نام پدر : علیرضا
تاریخ تولد :1341/01/03
تاریخ شهادت : 1364/11/27
محل شهادت : اروندرود

زندگی نامه

شهيد« محمدتقي عظيمي»

نام پدر: عليرضا

بهار سال 1341 به سومين روز از تقويم رسيده بود كه طليعه حضورش طراوت تازه‌اي به زندگي «عليرضا و كلثوم» بخشيد.

دوران ابتدائی «محمدتقي» در دبستان «ابوذر»[1] زادگاهش «گلوگاه» سپري شد. سپس در مقطع راهنمایی، بنا به دلايلي ترك تحصيل کرد.

 در اوصاف اخلاقی او، همین بس که در خوش‌روئی و ملاطفت در رفتار با دیگران، زبانزد بود. در برابر والدین نیز، ادب و تواضع خاصی داشت و در همه‌حال، مطیع‌شان بود.

 او که پرورش‌یافته تربیت دینی بود، هماره در ادای فرائض واجب و مستحب، اهتمامی وافر داشت. با قرآن، این مصحف روح‌بخش نیز، مأنوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا.

محمدتقی به سبب شرکت در تظاهرات ضد طاغوت و محافل سیاسی و دینی در روزهای قبل از انقلاب، به مدت شش ماه در زندان ساواک به سر برد.

با ظهور انقلاب و تشکیل بسیج، فعالیت‌هایش را در راستای تحقق دستاوردهای این نهضت اسلامی از سر گرفت.

او هم‌زمان با آغاز تحرکات منافقین در جنگل‌های شمال، جهت مبارزه با این عناصر، در غائله 6 بهمن آمل حضور یافت.

او در گروهی تحت عنوان «سیاه‌جامگان» که به نبرد با منافقين در سطح شهر گلوگاه می پرداختند، از عناصر اصلي محسوب مي‌شد.

محمدتقی در 16 آذر 1359، اولین تجربه حضور خود را در مریوان، در کسوت تک‌تیرانداز از سر گذراند. سپس در 17 فروردین 1360، به عنوان مسئول قله، دوباره راهی مریوان شد.

هم‌زمان با پوشیدن جامه پاسداری در 20 شهریور1360 ، در سمت فرماندهی گروهان در مریوان به ادای تکلیف پرداخت.

او در کسوت آرپی‌جی‌زن و معاون گردان لشکر پیاده 25 کربلا نیز، خدمات ارزنده‌ای از خود ارائه نمود.

آوردگاه عملیاتی بدر، از دیگر میادین حضور محمدتقی به شمار می‌رود که منجر به جراحت وی و بستری‌ شدنش در بیمارستان امام‌خمینی تبریز شد.

این فرزند خلف وطن كه جبهه را دانشگاه انسان‌سازي مي‌دانست، روزهاي متمادي و مستمر، در مناطق نبرد به سر مي‌برد.

بنا به استناد هم‌رزمانش، «تمام بچه‌ها، به‌خصوص رزمندگان گردان امام حسين(ع) كه وي سِمَت معاونت آن را به عهده داشت، به او علاقمند بودند. او به دلیل اخلاص در عمل، دقت، مسئولیت‌پذیری و اخلاق مدیریتی، همواره مورد تحسین مافوق خود بود. او فقط یک مدیر نظامی نبود، بلکه در رفع مشکلات نیروهایش می‌کوشید. هرگز خود را فرمانده نمی‌دانست و رفتار پدرانه‌ای با بسیجیان داشت.»

از فعاليت‌هاي فرهنگي پشت جبههمحمدتقی، مي‌توان به دل‌جوئی از خانواده‌های شهدا، عیادت از مجروحان، تشويق مردم جهت پشتيباني جنگ، جذب و سازماندهي نيروهاي بسيجي اشاره كرد.

و سرانجام، او در 27 بهمن 1364، با حضور در عمليات افتخارآميز والفجر 8 در اروند، به مقام شامخ شهادت دست یافت. پیکر پاکش نیز با بدرقه همسرش «نسیبه عظیمی» و تنها یادگارش «هاشم»، در بوستان شهداي «سفيدچاه» آرام گرفت.

و اما روایتی از «رمضان‌علی بابایی» از هم‌رزم دیرینش؛ «همیشه آماده پذیرفتن خطرناک‌ترین نقطه برای نبرد با دشمن بود. در عملیات والفجر 8 از طرف فرمانده لشکر 25 کربلا مأمور شده بود که قبل از عملیات به عقبه دشمن برود تا ماشین جنگی آنان را منهدم کند تا آتش دشمن کمتر به رزمندگان آسیب برساند. او هم با اکیپ خود در قلب دشمن نفوذ کرد؛ اما مورد محاصره قرار گرفت. زمانی که اجسادشان را کشف کردند، دست‌شان بسته بود. آن‌ها تا آخرین نفس جنگیدند و تسلیم نشدند.»



[1] . مازيار سابق.

 


وصیت نامه

*وصیت نامه شهید محمدتقی عظیمی*

 

«یا اباعبدالله انی سلم و لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الی یوم القیامه»

ای ابا عبدالله! من آشتی هستم با کسی که با شما آشتی هست و در ستیزم با آنکه با شما بجنگد تا روز رستاخیز.

