نام پدر : رمضان علی
تاریخ تولد :1345/10/07
تاریخ شهادت : 1365/12/12
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

* وصیت نامه شهید قاسم اصغریان*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«إن الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه ألا تخافوا ولا تحزنوا
وأبشروا بالجنه التي كنتم توعدون» (سوره فصلت، آیه 29)

با سلام و درود بر منجی عالم بشریت حضرت بقیه الله اعظم و با سلام و درود بر یگانه رهبر عالم تشیع حضرت امام خمینی و با سلام و درود بر شهیدان به خون خفته مکتب اسلام.

این سنت خداست در حق آنان که تبلیغ رسالت خدا به خلق می کنند و از خدا می ترسند و از هیچ کس جز خدا نمی ترسند و خدا برای حساب و مراقبت کار آنها به تنهایی کفایت می کند. خدا را شکر که توفیق نصیب این حقیر شده است تا به مبارزه با کفر و الحاد جهانی به جبهه های حق علیه باطل بروم و در این میان لازم دیدم که مطالبی را برای برادران و خواهران عزیز و گرامی بازگو نمایم. در این فکر بودم که چه بنویسم، به این نتیجه رسیدم که مطالبی را یادداشت نمایم که از اندرون قلبم برخیزد تا بر قلب های دیگری بنشیند. من با عشق به قرآن و اسلام و امام و با شناختی که به تعالیم اسلام داشتم، بر خود دیدم که تا این وظیفه و مسئولیت را به دوش گیرم و تا به تحقق نرسیدن حاکمیت الله از پای ننشینم و مسئولم در برابر خداوند تبارک و تعالی که رسالت اسلام را که نجات بخش انسان ها از قید و بند اسارت های شیطانی است، تحقق ببخشم و بر خود می بینم که از هیچ ترسی دریغ نورزم چون وظیفه الهی است و وظیفه الهی بر همه وجب ست.

برادران و خواهران، خداوند تبارک و تعالی چند امانت بزرگ را به ما سپرده است، یکی از آن امانت ها، انقلاب اسلامی ایران که با خون صدها هزار شهید و صدها هزار معلول بپا شده است تا نوید آزادی را به تمام مردم جهان داده، خصوصاً امت عزیزمان را از نظام ظلم و جور طاغوتی رهانیده و مقدمه حکومت جهانی اسلام به رهبری حضرت بقیه الله اعظم می باشد.

برادران و خواهران، این امانت گرانمایه را ارج بداریم و از این نعمت الهی خوب پاسداری نماییم. استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا تمام نیرو و توان خود را در جهت نابودی انقلاب اسلامی ایران دیده است و با حیله و نیرنگ هایی توسط ایادی داخلی و خارجی خود، انقلاب اسلامی را مورد هجوم قرار می دهد. با تبلیغات سیاسی و گاهی با محاصره اقتصادی و گاهی با حمله نظامی و گاهی با شهید نمودن مسئولین کشوری و .... تا شاید بتواند ضربه ای به انقلاب اسلامی ایران وارد نماید، اما کور خوانده است. انقلابی که با خون فحش و ناسزا ترجمه می کنند و پیام های وحدت آفرینان را وحدت شکن و تفرقه آفرین جلوه می دهند. به جهانیان از پیر تا جوانشان و از هر رنگ و هر نژادشان بگویید که ما برای حکومت کردن و ریاست دنیا قیام نکرده ایم تا حق محرومان را از حلقوم ظالمان و متکبران بیرون بکشیم و تا کاخ هایی را که از خون محرومان بنا شده است درهم بکوبیم. آمده ایم تا به چپاولگری و غارت گری استعماری و کمپانی های خارجی خاتمه بخشیم و تا حق و حقیقت را جایگزین باطل و عدل و داد را جایگزین ظلم سازیم. آمده ایم تا زنجیر را پره کنیم تا بندها را بگسلیم تا مرزها را برداریم و تا پرچم صلح و آزادی را بر فراز بام دنیا بالا ببریم. ما چه کنیم که تا ظالمان بر صفحه تاریخ هستند و تا صاحبان زر و زور دست در دست یکدیگر دارند، صلح جز در سایه جنگ و آزادی، جز در سایه شمشیر بدست نمی آید.

در خاتمه با خانواده خود صحبتی دارم، من می دانم که شما پدر و مادر متعهد به اسلام عزیز می باشید و می دانم شما از اینکه فرزندتان را که سال ها برایش زحمت کشیده بودید، در راه تنها دوست و یاور خود یعنی پروردگار بزرگ تقدیم داشته اید، بسی شادمان گشته و جشن خواهید گرفت و این افتخار بسیار بزرگ است و امیدوارم که خداوند این قربانی را از شما پدر و مادر بپذیرد و مرا مورد عفو و رحمت الهی خویش قرار دهد و اما تو ای مادر عزیزم، می دانم که شما برایم زحمت کشیده اید و اما یک پیام برایت دارم و آن این است که اگر نصفی از سرم را برایت آوردند، آن را بردار و بسوی دشمنان خدا و دین خدا پرتاب کن و بگویید که من فرزندی را که در راه خدا دادم، پس نخواهم گرفت و از شما برادران و خواهرانم انتظار دارم که در هر حال و همیشه یار و یاور و همراه ولایت فقیه و در این زمان امام عزیزمان خمینی بزرگ این فرزند پاک پیامبر باشید و اسلحه ای را که از دست من افتاد، شما بر دوش بگیرید و با دشمنان خدا پیکار کنید. برادران و خواهرانم، همیشه به نفع اسلام و مقام رهبری شعار دهید و در شعارهای تان مرگ بر آمریکا را یاد نکنید. وحدت کلمه را حفظ کنید و پیروی از رهبر قاطع را همیشه مد نظر داشته باشید و انقلاب اصیل و عظیم الهی را که جلوه ای از نهضت پر عظمت محمد رسول الله است را یاری دهید و دعا به جان امام زمان و امام امت را فراموش نکنید.

