نام پدر : علی جان
تاریخ تولد :1328/08/05
تاریخ شهادت : 1381/02/30
محل شهادت : بابلسر(منزل شخصی)

وصیت نامه

* وصیت نامه شهید محمدعلی علی پور*

 

«بسم الله الرحمن الرحیم»

«به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان»

بار خدایا تو شاهد باش همه آنچه را که تو به من دادی، در طبق اخلاص گذاشتم و برایت به ارمغان آورده ام. امیدوارم که توانسته باشم خشنودی تو و اولیاء تو را فراهم کرده باشم.

خدایا بار گناهانم زیاد و توشه ام اندک و شرمسار از روی تو می باشم. خداوندا بنده عاصی و شرمسارت را به بزرگواری ات بپذیر و مرا بیامرز. بارالها، عمری پر برکت و طولانی، بسان عمر خورشید، به امام بزرگ مان خمینی بت شکن عطا فرما و تا انقلاب جهانی حضرت مهدی علیه السلام، مؤید و منصورش نگه دار. خدایا بر قدرت و توان جسمی و فکری رزمندگان ما بیفزای تا بتوانند دشمن را قلع و قمع نمایند و پرچم اسلام را در سراسر عالم برافرازند. خداوندا، پیروزی رزمندگان ما در گرو امدادهای غیبی توست. بارالها، امدادهای غیبی خودت خصوصاً وجود شریف حضرت مهدی علیه السلام را بر سر رزمندگان ما نازل و مستدام بدار.

اینجانب، بعد از شهادتم، وصی خود را برادرم، حجت الاسلام شیخ حسین علی پور قرار می دهم و همسرم را به عنوان ناظر انتخاب کرده ام و امیدوارم آنچه خواست خداوند کریم است بر طبق شرع مبین اسلام به آن عمل گردد. و اینکه اعضای خانواده ام خصوصاً پدر و مادر خوب و مهربانم که سال های دراز و سخت مرا در آغوش پر مهر و محبت خود پروراندند و مرا بزرگ کرده اند. از خداوند بزرگ برایشان آمرزش می طلبم. امیدوارم که در دنیا روسفید و در پیشگاه خداوند سربلند باشند. همچنین به کلیه برادران خود آقا محمدعلی، آقا حسین علی و آقا رمضان تشکر می کنم و سعادت و موفقیت آنان را از خداوند رحمان مسئلت دارم و امیدوارم که ادامه دهنده راه شهدا و خط سرخ رهبری (امام امت) و افشاگر هر چه ضد انقلاب و مستکبرین و منافق صفتان باشند. امید است خداوند شما را مورد لطف و مرحمت خویش قرار دهد. همچنین از خواهرم حکیمه خانم نهایت تشکر را می نمایم و از خداوند جل جلاله برای او و فرزندانش سعادت و سلامت آرزو می کنم و انشاءالله که پیام رسان خون شهدا به گوش مردم خفته باشد. همچنین به همسرم و فرزندانم زهرا، مرضیه، ملیحه، قاسم و علی سلام گرم می رسانم و از اینکه نتوانستم در زندگی برایشان خدمتگزار و پدری خوب باشم، مرا عفو نمایید. به هر حال فراز و نشیب روزگار گاهی اوقات عرصه زندگی را بر انسان تنگ می کند و شاید آزمایش خداوندی باشد و یا اینکه کوتاهی ما سبب گردد. در هر حال امیدوارم که فرزندانم در آغوش گرم مادر و محبت او که امروز هم تحمل سختی های زندگی و هم عاطفه و محبت مادری بر دوش او نهاده شده، بزرگ شوند و آنچنان مقاوم و پر صلابت باشند که هیچ گاه احساس نکنند نبودن یا نداشتن پدر آنها را از هدف باز دارد. در نهایت امیدوارم همسرم مرا ببخشد و از خداوند بزرگ برایم طلب آمرزش کند. انشاءالله که خداوند به شما اجری بزرگ و توفیق خدمت به اسلام و انقلاب و خط سرخ رهبری عنایت فرماید و همچنان بسان حضرت زینب سلام الله علیها پیام رسان خون شهدا و انقلاب سرخ حسینی باشید. در پایان صورت فرزندانم را می بوسم و از آنها می خواهم هدفی را که پدرشان دنبال کرده، همان هدف را طی کنند و هیچ گاه از رهبری امام امت، خمینی بزرگ و قائم مقام رهبری حضرت آیت الله منتظری جدا و منفعل نشوند. هر که از اسلام و امام و انقلاب و خط رهبری جدا گشت، خسران ابدی نصیب او خواهد شد. به کلیه دوستان خصوصاً برادران انجمن اسلامی محل و گروه مقاومت سلام می رسانم و از خداوند بزرگ برایشان شهادت و خوشبختی آرزو می کنم و از آنها می خواهم در حفظ و حراست محله کوشا باشند و مسئولیت خطیری که انقلاب بر دوش آنها نهاده با کوشش و جدیت خود انجام وظیفه نمایند و از کلیه دوستان و آشنایان، برادران اکبر فرجی، اصغر فرجی، یدالله فرجی، خانواده احمد یاسر و خانواده شهید نورالله فرجی و قاسم علی فرجی و خانواده همه آنان و مادر زنم، سلام می رسانم و از خداوند بزرگ برایشان طلب سعادت و خوشبختی آرزو می کنم. امیدوارم که بدی های مرا ببخشند. به کلیه دوستان و آشنایان، خصوصاً برادران، محمد ابراهیمی و ابراهیم ابراهیمی سلام می رسانم و امیدوارم که خداوند به آنها توفیق خیر و موفقیت کامل عنایت فرماید.

