش تا برای همگان الگویی از آزادی و شرافت، کرامت، فضیلت، انسانیت و تقوا باشی. انشاءالله.

   در آخر از تمام فامیلان و دوستان حزب الله می خواهم که اگر بدی از بنده حقیر دیده اید مرا ببخشید. دعایمان امام و پیروزی رزمندگان از یاد نرود.

**************************************