                                                                                                                            «والسلام علی من اتبع الهدی»

                                                                                                                                       «قاسم اصغریان»

************************************************


زندگی نامه

شهید «قاسم اصغریان»

نام پدر: رمضان‌علی

«شب عملیات به اتفاق هم در گردان موسی‌بن‌جعفر بودیم. ساعت ده شب، دستور حرکت از سوی فرمانده لشکر صادر شد. هوا بارانی و زمین باتلاقی بود. ما گروهان را از خاکریزهای نونی‌ شکل حرکت دادیم. من و «قاسم» به اتفاق چند تن از فرماندهان، از خاکریز اول گذشتیم و به سمت خاکریز عراقی رفتیم. دشمن با تمام تجهیزات، ما را مورد هدف قرار داد. بچه‌ها هم مثل برگ پاییز، روی زمین می‌افتادند. برای یک لحظه دیدم که او روی زمین افتاده است. بلافاصله کنارش نشستم. لحظه آخر فقط ندای یا «امام سجاد» را از زبانش شنیدم. بعد دیگر هیچ صدایی از او در نیامد. من به بی‌سیم‌چی و پیکش گفتم: نگذارید قاسم این‌جا بماند؛ او را به عقب انتقال دهید. بعد هم خودمان به سمت اهداف‌مان حرکت کردیم.»

به بهانه گل‌گفته‌های «نعمت علیپور»، گذری به تقویم زندگانی هم‌رزم دیرینش می‌زنیم؛ نورسیده‌ای برخاسته از طبیعت زیبای «کاسگرمحله» از توابع «پازوار» که همگام با هفتمین طلوع زمستان سال 1345، چونان آفتاب در تقدیر «رمضان‌علی و نجیبه» درخشید.

تحصیلات قاسم به پایه سوم راهنمایی ختم می‌شود.

او که به سبب مطالعه صحیفه سجادیه، هماره خود را به زیور خصائل نیک می‌آراست، در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در امور کشاورزی، کمک‌ حال‌شان. گذشته از‌آن، به دلیل خوش‌رویی و صداقت در گفتار و رفتار، نزد همگان از محبوبیت ویژه بهره داشت.

در بیان تقیدات دینی وی، همین بس که به واسطه تربیت و توجه خانواده، در ادای فرائض واجب و مستحب، اهتمامی وافر به خرج می‌داد و از انجام محرمات، امتناع می‌ورزید. با قرآن، این مصباح هدایت بشر نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت(ع)، پیوسته سعی در کسب کمال معنوی و سلوک معرفتی داشت.

هنگامی که زمزمه‌های انقلاب از گوشه و کنار شهر به گوش رسید، او که نوجوانی بیش نبود، هم‌نوا با دیگر تظاهرات‌کنندگان، خواستار براندازی حکمت جور شد.

با ظهور انقلاب و تشکیل بسیج، قاسم فعالیت‌هایش را در قالب برگزاری جلسات دینی، محافل قرآن و آموزش نظامی به جوانان تحقق بخشید.

آوردگاه عملیاتی مطلع‌الفجر در سال 1360، نخستین تجربه جنگی قاسم در کسوت تیربارچی به شمار می‌رود.

سال 1361 نیز، به عنوان مسئول دسته، راهی عملیات بیت‌المقدس شد.

هم‌زمان با آغاز پاسداری در 26/2/ 1362، در سمت فرمانده گروهان از گردان امام حسین(ع)، راهی مناطق نبرد شد.

عملیات‌های والفجر 4، 6 و بدر، از دیگر میادین حضور قاسم محسوب می‌شود.

او در 22/8/1364 در کسوت مربی آموزش در واحد بسیج بابلسر، خدمات ارزنده‌ای از خود ارائه نمود. دو ماه بعد نیز، مجدد به عنوان فرمانده گروهان، رهسپار جبهه نبرد با دشمن شد.

ناگفته نماند که قاسم یک‌بار در شلمچه آسیب دید و به بیمارستان قائم مشهد انتقال یافت.

دل‌جویی از خانواده‌های شهدا با هدف پاسداشت یاد و نام سربازان خلف وطن، و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، از جمله اقدامات قاسم در جبهه فرهنگی به شمار می‌رود.

و سرانجام، قاسم در 12/12/1365 با حضور در شلمچه، نامش را در طومار شهدای عملیات کربلا 5 جاودانه نگاشت و جسم مطهرش نیز سه ماه بعد،  با بدرقه همسرش «خدیجه زارع‌پور»، در گلستان شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.