نام پدر : حسن
تاریخ تولد :1343/01/04
تاریخ شهادت : 1361/08/16
محل شهادت : نوار مرزی عین خوش

وصیت نامه

*وصيت­ نامه شهيد كيومرث عليزاده*

 

 فرزند: حسن

وَلا تَحسَبَنَّ الذينَ قُتِلوا في سَبيلِ الله أمواتا بَل اَحياء عِندَ رَبِّهِم يُرزَقون.

كساني كه در راه خدا كشته شده­اند مرده مپنداريد بلكه آنان زندگانند كه نزد خداي خويش روزي مي­خورند.

اين­جانب كيومرث علي­زاده، فرزند حسن، ساكن روستاي آبسرفت، وصيت مي­كنم اگر شهيد شدم بلكه به آرزوي خودم رسيدم. اما به مادر پدر برادران و خواهران­ام مي­گويم به هيچ وجه گريه نكنيد و اگر توانستيد براي من بخنديد و جشن بگيريد چون كه من خوشبخت شدم و از دام اين دنيا كه همه جايش ظلم و ستم مي­باشد رهایي يافتم. براي خدا شكرگزاري كنيد چون كه من از امام حسين و فرزندان او والاتر نيستم كه آن­ها جان عزيز خودشان را در راه اسلام دادند و ما بايد با خون خود ريشه­هاي اسلام را آبياري كنيم كه درخت اسلام سبز و خرم شود و نخشكد. و برايم گريه نكنيد از اين كه او جوان ناكام بود و آرزو داشته است و به آرزوي خود نرسيد. نه خير، اين چنين فكر نكنيد بلكه من به آرزوي خود كه شهادت مي­باشد. رسيدم و تمام مسلمانان تنها آرزوي­شان اين است كه عمر آخرشان شهادت باشد. آيا وقتي كه آخر اين دنيا مرگ است، حيف نيست كه مرد در بستر بميرد بلكه مرد بايد مرد ميدان باشد و مبارزه كند و حق را از دست غارتگران بگيرد و بعد شهيد بشود و من از مادرم مي­خواهم كه صبر و شكيبایي داشته باشد و من در آن دنيا برايت دعا مي­كنم كه تو گريه برايم نكني و روح مرا آزار ندهي چون كه تو برايم خيلي زحمت كشيده بودي و مرا بزرگ كردي تا بتوانم جانم را در اسلام فدا نمايم و من فكر مي­كنم كه وقتي اسلام در خطر باشد خدمت كردن به اسلام واجب­تر از پدر و مادر است چون كه خداوند مرا خلق كرده است و بايد به فرموده­ها و قانون­هاي او گوش فرا دهيم و ضمناً به دوستان و رفقا و جوانان سفارش مي­كنم كه امام امت را بهتر بشناسيد. او نماينده امام زمان است و از خداوند الهام مي­گيرد و مانند ابراهيم و محمد بت­شكن مي­باشد. و هرگز پاي­تان را از رهنمود­هاي امام امت خميني بت­شكن بيرون نگذاريد و اوست كه حكومت را به امام زمان تحويل خواهد داد، پس بداند كه او پيروز شده و پيروزتر هم خواهد شد و شما را قسم مي­دهم كه به وضع مستضعفان و روستایيان برسيد. اين را بدانيد كه اگر به درد مستضعفان رسيدگي ننماييد، شكست خواهيد خورد. و ضمناً به اين نكته مهم اشاره بكنم وقتي كه من مي­خواستم به جبهه اعزام بشوم، از برادرم فرامرز خداحافظي نكردم، او چون ديگر رزمندگان در جبهه مشغول حماسه­آفريني بود و من نتوانستم موفق به ديدن او بشوم، از او خيلي معذرت مي­خواهم.

والسلام.


