نام پدر : قربان علی
تاریخ تولد :1346/03/01
تاریخ شهادت : 1367/05/05
محل شهادت : اسلام آباد غرب

زندگی نامه

                           *زندگی نامه شهيد منوچهر ابراهيم­زاده*

 

 

نام پدر: قربان­علي

سال 1346، «قربان­علي و گل­بخت» در انتظار نخستين ثمره زندگي­شان بودند؛ که او را «منوچهر» نامیدند. نورسيده­اي برخاسته از طبيعت زيباي روستاي «گلاره» از توابع «كلاردشت» در چالوس.

هفت سالگي­اش كه از راه رسيد، راهي دبستان «درخشان» زادگاهش شد. سپس به مدرسه راهنمايي «دكتر شريعتي» در مرزن­آباد راه يافت؛ اما به دليل شرايط نابسامان اقتصادي آن روزها، در پايه اوّل اين مقطع به ترك تحصيل روي آورد. ناگفته نماند كه او در دوران مدرسه، هم كمك‌حال خانواده در امور كشاورزي و دامداري بود، هم در يك مغازه مشغول به كار.

بعد از اتمام درس نيز، مدّتي در نانوايي به سر بُرد. اگرچه در اوقات فراغتش، به مطالعه آثار امام‌خمینی  و نهج‌البلاغه می‌پرداخت.

در اوصاف اخلاقي منوچهر نیز، همين بس كه فردي خوش­خلق بود و نسبت به پدر و مادر، متواضع و مؤدب. علاوه بر آن، در رفتار با همسايگان نيز، نهايت احترام را به جاي مي‌آورد.

با استناد به گفته­هاي خانواده، از تقيّدات ديني اين فرزند نيك­سيرت، مي­توان اين­‌گونه ياد كرد: «واجبات را به نحو احسن انجام مي­داد و از محرّمات اجتناب مي­ورزيد. از سر ارادت به خاندان عصمت و طهارت، در ايّام محرّم به مرثيه­خواني و عزاداري اباعبدالله(ع) مي­پرداخت.»

منوچهر مدتی در پایگاه مقاومت بسیج امام سجاد کجور، جهت جذب جوانان، به انجام فعالیت‌های بسیجی در زمینه تبلیغات فرهنگی، مشغول به خدمت شد.

در 8/11/1365 به عضويت سپاه در آمد و بعد از طي دوره آموزش عمومي در تيپ 75 ظفر، از قرارگاه رمضان در سنندج از گردان شهيد بهشتي، عازم جنگ­هاي نامنظم و عمليات برون­مرزي شد.

او در سِمَت فرماندهي دسته و مسئوليت نيروي عمليات نيز، خدمات ارزنده­اي از خود ارائه نمود.

گل‌بخت در باب فرزندش می‌گوید: «ارادت خاصی به حضرت ابوالفضل داشت. یک‌بار پدرش به او گفت: پسرم، دیگر به جبهه نرو. گفت: مگر از حضرت ابوالفضل بالاترم؟ او بازویش را در راه دین داد.»

و در نهايت، منوچهر در 5/5/1367 در كِسوت فرمانده گروهان در عمليات مرصاد، به لقاي معبودش شتافت و جسم پاكش نيز، با تشيیع باشكوهي، در گلستان شهداي زادگاهش آرام گرفت.

 

پدرش در این‌باره اذعان می‌دارد: «زمانی که در پایگاه کجور خدمت می‌کرد، هرگاه که یکی از افراد آن مرکز به شهادت می‌رسید، او روی تختخواب آن شهید استراحت می‌کرد و می‌گفت: خدایا، بعد از این‌که روی تخت شهدا استراحت کردم، شهادت را نصیبم کن. آن تختخواب‌ها مربوط به 24 شهید بود و منوچهر شهید بیست‌وپنجم. او در اولین اعزام، از روحیه شادی برخوردار بود. به ما می‌گفت: نگران نباشید؛ ما باید برای حفظ ناموس و خاک کشورمان راهی جبهه شویم؛ چرا که امر واجبی است. آخرین بار با این‌که چند روز از مرخصی‌اش باقی مانده بود، به جبهه رفت.»

برادرش «مسعود» در ادامه سخن پدرش می‌گوید: «وقتی پدرم بعد از شهادتش به پایگاه کجور رفت، یکی از هم‌رزمان منوچهر تختخواب او را به پدرم نشان داد. بالای سرش عکس امام‌خمینی و شهیدی بود که قبل از برادرم آن‌جا بود. همرزمش می‌گفت که به منوچهر گفتم: هر کس روی این تخت خوابید، شهید شد. می‌گفت: خوش به حال‌شان! خدا کند من هم به شهادت برسم و عکسم زیر عکس امام زده شود.  هم‌رزمش می‌گفت: ما هم بعد از شهادتش این کار را کردیم.»     

