شهيد عقيل عباس مُفرد
فرزند: عباس
اگرچه نامش «عقيل» بود، امّا اغلب «مهدي» صدايش ميزدند. نو رسيدهاي كه در سال 1328 با قدومش كاشانه «عباس و صغري» را گرمايي دگر بخشيد.
روزهاي ابتدايي تحصيلي عقيل در دبستان زادگاهش، «سرخاني»، در گيلان گذشت. سپس با پايان تحصيلات متوسطه، موفق به اَخذ ليسانس بهداشت صنعت در تهران شد. با گفته هاي «حسن فرخفر»، فصل انقلاب زندگي همرزم ديريناش را مرور ميكنيم:
«ار مُهره هاي اصيل انقلاب بود و جهت ترغيب و تهييج جوانان نسبت به حضور در راهپيماييها در مسجد شرخاني تلاش فراواني داشت. علاوه بر آن به نوارهاي سخنراني امام، رسيده از نجف گوش ميداد و به توزيع آن ميپرداخت. به نشريه هاي انقلابي صادره از قم هم دسترسي داشت.»
اين مبارز آگاه با تشكيل بسيج و كميته، نيروهاي جوان را در اين راستا سازماندهي كرد. مدّتي بعد نيز به عنوان اوّلين شهردار رامسر پس از انقلاب، منصوب شد. آقاي فرّخ فر در ادامه نقل ميكند:
«زماني كه او شهردار بود، آب رامسر از «آسيابسر» تأمين ميشد. مردم اين منطقه با تحريك گروهكها اعتصاب كرده بودند، به همين دليل چند روز آب رامسر قطع بود. از آنجا كه منافقين، در پي ايجاد آتش نفاق در آن منطقه بودند، عقيل عبّاس مفرد با تدبير خاص، غائله را پايان داد. او همزمان هم آب آسيابسر را تأمين كرد، هم آب رامسر كه نشان از صبر و قدرت تصميمگيري بالاي او داشت.»
عقيل عليرغم اشتياق به حضور در جبهه، به دليل شرايط شغلي، از شركت در جنگ بازماند؛ امّا به واسطه مأموريت كاري، به عنوان شهردار و بخشدار، جهت بازديد از جنوب كشور، راهي اين منطقه شد.
به استناد گفته هاي پدر:
«وقتي نماز ميخواند، دستانش را بلند ميكرد و دعا مينمود كه خدايا! شهادت را نصيبم كن. ميگفتم: پسرم! مگر شهادت چيست؟ ميگفت: پدر! تو نميداني كه چه قدر شيرين است!!»
اين شهيد گرانقدر، عاقبت در 26/4/1361 در روستاي سرخاني، توسط عناصر ضدّ انقلاب به درجه والاي شهادت نائل آمد. پيكر مطهّرش نيز با وداع همسرش، «فرح اَسديان» و دو يادگاران او، «حُرّيه و حسين»، در گلزار شهداي «سَلمِل» از توابع جواهرده آرام گرفت.