نام پدر : جمشید
تاریخ تولد :1344/03/09
تاریخ شهادت : 1365/10/04
محل شهادت : ام الرصاص

وصیت نامه

*توصیه نامه شهید هادی ظهوری*

 

 

به شما توصیه می کنم که پیرو راه سیدالشهدا و امام باشید و تا آخرین قطره خونتان از اسلام و میهنتان پاسداری کنید. اخلاق اسلامی داشته باشید و بامردم مدارا کنید. در انجام کارهای خود همیشه رضای خداوند را در نظر داشته باشید و ریا کاری نکنید، چرا که مخلصانه کار کردن رهایی از بند شیطان است. به مستضعفان یاری رسانید و در نماز جمعه و جماعات شرکت کنید. ودر زندگی به خداوند و ائمه اطهار متوسل شوید.


زندگی نامه

*زندگی نامه شهيد هادي ظهوري*

 

 

نام پدر: جمشيد

در 9 خرداد 1344، «جمشيد و زهرا» صاحب فرزندي به نام «هادي» شدند. نورسيده­اي از دامان زوجي زحمتكش و مؤمن در چالوس.

پيشه پدر، كفّاشي بود و هنر مادر، خانه­داري و فرزندپروري.

تحصيلات هادي به مقطع ابتدائي در دبستان «17 شهريور» زادگاهش ختم مي­شود. تا اين­كه بعد از عزيمت به جبهه، تا پايه دوّم راهنمايي، در مجتمع رزمندگان ادامه تحصيل مي­دهد.

ايّام فراغت هادی، اغلب به ماهي‌گيري، شنا و فوتبال مي‌گذشت. علاوه بر آن، در مطالعه کتاب‌های دینی و قرائت قرآن نیز، ید طولایی داشت.

در روزهاي انقلاب، در حالی که نوجوانی بیش نبود، دوشادوش ديگر آزادي­خواهان، قدم در كوچه و خيابان نهاد و فرياد تظلّم برآورد. حضور در محافل سياسي، توزيع عكس و اعلاميه­هاي امام خميني، از ديگر فعاليت­هاي او به شمار مي­رود.

«عليرضا حدّادي» از دوست آن روزهايش مي­گويد: «قبل از پيروزي انقلاب، پاي كلاس­هاي قرآن آقاي شاكري در مسجدجامع چالوس مي­نشست و به بچّه­ها آموزش حفظ قرآن مي­داد. بعد از انقلاب هم در تشكيل كلاس­هاي قرآن فعاليت داشت.»

با تشكيل بسيج، هادی به اين نهاد مردمي پيوست و با انجام فعاليت­هاي فرهنگي، سعي در جذب جوانان و بيداري فكري آن­ها داشت. علاوه بر آن، در گشت‌زنی‌های شبانه نیز، حضور موثر داشت.

در سال 1361، هادی در كِسوت بسيجي، از واحد اطلاعات ـ عمليات سپاه چالوس، ‌رهسپار جبهه سرپل ذهاب شد.

در سال 1362، به عضويت سپاه در آمد و با تعهدي عميق­تر، به انجام‌وظيفه پرداخت.

«محمّدحسين صداقت»، خلق‌وخوی دوست و همسنگر ديرين خود را، اين­گونه بيان مي­دارد: «فرد بشاشی بود و هرگز خشمگین نمی‌شد. هميشه سعي مي‌كرد صله­رحم داشته باشد. جبهه كه بوديم، از آن‌جا که در واحد عمليات بود، خيلي با ما فاصله داشت. با اين حال، آن همه مسافت را طي مي­كرد تا پيش­مان بيايد و با دوستان، كنار هم باشيم.»

هادی در سِمَت مسئول شناسایي نيروهاي غواص، خدمات ارزنده­اي از خود به يادگار گذاشت. به گفته «علیرضا جودی»، «هادی تابع محض ولایت فقیه و انقلاب بود.

اذعان «مُحي­الدين مطهّري» نیز در باب هم‌رزمش، تکمیل کننده صحبت‌های آقای جودی است: «در شرایط کاری، او یکی از بهترین‌های شناسایی بود و نترس‌ترین فرد در محور. برای کار در محور همیشه در اولویت اول بود. حتی در آخرین عملیات هم، دسته شناسایی  را که جلودار غواص‌ها بودند، تا پای کار برد و وارد ام‌الرصاص شد. او تا صبح با عراقی‌ها جنگید.»

و سرانجام، او در سال 1365، طي عمليات كربلاي 4 در ام­الرصاص، شربت شيرين شهادت را نوشيد. جسم پاك­ دردانه زهرا، اينك سال­هاست كه در گوشه­اي از گلستان «يوسف­رضا»ی چالوس آرميده است.

و امّا حكايت دیگری به روایت آقای مطهری: «بر سر اين­كه چه كسي برود، درگيري لفظي درگرفت. به من گفت: من مي­روم، تو مي­ماني. قرار شد آقاي بشارتي، تو را نگه دارد. گفتم: امكان ندارد. او مُدام مي­گفت:‌ اين آخرين سفر من است و ديگر برنخواهم گشت. گويي به هادي الهام شده بود كه ديگر برنمي­گردد. بوسه­هاي خداحافظي آن شبش را هرگز از ياد نمي­برم.»