شهید «قاسم اصغریان»
نام پدر: رمضانعلی
«شب عملیات به اتفاق هم در گردان موسیبنجعفر بودیم. ساعت ده شب، دستور حرکت از سوی فرمانده لشکر صادر شد. هوا بارانی و زمین باتلاقی بود. ما گروهان را از خاکریزهای نونی شکل حرکت دادیم. من و «قاسم» به اتفاق چند تن از فرماندهان، از خاکریز اول گذشتیم و به سمت خاکریز عراقی رفتیم. دشمن با تمام تجهیزات، ما را مورد هدف قرار داد. بچهها هم مثل برگ پاییز، روی زمین میافتادند. برای یک لحظه دیدم که او روی زمین افتاده است. بلافاصله کنارش نشستم. لحظه آخر فقط ندای یا «امام سجاد» را از زبانش شنیدم. بعد دیگر هیچ صدایی از او در نیامد. من به بیسیمچی و پیکش گفتم: نگذارید قاسم اینجا بماند؛ او را به عقب انتقال دهید. بعد هم خودمان به سمت اهدافمان حرکت کردیم.»
به بهانه گلگفتههای «نعمت علیپور»، گذری به تقویم زندگانی همرزم دیرینش میزنیم؛ نورسیدهای برخاسته از طبیعت زیبای «کاسگرمحله» از توابع «پازوار» که همگام با هفتمین طلوع زمستان سال 1345، چونان آفتاب در تقدیر «رمضانعلی و نجیبه» درخشید.
تحصیلات قاسم به پایه سوم راهنمایی ختم میشود.
او که به سبب مطالعه صحیفه سجادیه، هماره خود را به زیور خصائل نیک میآراست، در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در امور کشاورزی، کمک حالشان. گذشته ازآن، به دلیل خوشرویی و صداقت در گفتار و رفتار، نزد همگان از محبوبیت ویژه بهره داشت.
در بیان تقیدات دینی وی، همین بس که به واسطه تربیت و توجه خانواده، در ادای فرائض واجب و مستحب، اهتمامی وافر به خرج میداد و از انجام محرمات، امتناع میورزید. با قرآن، این مصباح هدایت بشر نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت(ع)، پیوسته سعی در کسب کمال معنوی و سلوک معرفتی داشت.
هنگامی که زمزمههای انقلاب از گوشه و کنار شهر به گوش رسید، او که نوجوانی بیش نبود، همنوا با دیگر تظاهراتکنندگان، خواستار براندازی حکمت جور شد.
با ظهور انقلاب و تشکیل بسیج، قاسم فعالیتهایش را در قالب برگزاری جلسات دینی، محافل قرآن و آموزش نظامی به جوانان تحقق بخشید.
آوردگاه عملیاتی مطلعالفجر در سال 1360، نخستین تجربه جنگی قاسم در کسوت تیربارچی به شمار میرود.
سال 1361 نیز، به عنوان مسئول دسته، راهی عملیات بیتالمقدس شد.
همزمان با آغاز پاسداری در 26/2/ 1362، در سمت فرمانده گروهان از گردان امام حسین(ع)، راهی مناطق نبرد شد.
عملیاتهای والفجر 4، 6 و بدر، از دیگر میادین حضور قاسم محسوب میشود.
او در 22/8/1364 در کسوت مربی آموزش در واحد بسیج بابلسر، خدمات ارزندهای از خود ارائه نمود. دو ماه بعد نیز، مجدد به عنوان فرمانده گروهان، رهسپار جبهه نبرد با دشمن شد.
ناگفته نماند که قاسم یکبار در شلمچه آسیب دید و به بیمارستان قائم مشهد انتقال یافت.
دلجویی از خانوادههای شهدا با هدف پاسداشت یاد و نام سربازان خلف وطن، و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، از جمله اقدامات قاسم در جبهه فرهنگی به شمار میرود.
و سرانجام، قاسم در 12/12/1365 با حضور در شلمچه، نامش را در طومار شهدای عملیات کربلا 5 جاودانه نگاشت و جسم مطهرش نیز سه ماه بعد، با بدرقه همسرش «خدیجه زارعپور»، در گلستان شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.