نام پدر : اصغر
تاریخ تولد :1343/12/01
تاریخ شهادت : 1362/12/11
محل شهادت : جفیر

خاطرات

برادرشهید - شعبان - می گوید : قربان با دوستش به مرخصی آمده بود و زمانی که خانواده او را دیدیم کمی ترسیدم چون رنگ چهره اش زرد شده بود لاغر هم شده بود.من اخلاقی که در کودکی داشتم از حمام رفتن بسیار متنفر بودم و باید چند هفته یک بار آنقدر دنبالم می کردند تا موفق شوند مرا بگیرند و به حمام ببرند ولی آن روز من دوست داشتم با قربان بروم حمام ولی او نمی گذاشت: قبل از رفتن به جنگ او همیشه مرا برای حمام بردن اذیت می کرد ولی آن روز او نمی خواست با او بروم و من هم بالاخره با اصرار خودم و اصرار اطرافیان همراهش رفتم. طوری می نشست که من نتوانم پهلوی زخمی او را ببینم، زمانی که می خواست لباس بپوشد من پهلوی او را که زخمی بود با تعجب نگاه کردم و او متوجه نگاه من شد گفت: « چیه؟ دهنت قرص هست؟ اگر به مادر بگویی نمی گذارد فردا بروم». من هم قول دادم نگویم که او فردا حرکت کرد رفت.

خواهرشهید - آسیه - می گوید : قربان چند روزی برای مرخصی آمده بود که تمام وسایل خود را جمع و جور کرد و تعدادی را کنار گذاشت تا با خود به جبهه ببرد، سمت قفس کبوتران رفت چند دقیقه ایستاد نگاه کرد در فکر فرو رفت بعد رفت چند قفس کوچک گرفت و برگشت تعداد زیادی از کبوترها را گرفت آمد پیش ما گفت: می خواهم چند روزی بروم مشهد و کبوترها را درصحن حرم آن حضرت رها کنم. بعد رفت مشهد و از آن جا یه راست رفت جبهه که بعد از چند روز خبر شهادت قربان را آوردند.