نام پدر : اسماعیل
تاریخ تولد :1341/01/15
تاریخ شهادت : 1364/12/12
محل شهادت : فاو

وصیت نامه

                                               ***بسم الله الرحمن الرحیم***

وَ هُوَاللهُ لا اِلهَ اِلّا هُوَ لَهُ الحَمدُ فی الاَولی وَ الاخِرَه وَ لَهُ الحُکمُ وَ اِلَیه تُرجَعُون 

و اوست خداوند یکتا را که جز او هیچ خدایی نیست هم ستایش در اول و آخر عالم مخصوص او و هم حکم و سلطنت جهان با او و هم رجوع اهل عالم به سوی اوست.

حمد و ستایش پرورد گار متعال و صلوات و سلام بر رسول و ائمه اطهار و سلام و درود بر حضرت حکمی مرتبت ولی عصر امام زمان و درود و سلام بر ولایت فقیه حرکت انبیاء و اولیاء و سلام بر تمامی گلگون کفنان تاریخ ایران وجهان و سلام بر  شما چشم  و چراغان ملت، آنانی که چنان فرزند خود را تربیت نمودند که مرگ در بستر را ننگ و ذلت خود دانسته و سینه را بستر آماج گلوله های حاکمان ظلم وجود نمودند.

سپاس خدا را که انقلاب اسلامی را در ایامی پیروزش کرد که ما را بهره مند کرد و انقلاب ما را چنان تربیت نموده که ضلالت و [ ] را در خود راه نمی دهیم و جبهه را دانشگاهی ساخت تا شاگردان زرنگ وصدیق در آن مکان هر چه سریعتر به سوی معشوق به پرواز درآیند و آنانی که ماندند از شناخت ضعف و قوت خود بی بهره نیستی. آخه جبهه مکان مقیاس بکار گیری سلاح ایمان است.

بله شهیدان با خون خود درخت انقلاب را آبیاری می کنند و اکنون شمائید که او را حراست نمائید. بدانید و آگاه باشید و آیندگان نیز بدانند که انقلابمان تا زمانی خون همراه دارد شکست ناپذیر است پس شما ای توده خروشان ای امواج عظیم بیائید.

هر چه بیشتر زد و بندهای دست و پا گیر دنیا را از خود بگسستیم و جسم را لانه ای برای شیطان هوای نفس قرار ندهیم و در جهت رشد انقلاب کوشا باشیم مخوصاً به شما جوانان که چشم امید این انقلابید بدانید که هر انقلاب عوامل طبیعی نیز به همراه دارد و این شیوه انقلاب است و آنهم با صبر و بردباری و تلاش و کوشش شما موثر خواهد بود که هر زشتی و پلیدی را بدور خواهد انداخت و زحمت هیچ فردی و اجتماعی به هدر نخواهد رفت زیرا این گفته صریح قرآن کریم است فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرّهٍ خَیرًا یَرَهُ وَ مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ شَراً یَرَهُ .

بله هر کسی بقدر یه ذره ای کار نیک کند پاداش آنرا خواهد دید و هرکسی بقدر ذره ای کار زشتی مرتکب شود آنهم به کیفرش خواهد رسید.

به شما ای ملت خروشان! نور ایمان را در قلب کوچتان جا دهید به اندازه ای که زمین و آسمان توان تحمل آنرا نداشته باشد. اگر چه این لیاقت و شایستگی را در خود نمی یابم که بتوانم بعنوان یک شهید قلم فرسائی نمایم ولی بعنوان تذکر و وظیفه ای که هر انسان پیش از مرگ باید نهاده باشد تا شاید خاموشان و شایستگان را به جنب و جوش وا دارد در هر صورت مرا به کرامت خودتان مورد عنایت قرار خواهید داد و در آخر جمله ای با تمام امت حزب الله اگر گناهی و اشتباهی از این حقیر نسبت به هر کسی زده مرا مورد عفو قرار دهید.

سخنی با خانواده و مادرم:  

سلام برشما، بر شماهایی که خانواده نیک و با ارزشید خانواده که محبت ها فاصله نمی گیرد سلام بر تو ای مادر! مادری که با چه مشقت و گرفتاری در جعت رشدم متحمل بوده اید آفرین بر تو و تمامی مادران که فرزند خود را در راه اسلام هدیه می کنند. ولی مادرم سفارشی دارم اینست دوست دارم خونم را به بهانه مفروشید و می دانم چنین نیستید ولی بعنوان یادآوری.