در ضمن امکانات منزل و خانه سرا طبق موازین شرع اسلام بین فرزندانم تقسیم گردد و 2 باب مغازه که در جلوی حیات شهرام واقع می شود، به دو فرزند ذکورم قاسم و علی تقسیم شود.

و مبلغ 5000 تومان به آقای نادر فرجی بدهکارم و مبلغ 8200 تومان به آقای محمود آقاسی بدهکارم و مبلغ 1381.5 تومان به عنوان قسط ماهانه به آقای نصرت باید تا پایان بدهکاریم پرداخت نمایم.

دیگر وصیت من این است، اگر توفیق شهادت یافتم، مرا در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم(ع) دفن نمایید و روزهای جمعه بر گرد مزار شهدا جمع شوید و برایم قرآن و نوحه سرایی نمایید و در تشییع جنازه من (منافق، کمونیست، بی نماز) و اشخاص بی تفاوت و ضد انقلاب شرکت نکنند و من هم هیچ وقت راضی نیستم و در مراسم هفت و مراسم های دیگر از حاج آقا سلیمانی دعوت نمایید تا برایم سخنرانی نماید. همچنین از برادر قلی تبار هم دعوت نمایید برایم مداحی کند.

و سفارش من به امت حزب الله و ایثارگر این است، نماز جمعه و نماز جاعت را پر کنند که بقول امام دشمن از وحدت شما میترسد. خداوند به امام ما عمری طولانی و سلامتی کامل عطا فرماید و به رزمندگان ما فتح و پیروزی عطا فرماید و به شهدای ما درجات عالی عنایت فرماید و به خدمتگزاران به اسلام و انقلاب پاداش بزرگ و اجری دنیوی و اخروی عنایت کند.

7000 هزار تومان بابت ثبت احوال سند زمین به ثبت احوال پرداخت کردم و فیش بانکی دریافت نمودم و هنوز سند به من واگذار نشده است.

«والسلام علی عبادالله الصالحین»

«تاریخ 2/10/1364 مصادف با 10/4/1406 ربیع الثانی»

«محمدعلی علی پور»

*******************************************************

 

 


زندگی نامه

شهید «محمدعلی علیپور»

نام پدر: علیجان

همگام با طلوع پنجمین پگاه آبان 1328، در روستای «کاله» از توابع بابلسر، چونان آفتاب در تقدیر «علیجان و خورشید» درخشید.

به دلیل مهاجرت خانواده به بابلسر، دوره ابتدائی «محمدعلی» در واحد نهضت این شهر سپری شد. اگرچه، او در حین حضور در جبهه نبرد، مقطع راهنمایی را در مدرسه ایثارگران بابلسر از سر گذراند.

به استناد گفته‌های خواهرش «حکیمه»، «محمدعلی تا جایی که در توان داشت، به پدر و مادرمان خدمت می‌کرد. تا جایی که در زمان بیماری‌ آن‌ها، تا صبح بر بالین‌شان می‌نشست. هر چه به او می‌گفتم: کمی استراحت کن! می‌گفت: تا آن‌جا که از دستم بر بیاید، برای‌شان کوتاهی نمی‌کنم.»

زمزمه‌های انقلاب که در شهر پیچید، محمدعلی نیز هم‌صدا با دیگر تظاهرات‌کنندگان، ندای آزادی سر داد و خواستار براندازی حکومت جور شد.

با پیروزی انقلاب و تشکیل بسیج، فعالیت‌هایش را در راستای حراست از دستاوردهای انقلاب تحقق بخشید.

علاوه بر آن، به عنوان یکی از اعضای شورای محل، نقش موثری در عمران و آبادی روستا داشت.

او در 30/10/1364 با حضور در واحد تدارکات، راهی مناطق نبرد شد.

محمدعلی در همین سال 1364، طی شرکت در عملیات غرورآفرین والفجر 8، دچار عارضه شیمیائی شد.

او در سال 1368، جهت دفاع از وطن، در جبهه‌ها حضور یافت.

«حسین واحدیان» از هم‌رزم دیرین خود چنین می‌گوید: «طرح انصارالحسین در دوران دفاع مقدس، کار رسیدگی به خانواده‌های رزمندگان و ایثارگران را به عهده داشت. او در آن روزها، از اولین کسانی بود که در جمع‌آوری خوراک و لباس و دیگر نیازها پیش‌قدم شد. گذشته از آن، علی‌رغم شدت بیماری و جراحت حنجره، همچنان در فعالیت‌های پایگاه بسیج، مشغول خدمت بود. حتی در یکی از جلسات، عهده‌دار مسئول تدارکات شد. روحیه‌اش خیلی در بچه‌ها تاثیرگذار بود.»

و اما گذری به تقیدات دینی محمدعلی در کلام برادرش «احمد»؛ «همیشه ما را به شرکت در نماز جمعه و جماعت دعوت می‌کرد. سفارشش به جوانان نیز، این بود که قرآن را به فراموشی نسپارند و مساجد را ترک نکنند و از یاد خدا غافل نباشند. حتی در زمان بیماری‌اش، با وجود ممنوعیت پزشک، در ماه رمضان روزه می‌گرفت. او تا آخرین لحظه زندگی‌اش هم، نمازش ترک نشد.»

و سرانجام، محمدعلی در اردیبهشت 1381 به دلیل عارضه شیمیائی به فیض عظیم شهادت نائل آمد. پیکر پاکش نیز با بدرقه همسرش «سکینه فرجی» و یادگارانش «زهرا، مرضیه، علی، ملیحه، قاسم، مقداد، محمدحسین و محمدحسن»، در گلزار شهدای «امام‌زاده ابراهیم» بابلسر آرام گرفت.