مسعود اما، در روایتی دیگر می‌گوید:‌ «منوچهر در جزيره مجنون شيميايي شده بود و ما خبر نداشتيم. مادرم از او پرسيد:‌ چرا چشمانت پر از خون است؟ گفت: چند شب است كه نخوابيدم. بعد كه من از وي سوال كردم، برايم تعريف كرد كه دچار عارضه شيميايي شد. شب­ها به سختي نفس مي­كشيد و به شدّت سرفه مي­كرد. به من مي­گفت: به پدر و مادر چيزي نگو؛ چون ناراحت مي­شوند. با اين­كه دو هفته مرخصي داشت، امّا بعد از یک هفته، مجدد راهي منطقه شد. می‌گفت: نمی‌توانم این‌جا بمانم، در حالی‌که بچه‌ها در جبهه زیر آتش سنگین دشمن هستند. این‌جا برایم زندان است. من باید به منطقه بروم. و یک‌ماه‌ونیم بعد، خبر شهادتش را براي­مان آوردند.»

 


وصیت نامه

                                       *وصيتنامه شهيد منوچهر ابراهيم زاده*

 

                                                      بسم الله الرحمن الرحيم

و من يولهم يومئذ دبره الا متحرفا لتقال او متحيز الي فئه فقد با بغضب من الله و ماوايه جهنم و بئس المصير (انفال آيه 16)

حمد و سپاس خداوندي را سزاست كه همة گويندگان از مدح و ثناي او عاجزند. خداوندي كه حقيقت او را صاحبان همت بلند درك نمي كنند. درود خدا به آخرين سفير خداوند متعال حضرت محمد (ص) و 12 خورشيد تابناك درخشان امامت و ولايت. جمهوري اسلامي ايران اينك مي رود تا به بركت خونهاي مطهر شهدا و استقامت بي نظير مردم پوزه استكبار جهاني را در تمام صحنه ها به خاك ذلت بنشاند، و بر ماست كه در اين برهه از زمان دنباله رو امام عزيزمان باشيم، خوفي از قدرتها نداشته باشيم اگر ما به شهادت نائل شويم باز پيروزيم كه مرگ و حيات ما پيروزي است.

مگر شهادت ارث انبياء و اولياء نيست، مگر عزت و شرف و ارزشهاي انساني گوهرهاي گرانبهاي نيستند كه افراد صالح اين مكتب عمر خود را در حراست از آن وقف نموده اند.

مگر ما پيروان پاكان سرباخته در راه هدف نيستيم كه از شهادت عزيزان خود ترديدي به دل راه دهيم.

مگر دشمنان فضيلت، مي توانند جز اين خرقه خاكي را از دوستان خدا و عاشقان حقيقت بگيرند.

ما خطابمان به دشمنان اين است كه هرگز ملت ما را نشناخته انيد به قول امام عزيزمان در قاموس شهادت واژه وحشت راه ندارد.

و تو اي تاريخ: اين را بنگار كه ما با يقين كامل مانند مولي مان امام حسين (ع) و به منظور ياري رساندن به دين خدا و عشق لقاي معبود در اين راه آمده ايم. و اي كساني كه از روشنائي سوختگان همنوع خود بهره مي بريد بدانيد در قبال اين واقعه خيلي وظيفه داريد.

چند كلمه به شما عزيزان محصل طوري نشود كه با كسب علم هدف را فراموش كنيد، مداد علما افضل خون شهداست، هدفتان كسب خشنودي رضاي خداوند و ياري گر دين خدا مي باشد.

اگر عمل براي خدا نباشد جز بيچارگي چيزي نيست و مواظب باشيد خسر الدنيا و الاخره نشويد.

اي كارمندان دولت، بدان كه اگر ريا كردي به اين طريق درب جهنم را گشوده، چرا منتظر تشويق هستي، اگر كار خوبي انجام  دادي براي اوست و او مي داند. اگر ما پدر و مادر و ديگر علائق را ترك گفتيم و اگر به طرف گلوله داغ بي مهابا دويديم، اگر مجروح شديم و باز ايستاديم، در اين راه هداف جز الله و ياري او نبود.

مردانه جنگيديم،‌نه براي‌ آب و خاك و نه براي خشنود كردن فرد يا افرادي، هدف ما بالاتر از اينهاست و آن كسب خشنودي رضاي خداوند متعال بود.

