شهید حجت الله عبوری
فرزند: حسن
تولدش در 10 آبان سال 1344، مصادف شد با میلاد امام حسن عسگری. تربیت صحیح در دامان پدری سختکوش چون «حسن» و مادری متدیّن به نام «صدر»، از همان آوان خردسالی، حُجت را به سمت آموزههای دینی و آشنایی با معارف الهی سوق داد. از این رو قبل از رسیدن به سن مدرسه، جهت تعلیم قرآن به مکتب خانه رفت. سپس بعد از اتمام دوران ابتدایی و راهنمایی، وارد دبیرستان 29 آبان ساری شد. در دوران راهنمایی هرگاه که از مدرسه برمی گشت، پیش پدرش میرفت و در کارها به او کمک میکرد. پول توجیبیهایش را یا برای کمک به افراد بیبضاعت کنار میگذاشت یا فعالیتهای ورزشیاش.
حجت ا... علاقه وافری به رشته فوتبال داشت. در ایام فراغت، اکثراً پا به توپ بود و در تیمش حرف اول را میزد.
نوجوانی کم سن و سال بود که هوای جبهه به سرش زد. مادر، بیقراری فرزندش را با روایتی اینگونه بیان میدارد:
«وقتی عزم جبهه کرد، پدرش مخالف بود. میگفت: تو هنوز سنّی نداری. کمی صبر کن. برای همین یک روز پیش پدرش آمد و گفت: پدر! امضای شما خیلی قشنگ است. برایم روی این کاغذ چند امضاء کن. پدرش امضاء کرد. بعد حجت ا... یک برگه سفید در آورد و گفت: حالا یک امضاء پای این برگه بکن که به بچهها نشان بدهم. او هم این کار را کرد. حجت امضاء را که گرفت، پدرش را بوسید و با خوشحالی رفت. بعد داخل برگه سفید که امضاء شده بود، رضایت نامه نوشت و بُرد بسیج. این اولین اعزام او بود.»
از جبهه که برگشت ازدواج کرد.
ذکر خاطرهای از همسرش در این خصوص شنیدنی است: «روز عقدمان مصادف بود با تشییع جنازه دوازده شهید در ساری. عاقد در منزل ما منتظر بود. همه به دنبالش میگشتند تا پیدایش کنند. دم دمای ظهر بود که آمد. مادرش گفت: تا حالا کجا بودی؟ گفت: ببخشید که معطّل شدید. رفته بودم تشییع جنازه شهدا.»
حجت ا... که تعهدی عمیق برای دفاع از وطن در خود احساس میکرد، حتی تولد دخترش، زینب، هم او را از رفتن به جبهههای نبرد باز نداشت. او در 24 اردیبهتش 64، عازم مناطق عملیاتی شد تا ادای تکلیف کند. اگر یک ماه به مرخصی میآمد، فقط چند روز در منزل بود. اکثر اوقات دوشادوش دوستانش، جهت مبارزه با منافقین گام برمیداشت.
مادرش میگوید:
«در جبهه که بود کمتر نگرانش میشدم تا وقتی که به مرخصی میآمد. آخر در جبهه میدانستم رو در رو با دشمن بعثی میجنگد، اما اینجا با منافقینی میجنگید که در لباس خودی در حال ضربه زدن به اسلام و نظام و ترور فرزندان این انقلاب بودند.»
سرانجام این شهید والامقام در یکی از همین مرخصیها، در 21 خرداد 1365، حین انجام مأموریت، در میدان خزر آباد ساری، به دست ضد انقلابیون کوردل ترور شد و به فیض شهادت نائل آمد. گلزار شهدای «ملامجدالدین» ساری اینک آرامگاه ابدی اوست.