نام پدر : حسین
تاریخ تولد :1347/06/30
تاریخ شهادت : 1365/11/18
محل شهادت : شلمچه

وصیت نامه

*وصیتنامه شهید عیسی عباسی*

 

بسم الله الرحمن الرحیم

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون

گمان نبرید آنانی که در راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه زنده اند و نزد خداوند روزی می خورند.

با درود و سلام به امام زمان این منجی عالم بشریت و نائب بر حقش امام امت و با سلام بر تمامی شهیدان به خون خفته که درخت اسلام را آبیاری کردند.

این جانب عیسی عباسی فرزند حاج حسین عباسی جز در راه رضای خدا گامی بر نداشتم و هدف و انگیره رفتن به جبهه به یاری دین خدا اسلام بوده است و با گفتن لبیک به ندای هل من ناصر حسینی زمان امام خمینی و برای احیاء دین خدا اسلام می باشد. و به عرض می رسانم که: جبهه رفتن اینجانب هرگز اجباری نبوده بلکه خودم این راه رضای خدا در قرآن است و خدا به رسول اکرم وحی نموده که این بهترین و آخرین دین من می باشد انتخاب نمودم راهی را که من انتخاب نمودم راهی است که هزار و چهارصد سال پیش حسین (ع) رفته است.

امت حزب الله! هر چه شهدا سخنان زیادی گفتند و لازمه شنیدن، عمل به آن شرط است و ما نیز برای یادآوری می گویم تا اتمام حجت کرده باشیم امروز یک لحظه غفلت از اسلام و جریانهای سیاسی راجع به اسلام ضربه ای بزرگ و نابخشودنی به پیکر اسلام وارد می شود.و امت حزب الله که باید هوشیارانه عمل کنند و فرصت را از فرصت طلبان بگیرند و توطئه آنها را نقش بر آب کنند و اخیراً که دشمن هر حیله و نیرنگی جهت ضربه زدن بر پیکر اسلام ناکام مان از راه ترویج فساد و فحشا می خواهد جوانان را از اسلام منحرف نماید و جامعه را به فساد و تباهی بکشانند ملت حزب الله باید این توطئه را مثل توطئه های دیگر خنثی کنند و امام عزیز را هرگز تنها نگذارند.

و از برادران انجمن مسجد الرسول و برادران دیگر انجمن تقاضا دارم که سنگر مسجد را خالی نکنند که ما هر چه داریم از این مساجدهاست و سعی و تلاش کنند که افراد مؤمن و مخلص به انقلاب و اسلام را جذب و هدایت نماید و ارشاد کنند و از دوستان می خواهم که در تهذیب نفس و خودسازی و تحصیل باشند.

و سخنی چند با مادرم می دانم که برایم زحمات زیادی کشیده ای چه شبها که به سحر کرده و نخوابیده ای و در فکر تربیت و سلامتی من بودی و آرزو داشتی که در پیری عصای دستت گردم ولی می دانی که اسلام در این موقعیت به جوانان احتیاج دارد و من نیز وظیفه خود دانسته که به جبهه بروم گرچه که شهید شدن لیاقت می خواهد و این لطف و کرم خدا زیاد است که شهد شهادت نصیبم شود و بدان مادر که این روز بهترین روز زندگی ما باشد.

 مادرم! اگر می خواهی برایم گریه کنی به یاد شهیدان کربلا حسین (ع) و دیگر شهدا باشی که غریبانه در صحرای کربلا به شهادت رسیدند گریه حسینی و از حضرت زینب (س) درس مقاومت و صبر بگیرید چرا که حضرت در آن واقعه 17 تن از عزیزانش و کسان خود را از دست داد.

و اما سخنی با پدرم، پدرجان! پدر عزیز اگر در این مدت عمر از شما نافرمانی کرده ام امیدوارم که مرا ببخشید که رضای خدا در رضای والدین است و از اینکه در تربیت من زحمت کشیده و مرا در راه راست تربیت نمودی سپاسگزارم.

 ولی سفارش به برادرانم می خواهم که مسجد را خالی ننمایند و هر شب به نماز جماعت بروند و در امر درسی و تحصیلی و تهذیب نفس کوشا باشند و سرمشق دیگران قرار بگیرند و سعی کنند که در جامعه فردی مفید و مخلص و متدینی باشند.

و اما سخنی با خواهرانم در درجه اول حجاب خود را حفظ کنید و زینب وار باشید خواهرانم از شما می خواهم که در تعلیم و تربیت فرزندانتان کوشا باشید و آنها را در راه اسلام تربیت کنید و از آنها فردی مفید و متدین و خدمتگذار بسازید.

 و در پایان از تمام اقوام و خویشان و دوستان حلالیت می طلبم و از شما می خواهم که در اطاعت و بندگی خدا غافل نشوید و همیشه بیاد خدا باشید زیرا در کارها یاری کننده است.

 در ضمن اگر مرا کفن و دفن کردند و خواهشی دارم که حداقل چهل نفر از مومنین و دوستان و آشنایان که از حقیر راضی هستند روی کفنم بنویسند که از این بنده راضی هستیم و اگر مرا با همان لباس نظامی دفن کردید روی یک کاغذ شهادت بدهند و امضاء کنید و آنرا همراه جنازه ام داخل قبر بگذارید تا شاید خداوند از حقیر راضی گردد و حقیر را مورد لطف و رحمت بیکران خویش قرار دهد. انشاالله.

 در مورد دفنم هر کجا که پدرم گفت همانجا دفنم کنید.

 تاریخ 20/3/1365