نام پدر : نصرالله
تاریخ تولد :1343/06/10
تاریخ شهادت : 1367/02/22
محل شهادت : ماووت

وصیت نامه

آدمی  عاشق خدا ، خریدار رنج در راه حق تعالی است و مشکلاتی موجب ضعف ، و جدایی رازو نیاز با معشوق نخواهد شد .
ای ناظر همه ی عالم ! می خواهم توبه کنم . آرزو دارم در کنار فرامین تو ، با تو صحبت کنم .  بارالها  ! تو از دل ها خبر داری  می خواهم سر بر آستان حسین ( ع ) بگذارم . مرا عاشق خود کن . دستم را به دامان حسین ( ع ) برسان و توفیق توبه و شناخت ذات کبریایی خودت را به من عنایت فرما .
ای خدا ! به ذات کبریایی تو قسم ! کمکم کن تا تو را بشناسم . ای خدا ! توفیق بده تا فقط تو را بپرستم . توفیق بده تا در برابر تو خاضع و خاشع باشم .

زندگی نامه

روحانی شهید: علی عزیزی فرزند: نصرالله
استان: مازندران شهرستان: آمل
تولد: 1443-شهید محله آمل شهادت: 26/ 2/1367- ماووت عراق
عشقبازی چیست؟ سر در پای جانان باختن با سراندر کوی دلبرعشق نتوان باختن
آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن
«عبدالله» نام با مسمایی شد برای این شهید عزیز؛ عبدالله عزیزی را می گویم. در شهید محله آمل، سال 1343 و در ميان خانواده ای ولایی، پای به عرصه وجود نهاد. شش سالش که شد راهی مدرسه اش کردند. دبستان تقوی سنگ بنای «تقوی» این جوان شهید را شکل داد. دوران  راهنمایی را در مدرسه شهید «سقا علیزاده» و برای تحصیل در مقطع متوسطه هم دبيرستان «ابن سینا» افتخار میزبانی اش را داشت. 
دوران تحصیل با اتمام مقطع متوسطه متفاوت شد. علی گم کرده ای داشت از جنس معنویت و عرفان؛ پس راهی مسجد هاشمی شد تا کبوتر جانش در فضای متبرک علوم دین جان دوباره ای بیابد.
جذبه مسائل مذهبی، کتب و نوارهای شهید مطهری -رحمه الله علیه- و هر آن چه که بوی دین می داد شامه این جوان را مدهوش خود می کرد. 
سرود لبانش قرائت قرآن و موسیقی موردعلاقه اش شنیدن کتب خدا بود. با وضو مأنوس بود؛ چرا که عالم را محضر دوست می دید که طهارت شرط ادب در چنین محضری بود. همدمش مسجد بود و خدا رفیق و یار نمازش. 
خوشا آنان که الله یارشان بی به حمد و قل هو الله کارشان بی
     خوشا آنان که دائم در نمازند بهشت جاودان مأوایشان بی
خوراک روحش آیات قرآن و روایات اهل بیت -علیهم السلام- بود و با دستان باز آن را به هر آغوش بازی هدیه می کرد. 
چه خستگی ها که از مادر با تلاوت قرآن و روایت حدیث زدود. قرآن را برای زنده ها می دید نه مجالس ختم مردگان!
در کرمانشاه رفت و در واحد امور قضایی خدمت کرد. اما آن جا را در حد و اندازه خود نمی دید. اصرار کرد تا به خط مقدم برود. او می خواست به اول خط برسد؛ پس باید از اول خط شروع می کرد.
26 اردیبهشت 1367 بهاری بود که در بهاری دیگر آمیخت. بهار عروج عبدالله از راه رسیده بود و این گل خوش عطر الهی به نوز معرفت و گرمای ایمان شکفت؛ اما در خون!
«روحش شاد و راهش پررهرو باد»
 

وصیت نامه

اسکن وصیتنامه درقسمت تصاویرموجودمی باشد