نام پدر : علی جان
تاریخ تولد :1340/07/01
تاریخ شهادت : 1365/10/21
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

                                      * وصیت نامه شهید کاظم علیزاده*

 

                                                             بسم الله الرحمن الرحیم

                          حیف است که روزگار ما را بکشد                صیاد زمانه زار ما را بکشد

                          گفتا بکشم هر آنکه شد عاشق من              آیا بود آنکه یار ما را بکشد؟

دگر بار زمان آن رسید که وداعی صورت گیرد و این همان صورتی است که بارها رخ داده است و هر بار آماده و مهیا از برای این موضوع بوده ام، اما نصیبمان نشد و به شرف آن نایل نیامدیم و خواست خدا بر بقای مان بود و بر سالم ماندن مان. به هر حال برای هر کس مرگ است و در این نوشتن انتخاب باقی است و آن مرگی پسندیده است و بجا که به انتخاب صورت گیرد. مرگی که باعث افتخار و سربلندی انسان در صحرای محشر گردد و مهم این است که انسان با نیت خالص و توکل بر حضرت دوست در این انتخاب حرکت کند. باقی اش به عهده خدا، انسان مردانه باید در این عهد بماند و تعهد داشته باشد که خدا پسندانه عمل کند.

سر سخن با شما خانواده عزیز است. اول با مادرم: تویی که فراوان برایم زحمت کشیده ای و غم خورده ای و سختی کشیده ای و فراوان غصه خورده ای. مادری که عشق فرزند در نهادش می باشد و با او عجین شده است. تو باید --- فاطمه زهرا پایدار بمانی. سری بلند داشته باشی که هدیه ای به پیشگاه حضرت احدیت فرستاده ای که شاید با گذشتی که خداوند از گناهان می نماید، مقبول افتد. و تو پدرم: تویی که تمام مشقت و رنج پرورش و بزرگ کردن فرزندان به عهده شما بود. چه سختی هایی که تحمل کردی تا به پرورش و تربیت فرزندان همت گماشتی. صبور باش و صابر و قوی باش و قامت استوار. به این فکر کن که انشاءالله به برکت این عمل خداوند از گناهان چه من و چه تو بگذرد. اگر به شهادت رسیدم باید تعهد تو به اصلاح و حرکت در راه انقلاب و امام و روحانیت بیشتر گردد. باید بیشتر در حرکت باشی که این وصیت من و فریاد خون شهیدان است و باید که فریاد شهیدان هم باشد.

