نام پدر : حسن
تاریخ تولد :1344/08/01
تاریخ شهادت : 1365/03/21
محل شهادت : ساری(میدان خزر)

وصیت نامه

*وصيتنامه شهيد حجت ا... عبوري*

 

بكشيد ما را ملت ما بيدارتر مي شود. (امام خميني)

بسم رب الشهدا و الصديقين

وصيت نامه حجت الله عبوري فرزند حسن به شماره شناسنامه 21040 صادره از ساري متولد سال 1344

با درود و سلام بر يگانه منجي بشريت كشتيان كشتيهاي عدل و عدالت، مهدي (عج) موعود و نائب بر حقش پيرجماران بت شكن قرن، قلب تپنده امت و پيام آور آزادي و كرامت و هويت اسلامي و انساني كه با تبر ابراهيم و عصاي موسي و كتاب و پرچم رسول در دست و كلام علي (ع) در[] و مسئوليت خون حسين كه بر تمامي ستمگران تاريخ خروشيد و با فريادي كه از مظلوميت تمامي مستضعفين بر مي خاست بانگ برآورد، اي مظلومان و اي ستمديدگان برخيزيد كه صبح آزادي نزديك است خدايا اگرچه ما در زمان حسين ابن علي (ع) نبوديم تا به ندايش در كربلا پاسخ مثبت دهيم ولي هم اكنون كه در اين زمان هستيم به نداي هل من ناصر ينصرني حسين زمانمان كه از كربلاهاي ايران بر مي خاست لبيك گفته و راهي شهر عاشقان شهادت گشته و آغازگر جهادي هستيم بر عليه كفر و شرك و باطل و مي دانيم در اين جهاد حق بر باطل پيروز است جهاد ما بايد حسين وار باشد و در اين جهاد اگر كشته شديم به آرزوي ديرينة خود كه همانا شهادت در راه خداست مي رسيم و اگر سالم مانديم و با پيروزي برگشتيم بايد خود را جهت رويارويي جنگ با اسرائيل غاصب و ديگر غاصبين موجود در منطقه و آزادي بيت المقدس تقويت كنيم به فرموده پيامبر اكرم (ص) كه مي گويد هر كس هر گروهي را دوست بدارد در روز رستاخيز در صف آنان قرار مي گيرد و با آنان يكجا محشور مي شود من هم حزبم حزب الله مي باشد و رهبريت امام عزيزمان را بي چون و چرا پذيرفتم تا به معشوق خود (الله) برسم من آنقدر شهادت را شيرين مي دانم و همانند كودكي كه به پستان مادر علاقه دارد من به مرگ دل بستم و نزديكم، جدي شمادت در راه خدا از عسل برايم شيرين تر است و ما بايد فداي اسلام بشويم تا چراغ توحيد كم نور نگردد قيام ما جهاديست جهت ريشه كن كردن ريشه ظلم و ستم و به اهتزاز در آوردن پرچم خونين لااله الاالله محمد رسول الله در سراسر گيتي به رهبري امام بزرگوارمان. ملت ما با يكپارچه گي و شهادت ها و از جان گذشتگيهايي كه چه در انقلاب و چه در جنگ تحميلي از خود نشان دادند ثابت كردند كه ما اهل كوفه نيستيم هدف اصلي ما از جهاد اينست كه همراه با ديگر برادران حزب الله دشمنان خارجي را از صحنة روزگار محو كنيم و آنقدر به اين جهاد ادامه مي دهيم كه يا به شهادت برسيم و يا به پيروزي كه در هر حال به معشوق خود مي رسيم و با ريختن اندك خوني كه در بدن داريم درخت تنومند اسلام را بارورتر كنيم كه در خاتمه به امام امت بگوئيد كه حجت عبوري از شما التماس دعا دارد.

و شما اي پدر و مادر عزيزم خدايي ناكرده در مرگ من گريه نكنيد خصوصاً گريه كه صدادار باشد چون صداي گريه شما را دشمن مي شنود و خوشحال مي شود. از خداوند تبارك و تعالي تقاضا دارم كه به تمامي خانواده شهدا صبر عنايت بفرمايد و به شما هم صبر بدهد و ادامه دهندة راه من كه همانا خط سرخ شهادت كه خط آل محمد (ص) است باشيد.