درود و سلام بی پایان بر آخرین پیام آور اسلام حضرت محمد (ص) و درود بر مهدی موعود (عج) و نایب به حق و راستینش امام امت. همه ما می دانیم مرگ برای همه هست و هیچ جنبده ای نمی تواند از چنگال مرگ فرار کند و بالاخره یک روزی او را به گورستان می سپارند.

دنیا سرای گذر است نه سرای ماندن. علی (ع)

عزیزانم! من هم مانند کسانی هستم که جان خود را تسلیم پروردگار خویش کردند و عمر من نیز تا روزی بود که تیر مرگ به سراغ من آمد و تیر مرگ به طرف همه پرتاب خواهد شد. یکی امروز، دیگری فردا و همین طور تا زمانی که همه در محشر جمع شوند.

پس از شما می خواهم در مرگ من و پس از آن خودتان را ناراحت نکرده، برایم دعای خیر کنید و از خدا بخواهید که مرا بیامرزد و تحمل از دست دادن من برایتان ناگوار نباشد. چرا که عده ی زیادی بودند از صدر اسلام و هستند کسانی که چندین فرزند را فدای اسلام و قرآن کردند.

وقتی مصیبت مرگ من بر شما ناگوار باشد به کربلا بنگرید که زینب (س) چگونه مرگ برادرش حسین (ع) و ... را و مصایب زیادی که بر او رو آورد به دوش خود کشید و تحمل کرد. بنگرید به لحظه ای که حسین (ع) بر بدن اکبرش (ع) می گریست و به یاد عاشورا بگریید و اشک بریزید.

خداوند از شما راضی باشد. انشاالله. در انقلاب حرکت بخصوصی نداشتم، جز آنچه که بر دوشم بود و می توانستم انجام دادم، کاری جز آنچه را که بر من تکلیف شده بود کردم و به جبهه آمدم. جنگیدنم انشا ا... برای شخص یا افراد بخصوصی نبود و انشاا... خداوند از من بپذیرد و نام مرا در لیست سربازان امام زمان (عج) به عنوان یک سرباز کوچک ثبت نماید انشا ا.. . جهاد همانند احکام دیگر در زمانی معین بر افراد واجب می شود. جهاد یکی از فروعات دین است مانند نماز، نماز را خداوند پنج وقت معین در بیست و چهار ساعت قرار داده و واجب نموده- صبح، ظهر، عصر و مغرب و عشا، روزه را در دوازده ماه، سال، یک ماه آن هم در ماه مبارک رمضان واجب کرده و ... تا می رسد به جهاد که یکی دیگر از فروع دین ما است که در چنین وقتی با دستور ولی فقیه رهبر انقلاب که دستور فرمودند متجاوزان را بیرون کنید.

باید برای جهاد، شال همت به کمر بسته با دشمن مبارزه کنید. سرپیچی از جهاد، سرپیچی از فرمان خداوند است. خداوند برای جهاد وقت معین و مکانی مشخص نکرده و آن هم که در بالا ذکر کردم جهاد زمان مشخص نکرده و آن هم که در بالا ذکر کردم جهاد زمان مشخص ندارد منظور اینکه هر وقت احساس شد خطر اسلام را تهدید می کند تکلیف هست بر هر فرد مسلمانی که دفع خطر نماید تا از دیگری ساقط شود، امام در مورد این جنگ فرمودند: رفتن به جبهه واجب کفایی است و زمانی که سران سپاه و سران ارتش تشخیص دادند که جبهه احتیاج به نیرو دارد جوانان باید بروند و جبهه ها را پر کنند.

در اینجا بر هر فرد مسلمانی واجب می شود برود و جبهه را پر کند حالا هر مشکلاتی می خواهد داشته باشد مگر خداوند هیچ عذری را در بجا نیاوردن نماز می پذیرد؟ یکی بگوید طاقت گرما را ندارم، دیگری بگوید طاقت سرما را ندارم، یکی بگوید پدرم در بیمارستان است، یکی بگوید مادرم مرده، یکی بگوید اگر بیایم خانواده ام گرسنه می شود و امثال اینها نباید مانع آن شود که کسی ترک جهاد کند تا زمانی که همان فرماندهان و ... بگویند نیرو به حد کفایت در جبهه هست در این صورت از همه ساقط می شود.

باید به هر وضعی که هست از آن دفاع کنیم و چون کوهی استوار مانع رسیدن دست شیاطین به اسلام باشیم.

اما را تنها نگذارید. انقلاب را حفظ کنید، سرمایه گذاری از جان بکنید، خودتان را آماده بکنید برای دست و پنجه نرم کردن با مشکلات بیشتر در مسیر انقلاب.

« اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین الذین بذلوا مهجم دون الحسین علیه السلام».

خدایا! روزی گردان مرا شفاعت را در روزی که بر تو وارد شوم و مقرر فرما برای من سابقه نیکی در پیشگاه خودت با حسین (ع) و اصحاب حسین (ع) آن اصحابی که فدا کردن جانهای خود را در رکاب حضرت امام حسین (ع).

 

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار     رزمندگان اسلام پیروزشان بگردان