و اما شما خواهرانم: شماهایی که مشوق من بودید که در این راه باشم. ثابت و مقاوم باشید. این را بدانید که به داشتن خواهرانی چون شما افتخار می کنم و شما خوب می دانید که چگونه باید باشید و چگونه باید عمل کنید. فقط این را بدانید که رضایت خدا در زینب گونه بودن و ماندن است و اما شما برادرانم، شماهایی که با حرکت خود از اول تا به اکنون برای بنده مسیر و حرکتی را مشخص نمودید که به امام می رسد. شماهایی که تعهد و تقیدتان به انقلاب و اسلام باعث شد که من هم به این حرکت معتقد گردم. شما هم باید سرتان بلند باشد که اگر خدا به شهادتم برساند و این رساندن را با همه آن وعده هایی که امر فرموده است، قبول نماید و یقیناً شماها به سبب آنکه شریک راهم بودید، شریک اجرم هم خواهید بود. لاکن تکلیف همچنان باقی است و باید که خستگی ناپذیرتر و استوارتر باشید که خداوند به پاس این استواری و خستگی ناپذیری شما و شماها بر این ملت منتی دیگر بگذارد و نعمت خود را بار دیگر نازل گرداند و پیروزی که خود او وعده فرموده، برای مسلمین ایران به هدیه آورد و ایرانیان مسلمان را به رهبری حضرت امام پیروز گرداند و باشد که این انقلاب را که زمینه ساز حرکت بزرگ حضرت منتقم است را به انقلاب حضرتش متصل گرداند و اما به خانواده کوچک و مظلوم و به تو ای همسر باوفایم و به تو ای فرزند بی گناهم، به شما که در نهایت تنهایی بسر بردید و دم بر نیاوردید. شما با اینکه در زمان و موقعیتی بسر می بردید و می برید که باید بر سرتان می بودم، چتر حمایت می گشودم تا آسوده باشید. همسرم، تو که با تأسی از جده ات فاطمه زهرا درس ایثار و مقاومت را آموخته ای. تو که در نهایت ممکن ادب بودی، تو که در نهایت ممکن رأفت بودی. تو که در نهایت ممکن مهربانی و اطاعت بودی. تو که با اخلاق پسندیده ات و خلق رام و نرمت، کانون کوچک ما را پر از مهر و صفا کردی. تو که با ایثار و گذشت و مقاومت جاده جهاد و جدال در مقابل کفر و تجاوزگران را بریم باز کردی، نیروی درون جبهه بودن و به ندای امام لبیک گفتن را دادی و بدان که حضرت فاطمه زهرا(س) از داشتن این چنین فرزندانی خشنود و خوشحال می باشد. بدان که امام زمان بر وجود همچو تو شیر زنانی مباهات می کند. بدان که امام به وجود چون تو مقاوم زنان و مردپروران و مسلمان تربیت کنندگان افتخار می کند. همسرم بر تو بیش از همه سفارش هست به اینکه صبوری کنی، به اینکه آرام باشی. بدان که در هر جایی باید ذکر خدا را به لب داشته باشی. بدان که ذکر خدا دل ها را آرام می گرداند. بدان که سایه حمایت خدا و سرپرستی خدا بر همه جا سیطره دارد که هیچ سرپرستی با این، نه اینکه مقابله نمی کند بلکه از برای او هماوردی و مقیاسی نیست.

همسر عزیزم، باید به این فکر کنی، حرکتی را که آغاز نموده ایم، همان ادامه حرکت امام حسین است که همان ادامه حرکت اسلام محمدی(ص) است که همان فریاد وحی خدایی است که بکشید سران کفر را، احتیاج به آن دارد که دست این حرکت پر باشد از نیرو و اگر قرار است که دشمنان خدا به دست پرتوان مؤمنین و مجاهدین و یاران خدا عذاب گردند، این دست باید همیشه آماده و پرتوان باشد. این ید الهی باید همیشه آماده باشد. آن یدی، ید است که در صحنه باشد. دستی که در سکون و خاموشی باشد، بر این دست هیچ وقت امر خدایی قرار نمی گیرد و رزمندگان در این زمان دست های خداوندی جهت عذابی دشمنان خداوند هستند. اگر اینان همواره نباشند و صحنه را پر نکنند، اگر اینان دمی از اجرای مأموریت الهی غافل بمانند فیض و نعمت خدا خواهد رفت و رخت بر خواهد چید. سفره ای که الان به اسم جنگ پهن شده است. این سفره ای است که خدا در آن خیر فراوان قرار داده هر چند که بر ما تحمیل شده است، اما این همان "و مکرو مکرالله و الله خیر الماکرین" است. این همان قدرت خداست که در همان جایی که فکرش را هم نمی کنیم، برای مان خیر قرار می دهد و این فقط از خدا بر می آید. پس، خدایی که آب شیرین و شور را در کنار هم چنان نگه می دارد که در هم مخلوط نمی گردند. همان خدایی که برگ درختی نمی افتد مگر به اذن او و هیچ جنبنده ای نمی جنبد مگر به خواست او و هیچ نیستی، هست نمی گردد مگر که او اراده می فرماید و هیچ هستی، نیست نمی گردد مگر به امر او. این را بدانید که کربلا که نه کربلا، بلکه تمامی جهان زمانی فتح و به تسخیر مسلمین و مستضعفین در خواهد آمد که این وعده خدائیست که و نرید ان ..... وارثین، اما این فتح به چه یدی باشد. اکمل قضیه به دست حضرت امام زمان مهدی موعود(عج) خواهد بود ولی در این بین هستند امت هایی که ---- قابلیتی که در امر خدایی پیدا می کنند، بر آنان بعضی مأموریت خدایی باز می گردد و بعضی پیروزی ها بدست آنها صورت می گیرد و این قابلیت در این زمان در این امت پیدا شده است و باید با دقت و هوشیاری حراست و پاسداری کرد و این فرصت بدست آمده نهایت سود را برد که:

  قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند                بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم

 

خلاصه زمان، زمان سیاسی است و وظیفه، وظیفه مشکلی و اگر ما از تمام قدرت و امکانات خودمان از برای اجرای این وظیفه استفاده نکنیم و خللی در امر خدا پیش آید، خدا تعهد نکرد که برای همیشه این امت را که در هر حال باشد، یاری و نصرت نماید. اگر ما واقعاً یار خدا نباشیم ((و کونوا انصار الله)) خدا هم باب تجارت و یاری و نصرت را خواهد بست تا دگر بار امتی متعهد بوجود آید و خداوند بر آن امت مأموریتی بار نماید و زیان اگر صورت گیرد از عظیم ترین زیان های قابل امکان خواهد بود و این خسران است و این زیان است و از خداوند تبارک و تعالی می خواهم به حق وجود مبارک انبیاء و ائمه این حالتی که پیدا شده است را به یک حالتی دائمی تا ظهور حضرت مهدی(عج) تبدیل نماید و این حالت و صاحب این حالت که نمودش در حضرت امام خمینی را تا زمان ظهور حفظ نماید.

و اما جواد طفل معصومی که در عین حال اینکه احساسی در این باب ندارد و فعلاً در این خصوص درکی ندارد، به جواد زمانی که فهمید بگویید، پدرش انتخاب اسم جواد را به خاطر اینکه امام جواد(ع)، جوانترین امام شهید بود، انتخاب کرد و این اسم یکی از مصادیقش در جوانی شهید شدن است و او باید به این راه تمسک جوید. به جواد بگویید که ارزش زندگی به جلب رضایت خداوندی است. جواد باید به دنبال این بروی که فردای روز قیامت سری بلند داشته باشی. این را بدان که اگر امروز بر سرت سایه پدری نیست ولی بجایش سایه رحمت خداوندی هست. تو باید به راهی باشی و بروی که پدرت، نه پدرت، بلکه امام شهیدت رفته است. باید به این فکر باشی که از بابی وارد شوی که به مقصود و هدف خدایی برسی.

جواد، باید به خدا خوف و رجا داشته باشی و باید به او "ایاک نعبد و ایاک نستعین" باشی. جواد، تو باید که جواد باشی تا به راه پدرت که راه حق و حقیقت است و همان راه امام حسین است، بروی. این بر ما مسلمانان نوشته شده است که از برای برپایی نظام عدالت گستر جهانی حضرت مهدی(عج)، دمادم در جوش و خروش و جهاد و حمایت از مظلومین باشیم.

«به امید استمرار عینیت این حرکت»

«کاظم علـــــــیزاده»

«30/3/1365»

*************************************************

 


زندگی نامه

شهید کاظم علیزاده

فرزند: علیجان

وقتی مهر سال 1340 اولین روز خود را می‌گذراند، در کنار دریای بابلسر پسری چشم به جهان گشود که پدر و مادرش او را «کاظم» نام نهادند. علیجان و عالیه از راه کار در اداره شیلات و کشاورزی امرار معاش می‌کردند، اما با وجود مشکلات از تربیت فرزندان غافل نبودند. مادر می‌گوید: «بی‌وضو به فرزندم شیر نمی‌دادم. از بچگی، آن‌ها را به روزه و نماز و رفتن به مسجد تشویق می‌کردم.»

او که پرورش یافته‌ی دامان مادری مؤمنه بود، تمام حرکات و گفتارش از تربیتی دینی و اسلامی نشأت می‌گرفت. تحصیلات ابتدای یکاظم در مدرسه‌ی «نظامی» بابلسر آغاز شد. از 12 تا 14 سالگی‌‌اش نیز در مدرسه‌ی «امیرکبیر» همین شهر گذشت. دوران دبیرستان به هنرستان فنّی نوشیروانی بابل جهت تحصیل در رشته‌ی برق رفت. این زمان با آغاز انقلاب اسلامی تقارن پیدا کرد.