بعد از مرگ من به همسرم دلداري دهيد كه خداوند بزرگترين دلداري دهنده است و انشاءالله خداوند صبري زينب گونه به خانواده ام همانند خانوادة ديگر شهدا عنايت بفرمايد.

اگر جسدم را نياوردند شب جمعه بر مزار شهدا برويد تا با ديگر شهدا هم صدا گرديد، و بر سر مزار ديگر عزيزان فاتحه بخوانيد. (والسلام)

 

به اميد پيروزي رزمندگان اسلام

(حجت الله عبوري)

 


زندگی نامه

شهید حجت الله عبوری

فرزند: حسن

تولدش در 10 آبان سال 1344، مصادف شد با میلاد امام حسن عسگری. تربیت صحیح در دامان پدری سخت‌کوش چون «حسن» و مادری متدیّن به نام «صدر»، از همان آوان خردسالی، حُجت را به سمت آموزه‌های دینی و آشنایی با معارف الهی سوق داد. از این رو قبل از رسیدن به سن مدرسه، جهت تعلیم قرآن به مکتب خانه رفت. سپس بعد از اتمام دوران ابتدایی و راهنمایی، وارد دبیرستان 29 آبان ساری شد. در دوران راهنمایی هرگاه که از مدرسه برمی گشت، پیش پدرش می‌رفت و در کارها به او کمک می‌کرد. پول توجیبی‌هایش را یا برای کمک به افراد بی‌بضاعت کنار می‌گذاشت یا فعالیت‌های ورزشی‌اش.

حجت ا... علاقه وافری به رشته فوتبال داشت. در ایام فراغت، اکثراً پا به توپ بود و در تیمش حرف اول را می‌زد.

نوجوانی کم سن و سال بود که هوای جبهه به سرش زد. مادر، بی‌قراری فرزندش را با روایتی این‌گونه بیان می‌دارد:

«وقتی عزم جبهه کرد، پدرش مخالف بود. می‌گفت: تو هنوز سنّی نداری. کمی صبر کن. برای همین یک روز پیش پدرش آمد و گفت: پدر! امضای شما خیلی قشنگ است. برایم روی این کاغذ چند امضاء کن. پدرش امضاء کرد. بعد حجت ا... یک برگه سفید در آورد و گفت: حالا یک امضاء پای این برگه بکن که به بچه‌ها نشان بدهم. او هم این کار را کرد. حجت امضاء را که گرفت، پدرش را بوسید و با خوشحالی رفت. بعد داخل برگه سفید که امضاء شده بود، رضایت نامه نوشت و بُرد بسیج. این اولین اعزام او بود.»

از جبهه که برگشت ازدواج کرد.

ذکر خاطره‌ای از همسرش در این خصوص شنیدنی است: «روز عقدمان مصادف بود با تشییع جنازه دوازده شهید در ساری. عاقد در منزل ما منتظر بود. همه به دنبالش می‌گشتند تا پیدایش کنند. دم دمای ظهر بود که آمد. مادرش گفت: تا حالا کجا بودی؟ گفت: ببخشید که معطّل شدید. رفته بودم تشییع جنازه شهدا.»

حجت ا... که تعهدی عمیق برای دفاع از وطن در خود احساس می‌کرد، حتی تولد دخترش، زینب، هم او را از رفتن به جبهه‌های نبرد باز نداشت. او در 24 اردیبهتش 64، عازم مناطق عملیاتی شد تا ادای تکلیف کند. اگر یک ماه به مرخصی می‌آمد، فقط چند روز در منزل بود. اکثر اوقات دوشادوش دوستانش، جهت مبارزه با منافقین گام برمی‌داشت.

مادرش می‌گوید:

«در جبهه که بود کم‌تر نگرانش می‌شدم تا وقتی که به مرخصی می‌آمد. آخر در جبهه می‌دانستم رو در رو با دشمن بعثی می‌جنگد، اما این‌جا با منافقینی می‌جنگید که در لباس خودی در حال ضربه زدن به اسلام و نظام و ترور فرزندان این انقلاب بودند.»

سرانجام این شهید والامقام در یکی از همین مرخصی‌ها، در 21 خرداد 1365، حین انجام مأموریت، در میدان خزر آباد ساری، به دست ضد انقلابیون کوردل ترور شد و به فیض شهادت نائل آمد. گلزار شهدای «ملامجدالدین» ساری اینک آرامگاه ابدی اوست.