نام پدر : جان علی
تاریخ تولد :1345/06/04
تاریخ شهادت : 1367/03/04
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

                             * وصیت نامه شهید عین الله عرب میستانی*

 

                                                                 بسمه تعالی

((بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان))

«والذین قتلوا فی سبیل الله فلن یقتل اعمالهم»

((کسانی که در راه خدا کشته شده اند، هرگز اعمالشان گم نخواهد شد.))

خوشا عشقی که معشوقش حسین است               خوشا جانی که جانانش حسین است

خوشا دردی که درمانش حسین است                 خوشا راهی که پایانش حسیـن است

چـه صحرایی است این وادی عشــق                  که تنها مرد میدانش حسیــن است

سلام بر حسین(ع) سلام بر یاران وفادار امام حسین(ع) مردانی که در آن شرایط حساس و پر از ظلم و فساد در سر دو راهی قرار گرفته بودند، که راه صراط المستقیم را انتخاب کردند. مردانی که با جانفشانی خود درخت اسلام را زنده نگه داشتند. خدایا تو را به آن عظمتت قسم می دهم که همه ما را در راهی که آن عزیزان رفتند و شهدای عزیز ما رفتند هدایت بفرما.

با درود و سلام بر صاحب عصر و زمان منجی عالم بشریت حضرت ختمی مرتبت امام زمان مهدی موعود(عج) که پرچمدار جبهه های ماست. خدایا هر چه سریعتر ظهورش را به یاران واقعی آن حضرت نزدیکتر بگردان.

با درود و سلام بر بنیانگذار جمهوری اسلامی، نایب بر حقش حضرت امام خمینی رهبر عظیم الشأن انقلاب که همه ما را بعد از سال ها از اسارت ظلم شاهنشاهی نجات داده و به سوی نور خداوندی هدایت کرد.

سلام بر شهیدان، آنهایی که بهترین سرمایه خود را در راه معبود خود نثار کردند و به آرزویشان رسیدند و سرافراز شدند. خدایا ما را چه رسد که بخواهیم در وصف این عزیزان قلم بر دست گیریم و جمله ای بنویسیم. خدایا تو را به خون بنا حق ریخته این شهیدان قسمت می دهم ما را مدیون این دلاوران یاران واقعی سیدالشهدا قرار نده.

خدایا هم اکنون که دارم این وصیت نامه را می نویسم، نمی دانم چه بگویم، می ترسم چیزی را که می گویم خلاف آن را خودم عمل کنم. خدایا باز هم می گویم ما را مدیون این شهدا قرار مده، در آخر چند کلمه ای به پدر و مادر عزیزم که می دانم خیلی آنها را ناراحت کردم و حق فرزندی را در حق آنها ادا نکردم، بنویسم. پدر و مادر عزیزم، امیدوارم که شما مرا حلال کنید و امیدوارم که در روز جزا شما را در بهشت برین دیدار کنم. مادر عزیز، خیلی برایمان زحمت کشیدی و خیلی بر گردنم حق داری امیدوارم که مرا حلال کنی، مرا ببخش مادر عزیز.

و همسر مهربان، امیدوارم که این مدت کوتاه که با هم زندگی کردیم، از من راضی باشی و می دانم خیلی تو را ناراحت کردم ولی چاره چه بود، وقت جنگ است ما باید یک یک مان فدای این انقلاب و اسلام شویم. همسرم، اگر خداوند شهادت را نصیبم کرد، هرگز ناراحت نباشی و به زندگی خودت ادامه بده و سفارشی که در مورد کمیل و فاطمه دارم این است که آنها را درست تربیت کنی و به راه اسلام بیاوری و کمیل را انشاءالله که بزرگ شد به حوزه بفرست و فاطمه را هم زینب وار در دامن خودت تربیت کن. امیدوارم که همیشه پیروز و موفق باشید.

در آخر چند کلمه به برادران، اگر شهید شدم اسلحه مرا که افتاده است، اگر برایتان امکان دارد بردارید و بر قلب دشمن زبون یورش برید، چون اعمال هر کس را خداوند به خود او می دهد و راه انبیا و اولیا را بپیماید. در آخر از تمام دوستانی که حقی بر گردنم دارند، می خواهم که از برادرم حبیب الله بگیرند که روز قیامت آسوده خاطر باشم و از همه شما طلب بخشش می خواهم امیدوارم که اگر بدی کردم مرا ببخشید.

وصی من برادرم، حبیب الله است. به امید آن روز که دنیا پر از عدل و داد شود.

«والسلام»

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

«عین الله عرب میستانی، 3/8/1366»

*************************************************

 

 

 


زندگی نامه

شهيد «عين ­الله عرب ميستاني»

نام پدر: جان‌علي

شهريور 1345 به چهارمين طلوع خود رسيده بود كه صداي گريه­اش در كاشانه «جان­علي و سلطان» طنين­انداز شد؛ نورسيده­اي برخاسته از طبيعت زيباي «عزيزآباد» از توابع «گيل‌خواران».

به سبب مهاجرت خانواده، دوره ابتدائي «عين­الله» در روستاي «ازنو» در بابلسر سپري شد. او با اتمام پايه اول راهنمايي در مدرسه «انقلاب اسلامي» بابلسر، راهی مناطق نبرد شد. از این‌رو، پايه دوم و سوم اين مقطع را در حين جهاد در جبهه، به پایان رساند.

در بیان خلق‌وخوی او، همین بس که به نماز اول وقت بسیار اهمیت می‌داد. در مراسم دعای کمیل و ندبه حاضر می‌شد. با قرآن الفتی داشت و اهل مسجد بود.

برادرش «حبیب‌الله» می‌گوید: «همیشه به من می‌گفت: با من بیا به مسجد برویم. می‌گفتم: هنوز به سن تکلیف نرسیدم. اما او می‌گفت: از همین الان به مسجد رفتن عادت کن.» 

عین‌الله در پانزده سالگي راهی منطقه كردستان شد و دوشادوش ديگر برادران رزمنده­اش به دفاع از وطن پرداخت.

به گفته همسرش «شهربانو ذكاوتي»، «به او مي­گفتند: چرا اين قدر به جبهه مي­روي؟ تو زن و بچه­ داري. خانه­ات نيمه­كاره است. مي­گفت: تا جنگ است و خون در رگ ما، بايد بجنگيم. وقتي از جبهه برمي‌گشت، ناراحت بود. مي­گفت: بچه­ها آن­جا مشغول جنگ هستند، ولي من اين­جا دارم از جاي نرم و غذاي گرم استفاده مي­كنم. من پيش خانواده­هاي شهدا شرمنده هستم. بايد راه آن­ها را ادامه بدهيم.»

خانم ذكاوتي در ادامه از خلق‌وخوی عين­الله سخن مي­راند: «هيچ وقت سير غذا نمي­خورد. لباس آن‌چناني نمي­پوشيد. وقتي مي­گفتم: چرا اين­گونه رفتار مي­كني؟ مي­گفت: مگر امامان ما چگونه زندگي مي­كردند كه ما گونه­اي ديگر باشيم؟ حتي حقوقش را براي ديگران خرج مي­كرد.»

عین‌الله در طول مدت حضورش در ميادين عملياتي، يك بار در اهواز زخمي شد.

و عاقبت، عین‌الله در 4/3/1367 در شلمچه به ضيافت حق در عرش اعلي پيوست. سپس با بدرقه دو يادگارش «كميل و فاطمه»، در بوستان شهداي اَزنو آرام گرفت.