نام پدر : غلامحسین
تاریخ تولد :1341/03/20
تاریخ شهادت : 1361/04/24
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید عبدالخالق علیجان زاده*

 

به شما عزیزان توصیه می کنم که از رهبری حمایت کنید و دین اسلام را زنده نگه دارید. به پدر و مادر خود احترام بگذارید و به آنها نیکی کنید که عاقبت به خیری به دنبال دارد. نماز خود را اول وقت و به صورت جماعت به جا آورید. به خواهران خود توصیه می کنم که حجاب خود را رعایت کنید زیرا حجاب شما کوبنده تر از خون شهید است.


زندگی نامه

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

عبدالخالق علیجان زاده کریمی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

7/3/1341 بخش دابو طوله سرا آمل

3- نام و شغل پدر :

غلامحسین، کشاورز

4- نام و شغل مادر:

بانو حسینی، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

ده فرزند، فرزند پنجم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

ایشان در یک خانواده پرجمعیت و متدین و کشاورز در سال 41 در روستای طوله سرا آمل متولد شدند. ایشان فرزند پنجم یک خانواده ده نفره بودند.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه نام فرد آموزش دهنده ):

ــــــــــــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

دبستان آهنگرکلا دابو آمل

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی : ـــــــــــــ

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ـــــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

کشاورزی می کردند

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

به علت نبود امکانات اقتصادی ادامه تحصیل ندادند.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

معاف شد.

2- یگان اعزام کننده : ـــــــــــــ

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی : ـــــــــــــ

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

ایشان فردی مهربان و خوش رفتار بودند و به خانواده خود بخصوص پدر و مادر خود علاقمند بودند و به آنها احترام می گذاشتند و در کارهای کشاورزی به آنها کمک می کردند.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

کشاورز

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــــــــ

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــــ

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ـــــــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

عضو انجمن و پایگاه بودند و فعالیت می کردند.

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

حضور داشت

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

5 ماه آموزش- سپاه آمل- لشکر 25 کربلا. کردستان

سال 61 - مدت یک ماه - سپاه آمل - لشکر 25 کربلا. جنوب

3- مجموع مدت حضور در جبهه :

یک ماه

4- مسئولیت در جبهه : ـــــــــــــ

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

24/4/61، شلمچه، اصابت ترکش به بدن، عملیات رمضان

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

27/4/61، گلزار شهدای بی نمد آمل

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

مادر شهید: آخرین مرتبه که داشت می رفت با همه خداحافظی کرد و آمد سر خیابان با من و خواهرش خداحافظی کرد و گفت:« من شهید می شوم و دیگر برنمی گردم.»

عظیم علیجان زاده کریمی -خواهر شهید: زمانی که برادرم می خواست برود به جبهه نزدیک ماه رمضان بود پدرم گفت الان نرو ماه رمضان تمام شد برو ولی او قبول نکرد و گفت به من اجازه بدهید بروم پدرم هم قبول کرد آن روز خیلی خوشحال بود آمد خانه و گفت ساک من را بده گفتم کجا می خواهی بروی؟ گفت، می خواهم به جبهه بروم من در خانه تنها بودم کسی نبود او را بدرقه کردم و مادرم را خبر کردم و همه آمدند با او خداحافظی کردند و گفت این آخرین دیدار من با شماست.

سلیمه علیجان زاده  کریمی- خواهر شهید: قبل اینکه ایشان به جبهه برود بردار بزرگم جبهه بود و ما همه ناراحت بودیم مادرم خیلی نگران بود او همیشه می گفت:« ناراحت نباشید او شهید نمی شود من شهید می شوم» زن داداشم می گفت تو که اینجا هستی چطوری شهید می شوی می گفت :« قسمت او نیست او به خانه برمی گردد و من می روم جبهه و شهید می شوم»  انگار به او الهام شده بود که شهید می شود.


زندگی نامه

اسکن زندگینامه درقسمت تصاویرموجودمی باشد