و بهشت زیر پا مادران است بدان و آگاه باشید که بهشت زیر پا شماست شمائی که تحمل دادن بهترین عزیزان صبر و بردبارید و هیچ چیز شما را به لغو در نمی آورد. و اگر لیاقت شفاعت در آخرت یافتم از کسانی که مورد شفاعت قرار خواهم داد اولینی و دومین شما پدر و مادر. پدری که در دسترس نیست و نسبت به آن بدهکاری فراوانی دارم. در آخرین کلامم باز گناه و اشتباهی از این حقیر سر زده نسبت به هر کسی مرا مورد عنایت خود قر ار دهد.

خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار

ظهور حضرت مهدی را هر چه زودتر تعجیل بگردان.

شهیدان– رزمندگان- اسیران- مفقودین خدایا در پناه دنیا و آخرت قرار بده.

"والسلام علیکم و رحمه الله"

14/12/1364

******************************************


زندگی نامه

شهید «عزیزالله علی‌اکبری»

فرزند: اسماعیل

در نیمه فروردین 1337 در خانه «اسماعیل» و در محله «لباسر» رامسر دیده به جهان گشود. پدر، کشاورز بود و از این راه ارتزاق می‌کرد.

دوران دبستان و راهنمائی «عزیزالله»، در رامسر سپری شد؛ امّا برای ادامه تحصیل در مقطع متوسطه، به تنکابن رفت و در مدرسه «حافظ» ثبت‌نام کرد.

او در روزهای نوجوانی و جوانی، هم‌پای مبارزان انقلابی در تظاهرات بود و در درگیری‌های ضد رژیم شرکت داشت. پخش اعلامیه و نوار سخنرانی رهبران مبارز، شعارنویسی و حضور در جلسات پنهانی ضد طاغوت، از دیگر فعالیت‌های سیاسی عزیزالله در رامسر بود.

این مبارز انقلابی، بعد از ظفرمندی نهضت اسلامی ملت ایران، جهت حفظ دستاوردهای انقلاب و مقابله با احزاب مخالف نظام، به یاری نیروهای سپاه پیوست و بعد از مدتی به عضویت این نهاد درآمد.

عزیزالله، از آغاز جنگ تحمیلی تا عملیات والفجر 8، قریب به شانزده بار به‌صورت داوطلبانه، به جبهه‌های غرب و جنوب اعزام شد. در مقطعی از سال‌های نخست جنگ، سپاه رامسر به خاطر نیاز به او در مأموریت‌های دیگر، از اعزامش به جبهه خودداری کرد. از این‌رو، او از سپاه بیرون آمد و به عنوان نیروی بسیجی، رهسپار مناطق عملیاتی شد.

در دل‌گفته‌های «نرگس» از بی‌قراری آن روزهای فرزندش، برای سر سپردن به مسلخ عشق و وصال معشوق، چنین آمده است: «بعد از فوت پدرش، به او گفتم: دیگر به جبهه نرو. می‌خواهم برایت زن بگیرم تا بمانی. گفت: الان که پدرم فوت کرده، چطور ازدواج کنم!؟ باید به جبهه بروم! من قبول نکردم. بعد ادامه داد:‌ بگذار بروم جبهه؛ وقتی برگشتم، برایم زن بگیر. من هم اجازه دادم. تا چالوس رفت و برگشت. گفتم: چرا برگشتی؟‌ گفت: دلم نیامد با ناراحتی از تو جدا شوم. تو راضی باش، من می‌روم. گفتم: من از ته دل رضایت دادم. او رفت و دیگر برنگشت.»

مادر در ادامه، این‌گونه از عزیزالله خویش یاد می‌کند: «چون پدرش را از دست داده بود، به خواهر و برادرهایش زیاد محبت می‌کرد و برای‌شان مثل پدر بود. هر وقت حقوقش را از سپاه می‌گرفت، چیزی برای خودش نمی‌خرید و برای افراد نیازمند و خانواده‌اش خرج می‌کرد.»

عزیزالله، در طول 38 ماه حضور داوطلبانه در مناطق جنگی غرب و جنوب، در بمباران شیمیایی فاو، به تاریخ 24 بهمن 1364 مجروح شد؛ و این جراحات به بدن او، به‌حدّی شدید بود که منجر به شهادت او در 12 اسفند همان سال گردید.

اما پیکر این شهید عزیز را بعد از تشییع، در «بهشت زینبیه» رامسر در جوار هم‌سنگران شهیدش به خاک سپردند.