1-    پدر جان !.... می دانی که من شهید شده ام و شهیدان هم زنده  هستند .
2-    خوشا به حال تو پدر که اجر تو بیش از یک شهید است چون شهید ثواب اینکه فقط در راه خدا است می برد اما پدر تو توانستی فرزندت را در راه خدا بدهی و شهیدی به این جامعه اسلامی تحویل دهی .
3-    مادر جان !... خداوند بزرگ است پس به خدا پناه می بریم و هرچه که او می خواهد همان است زنده ماندن و مردن و شهید شدن هر کدام یک حکمتی دارد که حساب و کتابش در دست خداست .
4-    ...شهادت چیز خوبی است که نصیب هر کسی نمی شود .
5-    برادر عزیز من !  امیدوارم راه من و سایر شهیدان را ادامه دهید .
6-    ای خواهران عزیزم !  زینب وارحرکت کنید و حجاب هایتان  را خوب رعایت کنید که این حجاب شماست که قلب منافقان را از طپش انداخته است .
7-    اگر شهید شدم دستانم را از تابوت بیرون بگذارید تا مردم ببینند همراه خود چیزی نمی برم چشمانم را باز بگذارید که بدانند کورکورانه شهید نشده اند .

«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»

الف)تولد و کودکی :

1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

سلیمان عسگری تمیجانی

2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:

29/10/1344،روستای امام زمین، خرم آباد (تنکابن)

3- نام و شغل پدر :

علی اصغر، کشاورز

4- نام و شغل مادر:

سیما جعفری، خانه دار

5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:

ده فرزند، فرزند دوم

6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی :

از نظر مالی در خانواده متوسط به دنیا آمده بود. پایبند به نماز و روزه بود و  اهل نماز شب و خواندن قرآن و شرکت در عزاداری امام حسین.

7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب ،کلاس قرآن ،حوزه علمیه – نام فرد آموزش دهنده ): ـــــــــــ

8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود): ـــــــــــ

ب)تحصیلات:

1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان :

باقر العلوم ، تنکابن

2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی :

مدرسه روستای لتاک شهرستان تنکابن

3- نام مدرسه ، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان : ـــــــــــ

4- تحصیلات دانشگاهی ، رشته و نام دانشگاه : ـــــــــــ

5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟،چه کاری و چه مدت :

بعد از مدرسه در کار کشاورزی به خانواده کمک می کرد.

6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل :

تا دوم راهنمایی تحصیل کرد و دیگر ادامه نداد.

پ)سربازی :

1- خدمت سربازی :

انجام داد.

2- یگان اعزام کننده :

سپاه

3- سال اعزام و محل آموزش سربازی :

13/8/62- سنندج،

ت ) ازدواج :

1-وضعیت تاهل :

مجرد

2- نام همسر و تاریخ ازدواج : ـــــــــــ

3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ـــــــــــ

4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):

با پدر و مادرش مهربان بود و همیشه تا حد جان به آنها احترام می گذاشت و کمک حال آنها در کار کشاورزی بود. رابطه اش با خواهران و برادرانش بسیار محترمانه و خوب بود، با حجب و حیا بود، متواضع و فروتن.

ث)شغل شهید :

1- شغل رسمی و شغل فرعی :

ـــــــــــ  ،مکانیک ماشین های سبک

2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت : ـــــــــــ  ،آزاد

3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ـــــــــــ

 

 

ج) فعالیت های انقلابی :

1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند : ـــــــــــ

2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد ، خانواده یا گروه اشاره دارد : ـــــــــــ

3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی : ـــــــــــ

4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه :

اوایل تشکیل بسیج در محل عضو فعال بسیج بود، کارهای تبلیغاتی انجام می دادند مثلا پوستر عکس امام را در محل و مسجد پخش می کردند، شرکت در راهپیمایی به شورای پایگاه

5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت ، با بیان اتفاق آورده شود : ـــــــــــ

ح) سوابق جبهه :

1- حضور در جبهه :

در جبهه حضور داشت.

2- تعداد تاریخ محل اعزام ها ، یگان اعزام کننده ، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد :

13/8/62 الی 6/11/63 با عضویت سرباز در کردستان- سقز حضور داشت.

3- مجموع مدت حضور در جبهه : ـــــــــــ

4- مسئولیت در جبهه :

سرباز (خدمه چی دوشکا)

5- دفعات ، مکان و نحوه ی مجروح شدن : ـــــــــــ

6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد : ـــــــــــ

7- مکان ، زمان ، عملیات و نحوه ی شهادت :

در سقز، 6/11/63، بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید.

8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری :

دو هفته بعد از شهادت در سال 63 در  امامزاده سیدابراهیم روستای هراتبر شهرستان تنکابن دفن گردید.

 

 

ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:

1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره ، ویژگی های شهید ( توجه : حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد .)

برادر شهید- داود- می گوید: برادرم هر وقت می خواست به مرخصی بیاید می گفت: از قبل به من بگویید که زمان کار کشاورزی و دروی محصول کی هست تا من بیایم، یک بار من به شوخی به ایشان زنگ زدم و گفتم برای دروی محصول برنج بیا، ایشان مرخصی گرفتند و آمدند و دیدند از زراعت خبری نیست و به شدت ناراحت شدندو گفتند: من می خواستم زمانی بیایم که به شما کمک کنم. به او گفتم همیشه که قرار نیست هر وقت می آیی کار کنی یکبار هم استراحت کن و این آخرین مرحله ی آمدن او به مرخصی بود و بعد از آن به شهادت رسید.

 

اسکن وصيتنامه در قسمت تصاوير موجود مي باشد