شهید کاظم علیزاده
فرزند: علیجان
وقتی مهر سال 1340 اولین روز خود را میگذراند، در کنار دریای بابلسر پسری چشم به جهان گشود که پدر و مادرش او را «کاظم» نام نهادند. علیجان و عالیه از راه کار در اداره شیلات و کشاورزی امرار معاش میکردند، اما با وجود مشکلات از تربیت فرزندان غافل نبودند. مادر میگوید: «بیوضو به فرزندم شیر نمیدادم. از بچگی، آنها را به روزه و نماز و رفتن به مسجد تشویق میکردم.»
او که پرورش یافتهی دامان مادری مؤمنه بود، تمام حرکات و گفتارش از تربیتی دینی و اسلامی نشأت میگرفت. تحصیلات ابتدای یکاظم در مدرسهی «نظامی» بابلسر آغاز شد. از 12 تا 14 سالگیاش نیز در مدرسهی «امیرکبیر» همین شهر گذشت. دوران دبیرستان به هنرستان فنّی نوشیروانی بابل جهت تحصیل در رشتهی برق رفت. این زمان با آغاز انقلاب اسلامی تقارن پیدا کرد.
فرهاد ایلبکی از دوستان وی اینطور روایت میکند:
«پسرداییاش از روحانیون بزرگی بود که هم قبل و هم بعد از انقلاب بسیار فعّال بود. کاظم هم همگام با او وارد جریان انقلاب شد و در حقیقت، یک پای فعال راهپیماییها، شعارنویسی و پخش اعلامیه بود.»
گفتههای سیّده کلثوم مسیحپور، همسر شهید، خود گواه دیگری بر این مدّعاست:
«شوهرم تمام وقتش را صرف انقلاب و مبارزه با منافقین کرده بود. هر جا که نیاز تذکر بود، هشدار میداد؛ اما جایی که میبایست مقاومت میکرد.»
زمانی که منافقین با تحریک جوانان علیه شهید بهشتی شعار میدادند کاظم در برابرشان میایستاد. حتی چند بار هم از آنها کُتک خورده بود. این سردار بابلسری بعد از انقلاب و تشکیل بسیج، عضو پایگاه محل شد و شروع به فعالیت در این نهاد کرد. از دیگر علاقهمندیهای وی روی آوردن به دنیای ورزش بود. او در رشته فوتبال و کاراته از مهارت ویژهای برخوردار بود. تجربهی شرکت در مسابقات ورزشی بسیج را در کارنامهی خود دارد.
اولین حضورش در آوردگاه مبارزه با دشمن، آذر سال 59 در منطقه سوسنگرد و هویزه بود، در کنار گروه جنگهای نامنظم شهید چمران. سال 60 نیز به مدت 3 ماه در عملیات «ذوالفقرا» در جبهه میمک، ارتفاعات کلهقندی را در نوردید.
فاطمه از برادرش با این عبارات یاد میکند:
«او جبهه و جنگ را فریضه میدانست. فرقی نمیکرد که این جبهه کجا بود. لبنان یا جای دیگر. عقیدهاش این بود که هر کجا دین اسلام در خطر است، باید رفت و دفاع کرد.»
کاظم که سینهاش مالامال از شوق به شهادت بود، ازدواج هم مانع حضورش در جنگ نشد؛ به گونهای که مدتی کوتاه بعد از عقد، مجدداً به جبهه رفت. هر کس به او میگفت که برای خودت خانهای بساز، میگفت: «خانه من در امامزاده ابراهیم است.»
شهید علیزاده در طی 6 سال حضور فعال در دوران دفاع مقدس، در بیش از ده عملیات کوچک و بزرگ شرکت داشت.
در عملیات رمضان به عنوان فرمانده گردان امام حسین حضور یافت و از ناحیه سر مجروح شد. عملیاتهای بیت المقدس، محرم، والفجر 6، قدس 1 و 2 و 3، کربلای 4، کربلای یک و ... از دیگر تجربههای حضور این شهید گرانقدر به شمار میرود. وی همچنین سِمَت مسوولیت دسته، جانشین و فرماندهی گروهان و فرماندهی گردان را هم در کارنامه فعالیتهایش به یادگار دارد.
فرهاد ایلبکی میگوید: «کاظم همیشه توان رزمی نیروها را میسنجید. سپس در بخشهای خاص، آنها را به کار میگرفت. به نیروهای تحت امرش سر وقت آموزش میداد تا در عملیاتها به موقع و با تجربه فعالیت کنند.»
وقتی در بیست و یکم دی ماه سال 1365 در عملیات کربلای 5 به دیدار معبود شتافت و او را در گلزار شهدای «امامزاده براهیم» بابلسر به خاک سپردند، یاد این موضوع افتادم که:
هرکس به او میگفت تو ازدواج کردهای. کاش برای خودت خانهای میساختی و بعد به جبهه میآمدی. در جواب اینگونه پاسخ میداد: «خانهی من در امامزاده ابراهیم است.»