فرهاد ایلبکی از دوستان وی این‌طور روایت می‌کند:

«پسردایی‌اش از روحانیون بزرگی بود که هم قبل و هم بعد از انقلاب بسیار فعّال بود. کاظم هم همگام با او وارد جریان انقلاب شد و در حقیقت، یک پای فعال راهپیمایی‌ها، شعارنویسی و پخش اعلامیه بود.»

گفته‌های سیّده کلثوم مسیح‌پور، همسر شهید، خود گواه دیگری بر این مدّعاست:

«شوهرم تمام وقتش را صرف انقلاب و مبارزه با منافقین کرده بود. هر جا که نیاز تذکر بود، هشدار می‌داد؛ اما جایی که می‌بایست مقاومت می‌کرد.»

زمانی که منافقین با تحریک جوانان علیه شهید بهشتی شعار می‌دادند کاظم در برابرشان می‌ایستاد. حتی چند بار هم از آن‌ها کُتک خورده بود. این سردار بابلسری بعد از انقلاب و تشکیل بسیج، عضو پایگاه محل شد و شروع به فعالیت در این نهاد کرد. از دیگر علاقه‌مندی‌های وی روی آوردن به دنیای ورزش بود. او در رشته فوتبال و کاراته از مهارت ویژه‌ای برخوردار بود. تجربه‌ی شرکت در مسابقات ورزشی بسیج را در کارنامه‌ی خود دارد.

اولین حضورش در آوردگاه مبارزه با دشمن، آذر سال 59 در منطقه سوسنگرد و هویزه بود، در کنار گروه جنگ‌های نامنظم شهید چمران. سال 60 نیز به مدت 3 ماه در عملیات «ذوالفقرا» در جبهه میمک، ارتفاعات کله‌قندی را در نوردید.

فاطمه از برادرش با این عبارات یاد می‌کند:

«او جبهه و جنگ را فریضه می‌دانست. فرقی نمی‌کرد که این جبهه کجا بود. لبنان یا جای دیگر. عقیده‌اش این بود که هر کجا دین اسلام در خطر است، باید رفت و دفاع کرد.»

کاظم که سینه‌اش مالامال از شوق به شهادت بود، ازدواج هم مانع حضورش در جنگ نشد؛ به گونه‌ای که مدتی کوتاه بعد از عقد، مجدداً به جبهه رفت. هر کس به او می‌گفت که برای خودت خانه‌ای بساز، می‌گفت: «خانه من در امام‌زاده ابراهیم است.»

شهید علیزاده در طی 6 سال حضور فعال در دوران دفاع مقدس، در بیش از ده عملیات کوچک و بزرگ شرکت داشت.

در عملیات رمضان به عنوان فرمانده گردان امام حسین حضور یافت و از ناحیه سر مجروح شد. عملیات‌های بیت المقدس، محرم، والفجر 6، قدس 1 و 2 و 3، کربلای 4، کربلای یک و ... از دیگر تجربه‌های حضور این شهید گران‌قدر به شمار می‌رود. وی همچنین سِمَت مسوولیت دسته، جانشین و فرماندهی گروهان و فرماندهی گردان را هم در کارنامه فعالیت‌هایش به یادگار دارد.

فرهاد ایلبکی می‌گوید: «کاظم همیشه توان رزمی نیروها را می‌سنجید. سپس در بخش‌های خاص، آن‌ها را به کار می‌گرفت. به نیروهای تحت امرش سر وقت آموزش می‌داد تا در عملیات‌ها به موقع و با تجربه فعالیت کنند.»

وقتی در بیست و یکم دی ماه سال 1365 در عملیات کربلای 5 به دیدار معبود شتافت و او را در گلزار شهدای «امام‌زاده براهیم» بابلسر به خاک سپردند، یاد این موضوع افتادم که:

هرکس به او می‌گفت تو ازدواج کرده‌ای. کاش برای خودت خانه‌ای می‌ساختی و بعد به جبهه می‌آمدی. در جواب این‌گونه پاسخ می‌داد: «خانه‌ی من در امام‌زاده ابراهیم است.»