نام پدر : ابوطالب
تاریخ تولد :1336/03/06
تاریخ شهادت : 1363/12/22
محل شهادت : پاسگاه ترابه(شرق دجله)

زندگی نامه

شهيد «عبدالرزاق عبدالله‌زاده»

نام پدر: ابوطالب

هم‌زمان با طلوع ششمين روز خرداد 1336، قدم به زندگي «ابوطالب و سيده‌طاهره» گذاشت.

نام «عبدالرزاق» را، پدر برايش انتخاب كرد.

با علاقه‌اي كه به فراگيري علوم قرآني داشت، عمّ‌جزء را از همان كودكي، نزد پدرش كه معلم قرآن بود، آموخت. سپس، به مقطع دبستان زادگاهش «ميانگله» روي آورد و با طي دوران راهنمائي، به تحصيلاتش پايان داد.

پيشه ابوطالب، كشاورزي بود و به سختي، روزگار مي‌گذراند. با اين‌حال، سعي مي‌كرد لقمۀ حلال سر سفره بگذارد تا بچه‌ها كمبودي نداشته باشند. اگرچه، همان روزها عبدالرزاق در كنار تحصيل، كمك‌حال پدر و مادر بود.

نوجواني بيش نبود كه جهت فراگيري اندرزها و آموزه‌هاي ديني، پاي منبرهاي خطيبان مي‌نشست و در مجالس عزاداري اهل بيت، حضور پيدا مي‌كرد.

هنگامی که خورشيد انقلاب طلوع كرد، این مبارز آگاه، پا در ميدان اعتراض گذاشت و در تظاهرات شركت ‌كرد. او كه دوستدار امام‌خميني و پيرو خط رهبري ايشان بود، همگام با ديگران، در تكثير و توزيع اعلاميه‌ها و پخش نوارهاي سخنراني حضرت امام در بين مردم پرداخت. ناگفته نماندکه او از مريدان شهيدان «بهشتي، باهنر و رجايي»، و همواره پيرو خط رهبري و روحانيت متعهد بود.

عبدالرزاق قبل از رفتن به جبهه، «سكينه نوروزي» را به همسری اختيار نمود؛ كه ثمره اين پيوند پاك، «بنت‌الهدي و رقيه» می‌باشند.

در 3/3/60 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد و سپس، با افتخار و سربلندي، راهي جبهه نبرد شد.

«زینب»، در رابطه با خدمت‌های بي‌دريغ برادرش، چنین نقل مي‌كند: «نخ‌هاي بافتني مي‌خريد و به من و زن‌داداش‌هايم مي‌داد تا براي رزمندگان كلاه و بلوز گرم ببافيم. كمك‌هاي ديگر، از جمله خوراك هم براي نيروهاي پشتيباني مي‌برد.»

او در ادامه، آن روز ها را این‌گونه مرور می‌کند: «وقتی نامه می‌نوشت که می‌خواهد به مرخصی بیاید، خیلی چشم انتظارش بودیم. زمانی‌که می‌آمد، همه به استقبالش می‌آمدند. منزل‌مان تا روزها شلوغ بود. او نیز علی‌رغم خستگی حضور در جنگ، با صبر و حوصله از مهمانان، پذیرایی و بدرقه می‌کرد.»

مسئوليت مقرّ مريوان و فعاليت در طرح جنگل سوادكوه، جهت مبارزه با ضد انقلاب، از ديگر خدمات ارزنده عبدالرزاق عزيز به شمار مي‌رود.

و در نهايت، او در 22/12/63 طي عمليات بدر در پاسگاه «ترابه»، به ضيافت معبود شتافت و در گلزار شهداي زادگاهش آرام گرفت.  


وصیت نامه

                                  *وصیت نامه شهید عبدالرزاق عبدالله زاده*

 

                                                               بسم الله الرحمن الرحیم

«من طلبین وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتله و من قتله فعلی دیه و من علی دیته و انا دیته»

هرکس مرا طلب کرد می یابد، هر کس مرا یافت می شناسد، و هر کس مرا شناخت دوست می دارد و هر کس مرا دوست داشت، عاشقم می شود. هر کس عاشقم شد، منهم عاشقش می شوم، و هر کس را عاشقش شوم او را می کشم دیه او بر من واجب است، و هر کس دیه او بر من واجب است پس من دایه او هستم.

خدایا، بارالها چگونه می توان ایثارگری و گذشت و فداکاری خالصانه در راه تو را توصیف نمود. چگونه می توان با این زبانهای محدود قلمهای ناقص اینهمه شورها و شعورها را توصیف کرد، مگر می شد تا به مانند آنان نبود و همانند آنان نیندیشید، و شبیه آنان نزیست و عشق نورزید از عشق ها و ایثارگریهای خطبه ای که امام علی سروده است برخوردار بودند. و براستی که خداوند اگر عاشق هر کس شود او را می کشد و چه جالب می گویید: انا دیته آیا مگر می توان بدون خلوص و صفای قلب به دیدار لقاءالله معشوق عاشقان از خود رسته، تنها مراد جانبازان از مرید رمیده، و تنها و تنها امید خالقان و راهبان از بند گسسته پیوست. عجیب است شهید و شهادت او می بیند حضور ملائیکه و نزدش را او می بیند آنچه را خداوند برای او آماده کرد، بهشت را می بیند عند ربهم یرزقون، آری او می بیند که در نزد پروردگارشان رزق داده می شود، آنهم چه رزقی. راستی چه خوب هدایت یافتند و چه زیبا معنای هستی و زندگانی را دریافتند، و دریافتند که باید بنده خدا باشند. و چه زیبا دلربا کوتاهترین راه حکیمانه ترین راه و جانبازانه ترین راه یعنی شهادت را انتخاب کردند. به امید این که ما مسلمانها بتوانیم خود را در مسیر الله قرار داده و به وصف کاروان شهدای اسلام بپیوندیم.

(چند وصیت نامه در مورد خانواده ام)

با سلام: پدر و مادر عزیزم، اگر فرزند دوم خود را در راه خدا دادید افتخار کنید، و این یک نعمت بزرگی است که خداوند نصیب شما کرده. برادر عزیزم علی اکبر، و خواهرانم هم چنین که من از شما دور شدم و در راه خدا رفتم، نباید هیچ گونه ناراحتی داشته باشید.

 چند جمله صحبت با همسر عزیزم، من می روم جبهه برای رضای خدا که انتقام خون شهداء و انتقام برادرت، و برادر خودم را بگیرم اگر من را در راه خدا دادی، نباید هیچ گونه ناراحت شوی و برای فرزندم هم چنین که زحمت می کشیدی و بعد از من هم در راه خدا زحمت بکش، و اجر و پاداش از خدا خواهید گرفت. اگر من رفتم به فرزندم سمیه و طاهره بگوئید: پدر شما شجاعانه در راه خدا رفت و از شما و فرزندانم انتظار دارم که زینب گونه باشید. بعد ازشهادت من نباید هیچ گونه زاری و سیاه پوشیده شود، چنان ضربتی بر دشمنان اسلام و یاوه گویان بزنید. ای کسانی که با گران فروشی و احتکار می خواهید به جمهوری اسلامی ضربه وارد بکنید، و منتظر عذاب الهی باشید، مرگ بر آمریکا، مرگ بر شوروی، مرگ بر اسرائیل، و مرگ بر ستمگر. درود بر امام امت و درود بر خانواده شهدا، معلولین، درود بر رزمندگان اسلام که در راه حق می جنگند.   

                                                                                                                                                والسلام