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

کیومرث علی زاده

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

1/1/1343 روستای آبسرفت- آمل

3- نام و شغل پدر :

حسن، کشاورز

4- نام و شغل مادر:

محرم حبیبی، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

13 فرزند. فرزند دوم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

ایشان در سال 43 در آمل و در یک خانواده متدین و پرجمعیت و کشاورز متولد شدند و از دوران کودکی و نوجوانی با حال و هوای انقلاب و جنگ آشنا شدند و بعد از دوران راهنمایی به جبهه اعزام شدند و به شهادت رسیدند.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ــــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ــــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

دبستان شعبانزاده پورمحله آمل

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه دانشمند پورمحله آمل

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ــــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ــــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

در کار کشاورزی به پدر خود کمک می کردند.

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

بعد از دوران راهنمایی به جبهه رفتند.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی : ــــــــــــــ

2- یگان اعزام کننده : ــــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ــــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ــــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

ایشان به خانواده خود بخصوص پدر و مادر خود بسیار احترام می گذاشتند و در کارهای کشاورزی به آنها کمک می کردند برادرشان آقا فرامرز می گوید: با اینکه سن شان از من کم تر بود ولی همیشه به من می گفت :« به پدر در کشاورزی کمک کنید» و به اطرافیان هم خیلی احترام می گذاشتند و کسی از او ناراحت نبود.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

کشاورز

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ــــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ــــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ــــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی :

در پخش اعلامیه ها فعالیت می کردند

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

عضو پایگاه و مسئول انجمن اسلامی بودند و در تأسیس کتابخانه و نگهبانی شبانه فعالیت داشتند.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ــــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

16/6/61- سپاه آمل لشکر 25 کربلا. مریوان

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

حدود 2 ماه

4- مسئولیت در جبهه :

تک تیرانداز

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ــــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ــــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

16/8/61، عملیات محرم عین خوش، اصابت ترکش

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

19/8/61، امام زاده ابراهیم(ع) آمل

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

برادر شهید- فرامرز علیزاده: ایشان زمانی که می خواستند بروند جبهه من مخالف بودم چون خودم آن وقت ها در جبهه بودم و جانباز انقلاب هم بودم و به دور از خانواده بودم بخاطر همین هم استرس خاصی داشتند و در وضعیت اقتصادی خوبی هم نبودیم بخاطر همین راضی نبودم و گفتم شما پیش خانواده بمانید و خانواده تنها هستند. یک روز دیدم ایشان آمد سپاه و تشکیل پرونده دادند و برای اعزام آماده بودند. من پرونده او را گرفتم و به دوستان گفتم ایشان را الان اعزام نکنید هر زمان لازم شد اعزام می شوند و من به منطقه رفتم ایشان بعد از عملیات رمضان برای من نامه نوشتند که داداش شما رفتید جبهه و دارید تکلیف خودتان را انجام می دهید من چی؟! تکلیف ندارم به این انقلاب دین ندارم؟ دیگر حرف آخر خودش را زده بود من هم دیدم حق با اوست و در جواب گفتم خودتان هرطور صلاح می دانید انجام دهید که ایشان در عملیات محرم شرکت کردند و به شهادت رسیدند.

زمانی که من جبهه بودم یک مدت طولانی شده بود که مرخصی نیامده بودم و اطرافیان نامه می نوشتند که بیا به مرخصی ولی من نمی رفتم ایشان نامه نوشت که حتما به مرخصی بیا حال مادر بد است چون مادرم از قبل هم حال مساعدی نداشتند بخاطر همین من نگران شدم و مرخصی گرفتم و آمدم اولین نفری را که دیدم ایشان بود و بعد از سلام و احوالپرسی حال مادر را جویا شدم که ایشان با خنده گفت :«حالش خوب است من این را نوشتم که شما به مرخصی بیایید دل ما تنگ شده بود» من هم آن لحظه عصبانی شدم و زیر گوش ایشان زدم و گفتم شما که اهل انقلاب و جنگ هستی چرا موقعیت را درک نمی کنی و بخاطر دل خودتان من را از موقعیت حساس منطقه دور کردید ولی ایشان بعد از این رفتارم چنان با روحیه باز از من استقبال کرد که من خودم از او معذرت خواهی کردم حیلی روحیه خوبی داشتند.