خدايا تو مي داني براي رفتن به بهشت و رهائي از مشكلات دنيا نيامده ايم بلكه عشق پرشور و حقانيت بندگي توست كه مرا به اين وادي كشانده، ديگر چه التهابي است كه در وجودم احساس مي كنم، ديگر روحم در اين بدن خاكي نمي گنجد.

اي همه چيزم حاضرم بارها در راه تو مجروح شوم و باز جهاد كنم تا به وصال تو بپيوندم، مولاي من تو ملك الموت واقعي هستي، حالت زارم را ببين از آن هنگام كه عالم برزخ را در خواب نشانم دادي،‌ با آن همه نويدهاي ديگر نمي توانم شاهد شهادت دوستانم باشم.

مردم عزيز و بزرگوار، از امام پيروي كنيد، او را تنها نگذاريد، از روحانيت متعهد و مبارز و آگاه جدا نشويد، هميشه آنها را حمايت كنيد، به يقين بعد از امام تنها كسي كه لياقت رهبري اين امت را دارد، آيت ا... منتظري است. بايد از ايشان حمايت كنيد.

اي پدر بزرگوار و عزيزم و اي مادر مهربانم،‌ آرزوي هميشه من سلامتي شما بوده است، اگر لياقت شهادت در راه خدا را داشتم شما را به خدا هيچگونه ناراحتي به خود راه ندهيد. اين راه پرافتخار و سرافراز را خودم انتاب كرده ام و به خود اجازه نمي دادم كه در بستر مرگ بميرم، پدر و مادرم شما براي من خيلي زحمت كشيده ايد ولي من در مقابل زحمات شما بي احترامي كردم و از شما مي خواهم مرا ببخشيد، ديگر از دستم چيزي بر نمي آيد. ما آرزومندان شهادت در راه خدا بوده ايم، برادرانم را مجهز كنيد تا ادامه دهنده راهم باشند و از اسلام حمايت كنند.

برادران از اينكه به خون شهيدان سوگند مي خورم تا واپسين لحظات و تا آخرين نفس[] مردانه خانه به خانه با دشمنان خويش بجنگم، سوگند مي خوريم[] خويش را در صبح و شام و شهر و بيابان با دشمن خود آشنا مي كنم[] مي خورم تا با هجوم در پهنه گشودة طوفان بپا نموده و در[] .

خواهران! همواره در خاطر داشته باشيد كه ما از خدائيم و همه چيزمان از خداست و در راه خدا صرف كنيم و اينطور نيست كه گمان كنيم كه از اينجا رفتيم ديگر خبري نيست. آنها بايد بترسند كه قيامت را باور ندارند،‌آنها بايد بترسند كه مرگ حيواني را بر همه چيز ترجيح مي دهند.

آري ما بايد بدانيم كه ما را خلق كرده و بايد به چه راهي برويم، ما نبايد چشم ها را روي هم بگذاريم و چشم بسته به راه رفتن ادامه بدهيم،‌دشمنان را بشناسيم.

اين بنده حقير كه به سپاه پاسداران رفتم نه به خاطر كسب مقام بلكه بخاطر خدمتگذاري به اين انقلاب و جهاد كردن در راه خدا و ملحق شدن به خيل ديگر رزمندگان اسلام بوده است.

اين جنگ براي ما يك نعمت بوده است خدا را سپاس مي گوئيم كه اين نعمت را به ما داده است.

پس از شهادت از شما مي خواهم كه ادامه دهنده راه شهدا باشيد و تفنگم را برداريد و بر عليه دشمنان اسلام بجنگيد و نگذاريد سلاح من سرد شود.

اي شما اهل محله و روستا و فاميلها، از خداوند مي خواهم كه حافظ و نگهدارتان باشد تقاضاي من از شما اين است كه با هم متحد باشيد و به همديگر مهرباني كنيد وحدت بين خودتان را حفظ كنيد، از درگيري بپرهيزيد، نگذاريد بين شما دشمنانتان نفوذ كند.

اي ملت ايران امام را تنها نگذاريد، به دشمنان اسلام اعتماد نكنيد، مساجد را پر كنيد و پيرو خط امام باشيد، و نگذاريد منافقين در ميان شما خللي بوجود آورند، با هم مهربان باشيد، صله رحم كنيد.

آخرين سخنم اين است كه بعد از شهادت من زياد اظهار نگراني نكنيد و به دشمنان اسلام روحيه ندهيد- راهي كه ما رفتيم في سبيل ا... است.

                                                                                   انا الله و انا اليه راجعون

                                                               الهي رضا برضائك، تسليماً لامرك، يا غياث المستغثين